تبیان، دستیار زندگی
عبارت «الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق‏» در بین دانشمندان و فرهیختگان و حتی غیر آنان شهرت چشمگیری یافته است. برخی آن را روایت دانسته‌اند و به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نسبت داده و به پیشوند قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله مزین نموده‌اند، و برخ
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

راههای رسیدن به خدا بعدد افراد

توبه

آیا واقعا برای هر انسانی راهی برای خداست؟

1- عبارت «الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق‏» در بین دانشمندان و فرهیختگان و حتی غیر آنان شهرت چشمگیری یافته است. برخی آن را روایت دانسته‌اند و به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نسبت داده و به پیشوند قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله مزین نموده‌اند، و برخی هم صرفا یک اعتقاد صحیح ‌شمرده و پیرامون آن، سخن گفته‌اند. بعضی دیگر هم در باره روایت بودنش سخنی نگفته‌اند ولی مورد استناد قرار داده‌اند.شهرت این گفتار به حدّی است که کمتر کسی در باره صحّت و سقم آن، و یا انتسابش به پیشوایان معصوم علیهم السّلام، سخن به میان آورده است. اکثر دانشمندانی که می‌خواهند از رابطه بین انسان و خدا سخن بگویند، به این جمله استناد می‌کنند. و اکثر آنان که می‌خواهند از معرفت الهی حرفی بزنند، به این سخن تمسّک می‌جویند. عارفان و صوفیان و فیلسوفان، این سخن را همواره بر زبان داشته و نقل محافل خود می‌دانند. این باور، با ترفندهایی مدبرانه، حصار اختصاصی خود، که زمانی دانشمندان و عرفا و اهل نظر بودند را شکسته، و به غیر ایشان نیز سرایت کرده است. به گونه‌ای که عامّه مردم بی‌آنکه به عمق آن توجّه داشته و یا به مغز و لوازم این کلام آگاهی یابند، آن را زمزمه می‌کنند .

2- آن چه در این مقام، نیازمند بررسی‌ است، این است که منشأ این باور، و یا بهتر بگوییم، محلّ صدور این روایت‌گونه، کجاست؟ معنای آن چیست، و به چه هدفی وضع شده و این‌چنین، اشتهار یافته است؟ و تا چه حدّی به حقیقت نزدیک است؟

به مقداری که ضرورت اقتضا می‌کرد و در پرده‌برداری از این ابهام لازم بود، در منابع جستجو نمودیم ولی در فرمایشات پیشوایان معصوم علیهم السّلام، هیچ اثری از این سخن نیافتیم. آنچه یافتیم، سخنانی بود منقول از عرفا و علمای صوفیّه، که اعتقادشان بر فنای فی‌الله، و رفع دوئیّت بین عابد و معبود، پس از سلوک و سیر الی‌الله تحت نظر قطب است .

3- لذا به این نتیجه دست یافتیم که: منشأ پیدایش، و شیوع و اشتهار این سخن، فرقه صوفیّه می‌باشند. پس از آنان، بزرگانی نیز غافلگیر شده، و همین جمله را مستند خویش قرار داده و در باره آن فراوان سخن گفته‌اند!

این گفتار، در بین عرفا و صوفیّه، به سه بیان مطرح شده است :

الف: ابوالحسن، علی‌بن محمّد مزیّن، [سقیفه‌گرا] متوفّای 328 هجری قمری می‌گوید: «الطّرق الی الله بعدد النّجوم ـ راههای رسیدن به خدا، به تعداد ستارگان است.»1

ب: ابوبکر طمستانی فارسی، [سقیفه‌گرا] متوفّای 340 هجری قمری می‌گوید: «السّبیل الی الله کثیر ـ راههای رسیدن به خدا، زیاد است.» 2

ج: احمدبن عمر، ابوالجنّاب نجم الدّین کبری، [سقیفه‌گرا] متوفّای 618 و شیخ زروق مغربی، در کتاب مشترک خویش یعنی رساله‌الطّرق می‌گویند: «الطّرق الی‌الله بعدد انفاس الخلایق ـ راههای رسیدن به خدا، به تعداد نفَسهای مردم است .» 3

د: ابوطالب مکّی [سقیفه‌گرا] متوفای.... در قوت القلوب ج1، ص155 می‌گوید: «قال عالم آخر: الطّرق الی الله عزّ و جلّ بعدد المؤمنین. و قال بعض العارفین: الطّرق الی الله بعدد الخلیقه».

پس از این چند نفر که از صوفیان سقیفه‌گرا و از بنیانگذاران این سخن بوده‌اند، افراد زیر نیز به آن استناد کرده و یا در راستای آن، سخنی گفته‌اند:

علامه مجلسی4، متوفّای 1111.

ملا هادی سبزواری5، متوفّای .1300

شهید ثانی6، متوفّای 966.

فیض کاشانی7، متوفّای 1390.

و نیز: محمّد جواد مغنیه8، شیخ جعفر سبحانی9، سیّد مصطفی خمینی10 و... . که البتّه برخی از این افراد، با تغییراتی آن را نقل کرده‌اند.

بعضی از علما نیز روایت بودن آن را مردود دانسته‌اند. مرحوم نجفی مرعشی در تعلیقه خود بر احقاق الحق می‌نویسد: «صوفیّه، مردم عوام و سطح پایین را با حدیث جعلی و دروغین خود، یعنی: الطّرق الی الله بعدد انفاس الخلائق اغفال کردند» و این فرمایش مرحوم مرعشی، حاکی از آن است که آن بزرگوار، فساد و افساد و پیامدهای این گفته بی‌دلیل را، به‌خوبی دریافته است.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در خطبة غدیر فرمود: «من همان صراط مستقیمی هستم که خداوند شما را به تبعیّت از آن، امر فرموده. سپس بعد از من علی [صراط مستقیم خدا] است. سپس فرزندان من که از صلب اویند پیشوایانی هستند که به‌سوی حق هدایت کرده و به حق حکم می‌کنند

4- گویندگان این سخن، ممکن است از جمله مذکور سه معنا را در نظر داشته باشند

1ـ راه های رسیدن به خدای عزّ و جلّ به تعداد نفس های خلایق است.

2ـ راه های کسب و جلب رضایت خداوند، به تعداد نفس های خلایق است.

3ـ راه های شناخت خداوند، به تعداد نفَس های خلایق است.

دعا

ولی وقتی نیک نظر کنیم، برای مورد اوّل، هیچ وجه صحیحی را نمی‌توانیم تصوّر کنیم. زیرا این سؤال مطرح است، که رسیدن در اینجا به چه معناست؟ آیا رسیدن فیزیکی یک جسم، به جسمی دیگر، و یا حلول یک جسم در جسم دیگر است؟! یا منظور از رسیدن به خدا، ارتباط فیزیکی با خداست، مانند ارتباط پیامبران با خدا؟ و یا منظور از رسیدن به خدا، رستن از عالم ماده و ناسوت، و خود را در عالم لاهوت یافتن و از هرگونه تعلّقات مادّی فارغ شدن، و هیچ چیز جز خدا ندیدن است؟

بدیهی است که رسیدن فیزیکی به خداوند، خواه به نحو حلول یا غیر آن، معقول نیست. چون جسمیّت و مکانیّت، از ذات ذوالجلال، به‌دور است. بنا بر این، احتمال وصول جسمی به جسم دیگر، در اینجا بدون وجه و باطل است.

ارتباط فیزیکی [بدون رسیدن فیزیکی] نیز میان خلق و خدا، تنها با اراده خداوند و از سوی او صورت می‌گیرد نه از سوی خلق او. لذا اگر پیامبری با خدا سخن می‌گوید، و یا وحی دریافت می‌کند، ارتباط از سوی خدا به پیامبر است نه از سوی پیامبر با خدا، که بگوییم این ارتباط، از طرق مختلفی ایجاد می‌شود. خداست که انسانی را از میان انسانها برمی‌گزیند و با او سخن می‌گوید و بر او وحی می‌فرستد. و اگر هم از سوی خلق خدا، برای چنین ارتباطی، تلاش شود، نمی‌توان با هر فرمول و هر راهی این ارتباط را ایجاد کرد. و راههای تلاش برای این ارتباط، نه تنها به تعداد نفَسهای خلایق نیست، بلکه فرمول خاصی دارد که تخطّی از آن، گمراه شدن و به هلاکت افتادن است. و در صفحات آتی به این فرمول اشاره خواهیم کرد.

و اگر منظور از رسیدن به خدا، خدایی شدن و از ناسوت جدا شدن و به لاهوت متّصل گشتن و از عالم مادّه گسستن و همه جهان مادّه را نادیده گرفتن است، این نیز، راهش به تعداد نفس های خلایق نیست. و از هر راهی نمی‌توان، از تعلّقات دست کشیده و به لاهوت واصل شد.

بنا بر این، در نگاه اوّلیّه، رسیدن به خدا، با هیچ‌یک از مفاهیم فوق، معقول و یا صحیح به نظر نمی‌رسد.

اگرچه بر حسب اظهارات صوفیان، تنها منظوری که می‌توان از مفهوم رسیدن به خدا دریافت کرد، همان چیزی است که صوفیّه را به کفر کشانده است. و آن، مسأله فناء فی‌الله و محو شدن در ذات خداست به گونه‌ای که دوئیّت بین خالق و مخلوق برداشته شده و خالق و مخلوق یکی می‌شوند! که فساد این عقیده، در جای خود اثبات شده است. بنا بر این، برای مورد اوّل، اگرچه وجوهی متصوّر است، ولی هیچ‌یک از این وجوه، معقول و صحیح نیست.

امّا در باره مورد دوّم و سوم، یعنی اینکه، منظور از الطّرق الی‌الله راههای کسب و جلب رضای خدا و یا راههای معرفت و شناخت خدا منظور باشد، در باره‌اش سخن خواهیم گفت. و خواهیم دید که آیا راههای شناخت خدا و یا راههای جلب رضای خدای متعال، به تعداد نفَسهای خلایق است و یا انحصاری، و دارای یک فرمول خاص است.

نکته‌ای که در اینجا حائز اهمّیّت است این است که آنان‌که این شعار را ساخته و پرداخته‌اند، و بر شیوع و تثبیت آن، پافشاری کرده‌اند، با توجّه به‌اینکه از صوفیان سقیفه‌گرا می‌باشند، منظورشان از الطّرق الی‌الله هرکدام از موار فوق باشد، قطعاً به این نکته، کاملاً توجّه داشته‌اند که:

اگر این شعار، در جامعه اسلامی، جا بیفتد، و مخصوصاً اگر با زبان روایت، در بین مردم رواج یابد، و در بین علما مورد استناد قرار گرفته و پذیرفته شود، حدّ اقل می‌تواند دو هدف اساسی را تأمین کند. آن دو هدف عبارتند از:

1ـ حذف طریق واحدی که خداوند، مردم را به پیمودن آن موظّف فرموده است. [روایات مربوطه، از نظر شما خواهد گذشت]. زیرا اگر راههای شناخت خدا، یا راههای جلب رضای خدا، و یا راههای رسیدن به خدا، به تعداد نفسهای خلایق باشد، معنایش این است که همه این راهها، در عرض یکدیگر، می‌توانند سه منظور فوق را تأمین کنند. یعنی انسان را بخدا [به هر معنایی که مورد نظر گویندگان این سخن باشد] برسانند، و یا معرفت و رضای خداوند را برای انسان تأمین کنند. و طریق هیچ‌یک از اینها، منحصر و واحد نیست.

امام علیّ‌بن موسی الرّضا علیه السّلام از پدرش و او از پدرانش از امام حسین علیه السّلام نقل می‌کنند که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود: «ای علی، تو حجّت خدایی، و تو باب‌اللهی، و تو طریق الی اللهی، و تو نبأ عظیمی، و تو صراط مستقیمی..

2ـ رسمیّت یافتن هر مسلک و مرامی که هرکس به میل و هوای خود به بهانه رسیدن به خدا و یا جلب رضای خدا، و یا رسیدن به معرفت خدا، بپیماید، و به هر نتیجه‌ای برسد. که روی دیگر این سکّه، رسمیّت داشتن تمام ادیان و مسلکها نزد خدای متعال است! یعنی هرکس با تشخیص خود به هر طریقی، خود را [ولو به‌طور صوری] در وادی الله یافته یا عارف بالله دانست، هدایت شده است. بنا بر این، تمام مذاهب و مرامها و مسلکها که یک هدف به نام وصول الی الله یا وصول الی معرفه الله یا فناء فی الله را دنبال می‌کنند، به هر وسیله‌ای متمسّک شوند، چنانچه بسته به تشخیص خود یا مرشدشان آن هدف حاصل شود، به کمال مطلوب خداوند واصل شده‌اند.

به همین دلیل، جاعلان این سخن، یعنی صوفیّه، پس از طیّ مراحلی، به خیال اینکه عبادت برای تکامل مطلوب خداست و آنان به این کمال رسیده‌اند، و عارف بالله گشته و در ذات خدا فانی شده‌اند، تمام عبادتهای خود را ترک می‌کنند، و وادی عرفان الهی را ملوّث کرده و به دروغ، ملقّب به لقب عارف شده، و خود را قطب و یا قطب الاقطاب می‌نامند. نه تنها تمام عبادتها را ترک می‌کنند که به بهانه عشق با خدا، به هر ابتذالی دست می‌زنند. شاهد و امرد را، وجد و سماع را، و هر ابتذال دیگر را طریق وصول الی الحق می‌دانند. زیرا آن ابتذالها را عشق با خدا می‌پندارند. همانگونه که آن شاگرد، همسر و فرزندش را به درخواست استاد و قطبش در اختیار او گذاشت. و نیز به همراه زن و فرزندش، به مدّت چهل شبانه روز در یک حجره محقّر در خدمت استادش بود...!!! و پس از خروج، او هم ملقّب به عارف بالله و سپس مسمّی به قطب شد!

دعا و مناجات

صوفیانی که این شعار را تحت عنوان حدیث یا غیر حدیث ساخته و پرداخته‌اند، آیا جز این دو هدف، هدف دیگری را دنبال می‌کرده و می‌کنند؟

آنان قطعاً می‌دانند که وادی الله و یافتن طریق الی الله، [به هر معنا که منظورشان باشد] چیزی نیست که بدون تعیین قطعی خداوند، و با تشخیص انسانها کشف شود. آنان خوب می‌دانند که یافتن این طریق، جز با تعیین الهی و امر خدا و با کلام خدا و پیامبر او پذیرفته نیست. آنان خوب می‌دانند که اگر خداوند، بندگان خود را به چنین وصولی مأمور کرده باشد، لاجرم باید خودش راهی را برای این وصول، تعتیین کند. به همین دلیل، ذهنیّات خود را تحت عنوان حدیث قدسی و کلام پیامبر و خدا به خورد جامعه دینی می‌دهند. که اگر عنوان حدیث را به آن ندهند نمی‌توانند در این جوامع، به خزعبلات خود رونقی ببخشند.

و نیکان و پاکانی که این شعار را در گفته‌های خویش مکررّا به کار برده و در باره‌اش سخنها گفته‌اند، آیا کمترین تأمّلی در آن کرده‌اند یا خیر؟ چرا؟!

این نکته بدیهی است که اطّلاعات آسمانی و ماورائی را باید از مردان آسمانی گرفت، که با مشیّت و وحی الهی، بر ماوراء مادّه نیز احاطه کامل دارند. سایر انسانها، آنچه می‌گویند، اگر در باره آنان با خوشبینی قضاوت کنیم، باید بگوییم حدسیّات خودشان و تراوشات ذهن آنان است که هیچ ضامن صحّتی ندارد. پس، آنچه می‌تواند صحّت و سقم این سخن را آشکار کند، روایاتی است که از پیشوایان معصوم علیهم السّلام به ما رسیده است. بنا بر این، باید ببینیم آن حضرات، در این باب چه می‌گویند.

راه واقعی رسیدن به خدا کدام است؟

امام علیّ‌بن موسی الرّضا علیه السّلام از پدرش و او از پدرانش از امام حسین علیه السّلام نقل می‌کنند که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود: «ای علی، تو حجّت خدایی، و تو باب‌اللهی، و تو طریق الی اللهی، و تو نبأ عظیمی، و تو صراط مستقیمی..( عیون اخبار الرضا، ج1، ص9)

و امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: «... ما طریق و صراط مستقیم الهی به سوی خداییم... و ما هستیم که برای مقتدیان خویش، سبیل و راهیم (بصائرالدّرجات، ص82، ح10)

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در خطبة غدیر فرمود: «من همان صراط مستقیمی هستم که خداوند شما را به تبعیّت از آن، امر فرموده. سپس بعد از من علی [صراط مستقیم خدا] است. سپس فرزندان من که از صلب اویند پیشوایانی هستند که به‌سوی حق هدایت کرده و به حق حکم می‌کنند...(احتجاج طبرسی، ج1، ص78)

و امام صادق علیه السّلام فرمود: «... و مائیم سبیل بین خدا و خلق او...( تفسیر عیاشی، ج1، ص212، ح179)

روایات با این بیان و مضمون، بیش از آن است که در این مختصر بگنجد. در تمام این روایات به این نکته تصریح شده که تنها پیشوایان معصومند که طریق الی الله، و طریق الی معرفة الله می‌باشند.

بخش دین تبیان


پی نوشت ها :

1- طبقات الصوفیه، ج1، ص289

2-همان مأخذ، ص353

3- همان مأخذ، ص289 و کشف الظنون، ج1، ص8763

4- بحارالأنوار، ج64، ص137

5-شرح اسماء الحسنی، ج1، ص94 و 145 و

6- الاقتصاد والارشاد الی طریقه الاجتهاد، ص173.

7- الذّریعه، ج22، ص246، به نقل از منازل السّالکین فیض کاشانی.

. 8- هذه هی الوهابیّه، ص20

9- الالهیّات علی هدی الکتاب و السّنّه، ص29.

10- تفسیر القرآن، ج2، ص97

منبع : وبلاگ سید مصطفی علم خواه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.