تبیان، دستیار زندگی
اگر بخواهیم دایره اسلام گرایی را بگسترانیم باید همان راه و روش پیامبر خدا را در پیش بگیریم و با برنامه ریزی دقیق و پیگیری مداوم در انتظار بهار پر گل ایمان بنشینیم
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رفتار بزرگوارنه با حاتم طایی!

شکوفه ایمان چگونه می شکفد؟


اگر بخواهیم دایره اسلام گرایی را بگسترانیم باید همان راه و روش پیامبر خدا را در پیش بگیریم و با برنامه ریزی دقیق و پیگیری مداوم در انتظار بهار پر گل ایمان بنشینیم.


حاتم طایی

زبان اسلام زبان منطق و گفتگو است و اساسا تربیت بدون منطق و اخلاق کریمانه امکان پذیر نخواهد بود. شکوفه ایمان هنگامی در دل می شکفد که مقدمات آن فراهم آید و بذر محبت مدتها پیش از آن در دل کاشته شده باشد.

مسلما هیچ اعتقادی را با زور نمی توان به کسی القا کرد و به او باوراند. بنابراین باید همانند کشاورزی خبره، بذر توحید را در دلها کاشت و سپس با نگهداری و مراقبت در انتظار شکوفه ایمان نشست.

امروز هم اگر بخواهیم دایره اسلام گرایی را بگسترانیم باید همان راه و روش پیامبر خدا را در پیش بگیریم و با برنامه ریزی دقیق و پیگیری مداوم در انتظار بهار پر گل ایمان بنشینیم.

نگاهی گذرا به عملکرد پیامبر نشان می دهد که اگرچه او گاهی از شمشیر بهره برده، اما هیچگاه به زور، کسی را به ایمان دعوت نکرده است. استفاده از شمشیر گاهی به خاطر دفاع در برابر زورگویی دیگران و گاهی به عنوان تلنگری برای اشتباهات گذشته بوده است.

پیامبر در برابر دشمنان قسم خورده، شمشیر به دست گرفت و به شدت مبارزه کرد اما پس از تسلیم همان دشمنان قسم خورده، عذر آنان را پذیرفت و امانشان داد و با عملکردی دقیق سعی در اصلاح آنان نمود. جالب است که در بسیاری از موارد نتیجه این عملکرد شکیبا محور از دشمنانی کینه توز، مسلمانانی پرمحبت و استوار ساخته است.

این نکته پراهمیت را وقتی خوب خواهیم فهمید که پای خاطرات مسلمانان بنشینیم و چگونگی مسلمان شدن آنها را بشنویم. این خاطرات نشان می دهد که پیامبر با صبر، حوصله و مداومت در خوش رفتاری، اسلام واقعی را در عمق جان آنان کاشته است و پس از آبیاری به وسیله اخلاق کریمانه خویش شکوفه ای زیبا ارائه داده است. عَدی بن حاتم یکی از آنان است که پیش از مسلمان شدن به شدت از پیامبر متنفر بود اما گل سرسبد عالم از تنفر دل او شکوفه ای سرشار از محبت ایجاد کرد.

خود را که معرفی کردم از جای برخاست و دست مرا گرفت و به خانه برد. در میانه راه پیرزنی به همراه کودکی آمد و از او درخواستی کرد. پیامبر زمانی طولانی در آنجا ایستاد و با او سخن گفت. با خود گفتم: به خدا سوگند این مرد داعیه پادشاهى ندارد

مسلمانی عَدی بن حاتم

عَدى پسر حاتم طایی از بزرگان قبیله طَى بود و ریاست قوم خود را بر عهده داشت. او که ترکیبی از آیین ترسا و مسیحیت را پیروی می کرد، می گوید:

«در میان عرب کسی به اندازه من از رسول خدا صلّی الله علیه و آله بیزار نبود. به همین خاطر در سال نهم هجری هنگامی که خود را در برابر خطر ارتش مسلمانان دیدم، نقشه ای برای فرار آماده کردم. به غلام خود که شترانم را می چراند گفتم: از میان شتران من چند شتر تندرو و فربه انتخاب كن و آنها را در نزدیک خانه من نگهدارى نما و هنگامی که سربازان محمد نزدیک شدند مرا خبر کن.

غلام چنین کرد و دیری نپایید که به من گزارش داد که پرچم های لشکر اسلام را از دور دیده است. شتران را که آورد خانواده ام را سوار کردم و به سوی شام که سرزمین همکیشان من بود راهی شدم. اما چنان عجله کردم که خواهرم یعنی دختر حاتم طایی را نتوانستم با خود ببرم.»

سفانه دختر حاتم طائى که اسیر مسلمانان شده بود می گوید: «روزی رسول خدا صلى الله علیه و آله از جلوى اقامتگاه ما می گذشت. من برخاستم تا درخواستی کنم اما امیدوار به پذیرش نبودم که ناگاه مردی از پشت سر پیامبر به من اشاره کرد که سخن خود را بگو. من به حضرت گفتم: پدرم كه از دنیا رفته و آن كس كه باید به نزد شما بیاید، گریخته است. اكنون بر من منت گذار تا خداوند تو را مشمول عنایات خویش قرار دهد.

پیامبر به من فرمود: من با آزادی تو موافقت كرده ام اما براى رفتن شتاب مكن تا شخصى مورد اطمینان از قومت پیدا شود و تو را به او بسپارم.

مسلما این ایمان مستحکم، ریشه در رفتارهای به ظاهر کوچک اما به واقع بزرگ و تاثیرگذار دارد. ترکیبی از سخنان منطقی و رفتارهای حکیمانه، دل هر سنگی را آب می کند. بی شک سخن منطقی پیامبر وقتی در عمق وجود او نفوذ می کند و بر جانش می نشیند که پیامبر تُشک (صندلی) شخصی خویش را به مخالفش می دهد و خود بر روی زمین می نشیند. این تنها نمونه ای از عملکرد هوشمندانه پیامبر است که همه باید بیاموزیم

پیامبر که رفت از کسی پرسیدم: آن جوانمردی که در پشت سر پیامبر می رفت که بود؟ گفتند: علی بود علی (علیه السلام).

چند روز بعد گروهی مطمئن از قبیله ام پیدا شد و پیامبر مقدارى لباس و خرجى راه و مركبى به من داد و مرا با آنها روانه كرد. من هم خود را به شام رساندم. (سید هاشم رسولی محلاتی، زندگانی محمد صلّی الله علیه و آله، ترجمه السیرة النبویة ابن هشام، ج 2، ص 361)

حضرت محمد (ص)

عدی می گوید: «خواهرم که به شام رسید آنقدر از مهر و محبت و عطوفت پیامبر سخن گفت که با خود گفتم بایستی بروم و او را از نزدیک مشاهده کنم.

با آنکه دشمن فراری پیامبر به حساب می آمدم، اما رهسپار مدینه شدم و خود را به مسجد نبوی رساندم و خدمت حضرت شرفیاب شدم. خود را که معرفی کردم از جای برخاست و دست مرا گرفت و به خانه برد.

در میانه راه پیرزنی به همراه کودکی آمد و از او درخواستی کرد. پیامبر زمانی طولانی در آنجا ایستاد و با او سخن گفت. با خود گفتم: به خدا سوگند این مرد داعیه پادشاهى ندارد.

رسیدگی به کار پیر زن که تمام شد به خانه ایشان رفتیم. تُشکی از لیف خرما در آنجا بود که حضرت برایم پهن کرد و مرا روی آن نشاند. اما خود بر روی زمین نشست.

پیش خود گفتم: به خدا این رفتار سلاطین و پادشاهان نیست.

او با من در مورد اسلام سخن گفت و به من فرمود: اسلام بیاور تا سعادت دو جهان را دریابی.

اما من گفتم: من دین دارم و خداپرستم.

حضرت فرمود: من از دین تو آگاهتر از تو هستم. مگر تو از مردم خود یک چهارم سود هر کس را نمی گیری؟ با اینکه این کار در آیین تو نارواست؟ اسلام بیاور تا رستگار شوی.

آنچه که بایسته بود گفتم و آنچه که شایسته بود شنیدم و یقین کردم هموست پیغمبری که مسیح از آن خبر داده است. به او ایمان آوردم و از پیروانش گردیدم. (سیدرضا صدر، راه محمد صلّی الله علیه و آله، ص 462 تا 465)

ایمان «عَدی» چنان مستحکم شد که بعدها از یاران امیر مومنان گشت و در جنگ صفین سه پسر خود را در راه خدا اهدا کرد.

مسلما این ایمان مستحکم، ریشه در رفتارهای به ظاهر کوچک اما به واقع بزرگ و تاثیرگذار دارد. ترکیبی از سخنان منطقی و رفتارهای حکیمانه، دل هر سنگی را آب می کند. بی شک سخن منطقی پیامبر وقتی در عمق وجود او نفوذ می کند و بر جانش می نشیند که پیامبر تُشک (صندلی) شخصی خویش را به مخالفش می دهد و خود بر روی زمین می نشیند. این تنها نمونه ای از عملکرد هوشمندانه پیامبر است که همه باید بیاموزیم.

سیدمصطفی بهشتی

بخش عترت و سیره تبیان

 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.