تبیان، دستیار زندگی
بنی قریظه خیانتی به اسلام و مسلمین کردند. پیامبر اکرم تصمیم گرفت که کار آنان را یکسره کند. آن‌ها گفتند: ابولبابه را پیش ما بفرست، او با ما هم پیمان است، ما با او مشورت می‌کنیم. پیغمبر اکرم فرمود ابولبابه برو. او هم رفت. با او مشورت کردند، ولی در اثر یک رو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چوبی که نماد توبه واقعی شد

مسجد پیامبر


به خانه آمد ولی نه برای دیدن زن و بچه، بلکه یک ریسمان با خودش برداشت و رفت به مسجد پیغمبر، خودش را با ریسمان محکم به یک ستون بست و گفت: خدایا تا توبه من قبول نشود من خودم را از این ستون باز نخواهم کرد. فقط برای خواندن نماز یا قضای حاجت، دخترش می‌آمد و ریسمان را باز می‌کرد. مقدار مختصری هم غذا می‌خورد. مشغول التماس و تضرع بود که خدایا غلط کردم، گناه کردم.


بنی قریظه خیانتی به اسلام و مسلمین کردند. پیامبر اکرم تصمیم گرفت که کار آنان را یکسره کند. آن‌ها گفتند: ابولبابه را پیش ما بفرست، او با ما هم پیمان است، ما با او مشورت می‌کنیم. پیغمبر اکرم فرمود ابولبابه برو. او هم رفت. با او مشورت کردند، ولی در اثر یک روابط خاصی که با یهودیان داشت، در مشورت منافع اسلام و مسلمین را رعایت نکرد. جمله‌ای گفت، اشاره‌ای کرد که آن جمله و آن اشاره به نفع یهودیان بود و به ضرر مسلمین. آمد بیرون و احساس کرد که خیانت کرده است. حالا هیچ‌کس هم خبر ندارد. قدم که بر می‌داشت و به طرف مدینه می‌آمد این آتش در دلش شعله‌ورتر می‌شد.

به خانه آمد ولی نه برای دیدن زن و بچه، بلکه یک ریسمان با خودش برداشت و رفت به مسجد پیغمبر، خودش را با ریسمان محکم به یک ستون بست و گفت: خدایا تا توبه من قبول نشود من خودم را از این ستون باز نخواهم کرد. فقط برای خواندن نماز یا قضای حاجت، دخترش می‌آمد و ریسمان را باز می‌کرد. مقدار مختصری هم غذا می‌خورد. مشغول التماس و تضرع بود که خدایا غلط کردم، گناه کردم، خدایا به اسلام و مسلمین خیانت کردم، خدایا به پیغمبر تو خیانت کردم، خدای توبه من قبول نشود من خودم را از این ستون باز نخواهم کرد تا بمیرم.

گفتند: یا رسول الله! ابولبابه چنین کرده است. فرمود: اگر پیش من می‌آمد و اقرار می‌کرد من در نزد خدا برایش استغفار می‌کردم ولی او مستقیم رفت پیش خدا و خدا خودش به او رسیدگی می‌کند.

در سحرگاهان روز هفتم پیک وحی فرود آمد و این آیه را که بشارت به آمرزش ابولبابه می‌داد، نازل کرد:

واخَرونَ اعتَرَفُوا بِذنُوبِهم خَلَطُوا عملاً صالِحاً وآخَرَ سَیئاً عَسی اللهان یتوبَ عَلیهِم أنَّ‌اللّه غَفور رحیم؛ کسانی که به گناهان خویش اعتراف کردند و اعمال صالح خود را با دیگر اعمال بد خود درآمیختند، امید است که خداوند توبه آن‌ها را قبول کند، به درستی که خداوند آمرزنده مهربان است. (سوره توبه، آیه 102)

پیغمبر اکرم در خانه‌ام سلمه بود که به آن حضرت وحی شد که توبه این مرد قبول است. پیامبر فرمود: ام سلمه توبه ابولبابه قبول شده است. ام سلمه گفت: یا رسول الله! اجازه می‌دهید که من این بشارت را به او بدهم؟ فرمود: مانعی ندارد. اطاق‌های خانه پیغمبر هر کدام دریچه‌ای به سوی مسجد داشت و آن‌ها را دور تا دور مسجد ساخته بودند. ام سلمه سرش را از دریچه بیرون آورد و گفت: ابولبابه بشارتت بدهم که خدا توبه تو را قبول کرد. این حرف مثل توپ در مدینه صدا کرد که خدا توبه ابولبابه را قبول کرد. مسلمین ریختند که ریسمان را از او باز کنند. گفت: نه، کسی باز نکند، من دلم می‌خواهد که پیغمبر اکرم با دست مبارک خودشان مرا باز کنند. گفتند: یا رسول الله! ابولبابه خواهشش این است که شما بیایید با دست مبارک خودتان او را باز کنید.

کسانی که به گناهان خویش اعتراف کردند و اعمال صالح خود را با دیگر اعمال بد خود درآمیختند، امید است که خداوند توبه آن‌ها را قبول کند، به درستی که خداوند آمرزنده مهربان است

پیامبر آمد و باز کرد. (توبه حقیقی یعنی این) فرمود: ابولبابه! توبه تو قبول شد. آنچنان پاک شدی که مصداق آیه «ان الله یحب التوابین و یحب المطهرین، خدا توبه کاران و پاکی طلبان را دوست دارد» (بقره/222) شدی. الآن تو حالت آن بچه‌ای را

مدینة النبی

داری که از مادر متولد می‌شود. دیگر لکه‌ای از گناه در وجود تو وجود ندارد. (کسانی که به مدینه مشرف شده‌اند می‌دانند که در روی یکی از ستون‌های مسجدالنبی نوشته شده است: «اسطوانة التوبه» یا «اسطوانة ابی لبابة». این همان ستونی است که البته آن موقع چوبی بوده ولی محل ستون‌ها تغییر نکرده است. این همان استوانه‌ای است که پیغمبر اکرم با دست مبارک خودشان ابولبابه را از آن باز کردند.

بعد ابولبابه عرض کرد: یا رسول الله! می‌خواهم به شکرانه این نعمت که خدا توبه مرا پذیرفت، تمام ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم. فرمود: این کار را نکن. گفت: یا رسول الله! اجازه بدهید دو ثلث ثروتم را به شکرانه اینکه توبه‌ام در راه خدا قبول شده صدقه بدهم. فرمود: نه. گفت: اجازه بدهید نصف ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم. فرمود: نه. اجازه بده یک ثلث ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم. فرمود: مانعی ندارد.

اسلام است و همه حساب‌هایش درست؛ چرا می‌خواهی همه ثروتت را صدقه بدهی، چرا می‌خواهی نصف ثروتت را صدقه بدهی، زن و بچه‌ات چه کنند؟ یک مقدار، یک ثلث را در راه خدا بده، بقیه‌اش را نگه دار. 1

"این نکته نیز روشن است که نزول آیه درباره (ابو لبابه) و یا سایر متخلفان جنگ تبوک مفهوم وسیع آیه را تخصیص نمی‌زند، بلکه تمام افرادی را که اعمال نیک و بد را به هم آمیخته‌اند و از کارهای بد خویش پشیمانند فرا می‌گیرد.

و لذا از بعضی دانشمندان نقل کرده‌اند که گفته‌اند آیه فوق امیدبخش‌ترین آیات قرآن است که درها را بروی گنهکاران گشوده ، و توبه کاران را به سوی خود دعوت می‌کند."2

فراوری: شکوری

بخش دین تبیان


منابع:

1. آزادی معنوی، شهید مطهری، صفحه 80-79

2. تفسیر نمونه، ذیل آیه شریفه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.