تبیان، دستیار زندگی
حضرت موسی (ع) فرمود: در شب میقات خدا به من فرمود: ای موسی! می دانی فرمانرواهای بهشت چه کسانی هستند؟ «اللَّهُمَّ لا»؛ خدایا نمی دانم. خطاب شد: موسی فرمانرواهای بهشت کسانی اند که مؤمنین را شاد می کنند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرمان روایان بهشت
بهشت

حضرت موسی (ع) فرمود: در شب میقات خدا به من فرمود: ای موسی! می دانی فرمانرواهای بهشت چه کسانی هستند؟ «اللَّهُمَّ لا»؛ خدایا نمی دانم. خطاب شد: موسی فرمانرواهای بهشت کسانی اند که مؤمنین را شاد می کنند

قسمت اول را اینجا ببینیدیک قسمت دیگه هم هست منتظر باشید

رفع مشکلات و مصائب

دوم: «وَ أَغَاثَ مَلْهُوفاً». اگر می خواهید با نبی مکرم اسلام (ص) در بهشت محشور شوید فرمود: یک راهش این است که «أَغَاثَ مَلْهُوفاً»؛ ملهوف به معنای اندوهگین، افسرده، نگران، درددار و غم دار است. کسی که غمی را از یک غم داری بردارد، تگرانی را از یک کسی بردارد، چه کمک به ازدواج یک جوان باشد، چه کمک به مسکن یک نفر باشد، چه ایجاد صلح میان زن و مرد باشد، و یا رفع نیاز از کسی باشد با پیامبر محشور می شود.

بیکاری در جامعه باعث فساد می شود

عزیزان من! ای مسئولان فرهنگی که موضوع فساد را در جامعه مطرح می کنید! من این حدیث امام صادق (ع) را برای شما می خوانم «کَانَ النَّاسُ أَیْضاً یَصِیرُونَ بِالْفَرَاغِ إِلَی غَایَةِ الْأَشَرِ وَ الْبَطَرِ»، بیکاری باعث فساد و ماجراجویی می شود. فرمود: «حَتَّی یَکْثُرَ الْفَسَادُ وَ تَظْهَرَ الْفَوَاحِش»[16] تا آن جایی پیش می رود که فاحشه در جامعه زیاد می شود، فحشاء زیاد می شود، سرقت زیاد می شود. اگر کسی، صاحب ثروتی، صاحب قدرتی بتواند ایجاد کار کند و یا بتواند مشاورۀ کاری بدهد این می شود «أَغَاثَ مَلْهُوفاً».

کسی که در فامیل آبرو دارد اگر مشکل زن و شوهری را حل کند ثواب شهید دارد.

داستان علی (ع) در میدان کار

امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: من و پیغمبر گرامی اسلام (ص) گرسنه بودیم، تصمیم گرفتم غذایی تهیه کنم تا با پیامبر تناول کنیم. آمدم قسمت بالای مدینه – نه مرکزی که خود حضرت زندگی می کرد – که باغ و کشاورزی بود، دیدم یک خانمی، خاکی فراهم کرده و می خواهد این خاک را گِل کند و دیوار باغ را بچیند. گفتم: می خواهی کسی برایت کار انجام دهد؟ گفت: این چاه و این هم سطل، اگر کسی از چاه آب بکشد تا من این خاک را گل کنم در ازایش به او خرما می دهم. حضرت فرمود: من شروع کردم و 16 سطل آب از چاه کشیدم او هم در مقابل به من خرما داد. با آن مزد، من و پیامبر گرامی اسلام (ص) سیر شدیم.[17]

کار عار نیست. جوان لیسانس دارد، پدرش شغلی دارد و نیاز به همراهی او دارد. جوان می گوید: من لیسانس دارم، من نانوایی بروم، من مکانیکی بروم، من سوهان فروشی بروم؟! بالاخره این شغل پدر توست تو هم که الان کار نداری.

امام صادق و مردی که دستش فلج بود

کسی خدمت امام صادق (ع) آمد و گفت: آقا دست هایم از کار افتاده – باربر بود – آقا فرمود: «وَاعْمل وَ احمِل عَلَی رَأسِک وَ استَغْنِ عَنِ النَّاس»، دست فلج شده ات را پیش کسی دراز نکن، بار را روی سرت بگذار و حمل کن ولی رو به مردم نینداز.[18] یک مشکل بیکاری ها در جامعه، عار و ننگ دانستن بعضی از کارها و شغل هاست. ضعف دانستن بعضی از شغل هاست. تن ندادن به شغل پدر، به شغل خانوادگی و به مسیری که آنها رفته اند.

حضرت موسی (ع) فرمود: در شب میقات خدا به من فرمود: ای موسی! می دانی فرمانرواهای بهشت چه کسانی هستند؟ «اللَّهُمَّ لا»؛ خدایا نمی دانم. خطاب شد: موسی فرمانرواهای بهشت کسانی اند که مؤمنین را شاد می کنند.[19]

حالا این شاد کردن مؤمن، شامل کار دادن به یک جوان بیکار، موجبات زندگی یک دختر و پسر را فراهم کردن، اختلاف یک زن و شوهر را حل کردن می شود. در روایت دیدم: «مَنْ مَشَی فِی إِصْلاَحِ بَیْنِ امْرَأَةٍ وَ زَوْجِهَا»[20] کسی که در فامیل آبرو دارد اگر مشکل زن و شوهری را حل کند ثواب شهید دارد.

حکایتی از شهید عباس بابایی

خدا رحمت کند شهید عباس بابایی را که از شهدای عزیز ما بود. خلبانی متدین و مؤمن، همسر بزرگوارش دربارۀ او می گوید: قرائت قرآن هر ورزش، نماز شبش و تعبدش ترک نمی شد. شخص بسیار والایی بود. یک کتابی در شرح حالش نوشته اند به نام «پرواز تا بی نهایت» کتاب خوبی است و در آن مجموعه زندگی ایشان را جمع کرده اند. ایشان ارادت فراوانی به امام داشت. همسرش می گوید: یک شب باران خیلی شدیدی می آمد، دیدم در می زنند، در را باز کردم، دیدم یک خانمی در حالی که صورت و چشمش کبود است و از باران خیس شده و می لرزد گفت: آقای سرهنگ عباس بابایی هستند؟ گفتم: ایشان نیامده. گفت: من یک کاری با ایشان دارم، پشت در می نشینم تا بیاید. گفتم: خانم در این باران شدید نمی شود پشت در بنشینید، بیایید داخل تا ایشان تشریف بیاورند. آمدند و در خانه نشستند و قدری استراحت کردند. سرانجام شهید بابایی آمد. پرسید: کار شما چیست؟ گفت: با شوهرم سر یک موضوعی اختلاف پیدا کردیم و ایشان مرا کتک زده، صورتم را کبود کرده و از خانه بیرون کرده است. با دو سه بچه ای که در خانه دارم آواره شده ام. در این محل و منطقه جایی جز خانه شما نیافتم.

همسر شهید می گوید: شهید بابایی آن قدر متأثر شد که با همان لباس خیس و با همان وضعیت خانم را برد. بالاخره آن شخص هم ظاهراً نظامی بوده و احترام خاصی برای بابایی قائل بود. تعجب کرده بود از اینکه خود سرهنگ بابایی آمده و در خانه نشسته و با او صحبت کرده است. سرانجام شهید بابایی اختلاف این زن و شوهر را حل کرد.

سیرۀ امام علی (ع) نسبت به مشکلات دیگران

این درس از همان مکتبی گرفته شده که راوی می گوید: سر ظهر در گرمای کوفه دیدم امیرالمؤمنین (ع) دارد قدم می زند. گفتم: آقا در این ظهر گرما دنبال چه هستید؟ فرمود: شاید یک دردمندی و کسی که مشکلی دارد با من کاری داشته باشد دارم می گردم چنین مراجعه کننده ای را پاسخ بدهم.

اتفاقاً همین طور هم شد. زنی که با شوهرش دعوایش شده بود خدمت حضرت رسید. حضرت به دنبالش رفت و به خانه اش وارد شد و شوهرش را نصیحت نمود و دعوای این زن و شوهر را حل کرد.[21]


گفتارهایی از حجةالاسلام رفیعی

[16] . بحارالانوار ج 3، ص 106.

[17] . بحارالانوار، ج41، ص 33.

[18] . محجة البیضاء، ج3، ص 143.

[19] . استان دوستان، ج 1، ص 246 به نقل از محجة البیضاء، ج1، ص 224.

[20] . لئالی الاخبار، ج3، ص 226؛ پیغمبر (ص) فرمودند: «مَنْ مَشَی فِی إِصْلاَحِ بَیْنِ امْرَأَةٍ وَ زَوْجِهَا أَعْطَاهُ اللهُ أَجْرَ ألْفِ شَهِیدٍ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ حَقّاً، وَکَانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ یَخْطُوهَا فِی ذَلِکَ عِبَادَةُ سَنَةٍ قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ صِیَامٍ نَهَارُهَا وَمَنْ عَمِلَ فِی فُرْقَةٍ بَیْنَ امْرَأَةٍ وَ زَوْجِهَا کَانَ عَلَیْهِ غَضَبُ اللهِ وَ لَعْنَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَةِ وَ کَانَ حَقّاً عَلَی اللهِ تَعَالَی أَنْ یَرْضَخَهُ بِأَلْفِ صَخْرَةٍ مِنْ نَارٍ وَ مَنْ مَشَی فِی فَسَادِ مَا بَیْنَهُمَا وَ لَمْ یُفَرِّقْ کَانَ فِی سَخَطِ اللهِ وَ لَعْنَتِهِ فِی الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ وَ حَرَّمَ اللهُ النَّظَرَ إِلَی وَجْهِه».

[21] . سفینة البحار، ج2، ص 321.

[22] . تحف العقول، ص 35؛ مستدرک الوسائل، ج12، ص 390.

[23] . أنا و کَافِلُ الیتیمِ کهاتَینِ فی الجنةِ إذَا اتَّقَی اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ – وَ اَشَارَ بِاصبَعَیْهِ السَّبَّابَةِ وَ الوُسطَی (مستدرک، ج2، ص 474؛ نورالثقلین، ج 5، ص 597 / 23).

[24] . وسائل الشیعه، ج27، ص 92.

[25] . مجموعه ورام، ج2، ص 111.

[26] . مائده، 48.

[27] . مؤمنون، 61.

[28] . بحارالانوار، ج 32، ص 356.

[29] . ذاریات، 56.