تبیان، دستیار زندگی
ببینید! مردم برای چه شعر شما را می‌خوانند یا باید بخوانند؟ اگر قرار باشد که شعر شما فقط تکرار همان چیزی باشد که در دهه‌ها و حتی قرون قبل، شکل گرفته و به جامعه ما به ارث رسیده، دیگر شعر گفتن شما یا شعر خواندن ما، چه معنی دارد؟ ارث، برای عیاشی نیست برای ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعر را به «زندگی» برگردانیم

شعر را به «زندگی» برگردانیم

در تاریخ ادبیات ایران و جهان، چه بسیار شاعرانی که «زبان شخصی» شاعرانی بلندآوازه یا حتی کم‌آوازه را به وام گرفته‌اند تا در مسیری هموار که با تلاشی حاصل از یک عمر تجربه شاعرانه فراهم آمده [بدون در نظر گرفتن «حق‌مؤلف» و البته بی‌خبر از این واقعیت که «تاریخ ادبی»، این حق را به سادگی بازمی‌ستاند] دوره‌ای کوتاه را به نام خود سکه زنند.

10 سال پس از پایان جنگ دوم جهانی، سه کتاب بسیار پرمخاطب در «هرات» [که به قولی مثل ورق زر، توسط مخاطبان به «خلوت» برده می‌شد]، صحیفه وحی «قرآن کریم» بود و دیوان حافظ و مجموعه غزلیات رهی معیری، و اکنون که 65 سال از پایان آن جنگ می‌گذرد، دو کتاب نخست، هنوز مخاطبان بسیار خود را دارند و کتاب سوم اما، به خاطرات سپرده شده. [در استعداد و ذوق شاعرانه «رهی» و تسلطش بر زیر و بم شعر کلاسیک، نمی‌توان شک کرد اما شعرش آیا به اندازه «فروغی بسطامی» - در سبک بازگشت – هم از استقلال نسبی زبانی برخوردار بود تا ماندگاری‌اش به یکی، دو سده – ولو در تذکره‌ها – برسد؟]

تکلیف تاریخ ادبی، با این شاعران و تکلیف این شاعران، با تاریخ ادبی، البته مشخص است اما تکلیف آنها که «زبان شخصی» را به وام نمی‌گیرند و از استقلال نسبی و گاه استقلال کامل زبانی برخوردارند اما زادگاه «ایده اولیه»شان برای ورود به صحنه شعر و بدل کردن آن «ایده» به «ایده ثانویه» در «اجرا»، در ادبیات است نه در «زندگی» و «تجربه شخصی» و «شهود در جهان» چیست؟

پیش از این اشاره کردم به شاعرانی با «زبان شخصی» اما «کم آوازه» و دلیل این «کم‌آوازگی» را نگفتم. تذکره‌های ادبیات کهن ما، پر از این «کم‌آوازه»هاست هم در سبک خراسانی، هم در سبک عراقی، هم در مکتب وقوع و بیشتر، در دو سبک موازی اصفهانی و هندی؛ پس از ظهور نیما و تغییرات «قالب»، انتظار می‌رفت چون تأکید او بر «تجربه» و «شهود در جهان» بود، یا اصلاً شاهد چنین ماجرایی نباشیم یا به نسبت دوران شعر کلاسیک، شاهد بسامد کمتری از این قصه باشیم اما نشد که نشد!

«ادبیات» برای خواندن و آموختن است، برای کسب «تخصص» است اما «تخصص» نیست که به «آفرینش» منجر می‌شود کما اینکه «آفرینش» بدون تخصص هم امری نه محال که بسیار دشوار است!

این ارثیه برای افزودن است نه کاستن!

در شعر دهه چهل، نام‌آوران، تقریباً از این بلیه بری بودند با این همه از نیمه‌های این دهه، با ظهور موج‌ها و خیزاب‌ها و لب پر زدن‌های ادبی که نام نوآوری را پیشوند نام خود قرار می‌دادند، اندک اندک «کف» این دریا، از «زندگی» برید و به تغذیه از «ادبیات» پرداخت و البته موفقیتی هم به دست نیاورد. در دهه پنجاه، دو‌موج «سیاسی‌گرایی» و «هنر‌محض‌گرایی»، از دو سو، از «شهود در جهان» بریدند و یکی به «متون سیاسی» تکیه کرد و دیگری به «متون ادبی» و هر دو گروه، چون موج تبلیغ رسانه‌ای فرونشست، تنها در «تذکره‌های دهه‌ای» جاخوش کردند. در دهه شصت، اندک‌اندک کار «شهود در جهانیان» به گره افتاد و «تغذیه‌کنندگان ادبیات» فزونی گرفتند و نام‌آور شدند هر یک برای 2‌ماهی، 6 ماهی یا حتی یک سالی اما نه بیشتر! دهه هفتاد، دهه بازگشت «شهود در جهانیان» بود و چون جامعه هم، طالب «کشف شاعرانه در حوزه زندگی و زمانه» بود حتی شعر برخی شاعران کاملاً مستعد را که به «ادبیات» وابسته بودند، برنتافت و خیلی سریع، آنان را روانه «تذکره‌های ذهنی» [که «ای بابا! فلانی هم تا یک سال قبل فعال بود، حالا کجاست؟»] کرد. دهه هشتاد، سال بازگشت پیروزمندانه «شهودگریزها» به صحنه بود. آنچه در این 10 سال، از شاعران نوگو دیدیم [و نه البته از اغلب غزل‌گویان]، ایده‌هایی بودند که از «خوانده‌هاشان» سرچشمه می‌گرفت نه از تجربه زندگی‌شان و در پایان، آمیخته می‌شدند به «سهل‌گویی جمعی» که حتی آن استقلال نسبی یا کامل زبانی «شهودگریزهای دهه‌های پیشین» را با خود نداشتند. حالا، در دهه 90، این آزمونی صعب برای شعر نوی این دهه است که پای را از «خوانده‌ها» به «دیده‌ها»، «شنیده‌ها» و «حس کرده‌ها» بکشاند و «ایده اولیه» را به آنجا بازگرداند که جایگاه واقعی‌اش، در همه قرن‌های تجربه شاعرانه بشری بوده. «ادبیات» برای خواندن و آموختن است، برای کسب «تخصص» است اما «تخصص» نیست که به «آفرینش» منجر می‌شود کما اینکه «آفرینش» بدون تخصص هم امری نه محال که بسیار دشوار است!

این ارثیه برای افزودن است نه کاستن!

چه مشکلی دارد؟‌مثل «ارث» می‌ماند! وقتی به شما ارث می‌رسد، می‌گذارید یک گوشه بماند یا خرجش می‌کنید؟!

شما هم می‌توانید این سؤال‌ها را از خودتان، تاریخ ادبی و مردم بپرسید و در واقع، پیش از جواب گرفتن، به خودتان جواب دلخواه‌تان را بدهید و یکراست بروید دنبال گرته‌برداری از گذشتگان و خودتان را خلاص کنید از کشف وقایع، دقایق و روابط میان اشیا و دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها و حس کردنی‌ها.

ببینید! مردم برای چه شعر شما را می‌خوانند یا باید بخوانند؟ اگر قرار باشد که شعر شما فقط تکرار همان چیزی باشد که در دهه‌ها و حتی قرون قبل، شکل گرفته و به جامعه ما به ارث رسیده، دیگر شعر گفتن شما یا شعر خواندن ما، چه معنی دارد؟ ارث، برای عیاشی نیست برای زندگی است!

مقوا زیر لایه خامه!

اجرا! اجرا! اجرا!

این کلمه را، چند دهه‌ای است از زبان شاعران نوگو می‌شنویم و معنایش آن است ایده‌هایی که قرار است وارد شعر شوند باید «پروار» شوند و گاهی «پیراسته» و اغلب اوقات «آراسته» شوند با «زبان»، خیلی هم خوب است اگر به جای خود مصرف شود و این تصور، شاعر را «زمین‌گیر» نکند که می‌تواند با ایده‌ای ضعیف اما اجرایی قوی، به شعری «دندان گیر» برسد.

فرض کنید که برای تولد بچه‌تان می‌خواهید کیک تولد بخرید؛ می‌روید قنادی خوش‌ظاهرترین کیک را انتخاب می‌کنید؛ کیکی را که مشخص است خیلی برای تزئین‌اش کار شده و دست به جیب می‌برید و کیک را می‌خرید و به خانه می‌برید و موقع بریدن کیک متوجه می‌شوید که زیر لایه خامه‌اش چیزی جز مقوا نیست! این، همان «ایده اولیه ضعیف» است!

بخش ادبیات تبیان

منبع: روزنامه ایران- یزدان سلحشور