مظفری ، سایه اش را جا گذاشته
بررسی مجموعه شعر سایه ام را بر دیوار جا گذاشته ام مهدی مطفری ساوجی
پیش از این، ما مهدی مظفری را با کتاب «رنگها و سایهها» میشناختیم که برگزیده جایزه کتاب سال شعر جوان هم شده بود. مظفری شاعری است با مختصات خاص خودش. مظفری زبان شعر را بخوبی میشناسد و به بهترین شکل از آن استفاده میکند. مانند بند بازی که بر اثر تمرین مداوم براحتی راه رفتن عادی، روی طناب باریک هم راه میرود. مظفری با زبان و ریتم شعر آشناست و شعر ساختارمندی را به مخاطبش عرضه میکند:
چه درد آور است بهار بیاید و / در هزار توی زندگی موریانهها / اسیر شود / درست شبیه پروانهای / که گرفتار آمده باشد / در فکر عنکبوتی
مجموعه شعر «سایهام را بر دیوار جا گذاشتم» از مهدی مظفری ساوجی به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر و روانه بازار کتاب شده است. مجموعه شعری که با دقت و تامل در نوع استفاده از کلمات و فضاهایی که از چیدمان کلمات در آثار این مجموعه ساخته شده میتوان تاثیر فضای فکری – احساسی افسرده و خاکستری که برآمده از تجربیات فردی - اجتماعی شاعر است را در شعرها مشاهده کرد. فضایی که گاه فقط بازتابدهنده یک وضعیت یا موقعیت خاص از طریق تصویر است و گاه با تزریق حس و اندیشه اعتراض و انتقادی به لایههای مفهومی سعی در ایجاد حرکت در شعر دارد. بسامد زیاد و تکراری برخی از واژگان که در اکثر آثار مجموعه بکار برده شدند نیز در القای فضای خاکستری ذهن مظفری ساوجی تاثیرگذار بوده است. واژگانی مثل غم، سایه، شب، ناراحتی، مرگ، مه، سرگردان و بسیاری دیگر از این نوع کلمات که به تکرار در طول آثار مجموعه بهکار رفتهاند، همگی میتوانند نشانههایی از آن فضای یاد شده باشند.
سایهام را بر دیوار جا گذاشتم، مجموعه شعری است در رثای انسان معاصر، انسانی که ناگاه از طبیعت و سنت جدا شده است و خود را میان آسمانخراشها و ترافیک سنگین دنیای مدرن، خسته و تنها میبیند و از تکرار و یکنواختی زندگی، دلزده و گریزان است. انسانی که مبتلا به افسردگی ـ بیماری فراگیر دنیای امروز ـ است. مخاطب شعرهای مجموعه هم مانند شاعر، درگیر دنیای ماشینی امروز است و خودش را در ازدحام جهان از یاد برده، دچار از خودبیگانگی است و با شاعری که مشکلش را فریاد میزند، همداستان میشود و برای خلأیی که با از دست دادن طبیعت برایش به جا مانده، ناله سر میدهد:
جای خالی گلدان را/ چیزی پر نکرد/ پس آفتاب/ رنگهای سبز و سفیدش را/ که هر روز/ به خانه میآورد/ و باران/ شکلهای آبی خود را گم خواهد کرد
سایهام را بر دیوار جا گذاشتم، مجموعه شعری است در رثای انسان معاصر، انسانی که ناگاه از طبیعت و سنت جدا شده است و خود را میان آسمانخراشها و ترافیک سنگین دنیای مدرن، خسته و تنها میبیند و از تکرار و یکنواختی زندگی، دلزده و گریزان است.
مظفری در شعرهایش به دنبال خود میگردد، انسانی پیش از گم شدن در بین مصنوعاتش، انسانی که دچار شی انگاری نشده است، خودش را حاکم بر سرنوشت طبیعت و ساختههای دستش میداند، انسانی که در قفس ساختههای بی شمارش گرفتار نشده است:
مثل کسی که هر روز/ در کوچهها و خیابانها/ میگردد/ و نور میاندازد/ به صورت هر کس و هر چیز/ از سبزه و درخت و گل و سنگ/ تا گربه و دوچرخه و ماشین/ و فکر میکند/ باید شبیه همین باشد/ شبیه همینها شاید/ این جانور دو پا/ با شکلهای ساده و معصومی/ که ساخته از خود...
و در نهایت مظفری هم مانند مخاطبش از یافتن خود ناامید میشود و در هزارتوی درد و اندوه انسان مدرن فرو میرود و خود را اسیر قفس زندگی مییابد. قفسی بیهیچ روزنهای:
مثل اتاقی که/ از تاریکی/ پر شده باشد/ پر شدهام/ از درد/ بی هیچ روزنهای
نکته مهمی که در ساختار شعرهای مجموعه «سایهام را...» وجود دارد ارتباط مستقیم میان برخی از نام شعرها و درونمایهای است که ارایه میدهند. بهاین گونه که شاید خواننده برخی از آثار این مجموعه را بدون دقت و در نظر گرفتن نام آن اثر بخواند و آنچه را که باید از آن شعر دریابد، دریافت نکند اما اگر در دوباره خوانی همان اثر به نامش توجه کند و همراه با دادههای در نام اثر را بخواند آنگاه حس دریافت اثر را در خود احساس میکند.
یکی دیگر از نکات شعرهای مظفری ساوجی در این مجموعه تصویرگرایی است. تصاویری که مظفری در این مجموعه ارایه داده است عینی و ملموس هستند و با انسجامی که شاعر میان عناصر تصاویر شعرهایش برقرار میکند، مخاطب میتواند به راحتی با حس و اندیشه در آنها همذات پنداری کند. این تصاویر دارای دو وجه هستند. نخست وجه بیرونی که نشان دهنده فضایی با عناصر موجود در آن میباشند و دیگری وجه درونی که در واقع لایههای مفهومی اثر را بوجود میآورند و در تولید معنا و تاویل نقش دارند. مظفری با بهرهگیری از امکانات تصویری عینی و ملموسی که در پیرامونش وجود دارد جهانهایی را در آثارش میآفریند که برای خواننده قابل دسترسی و باور است اما نکتهای که به برخی از تصاویر آثار او ضربه زده است و به چشم میآید، استفاده بیرویه از فن تشبیه و یکی از ادات آن یعنی کلمه (مثلِ) است. در صورتی که خیلی از جاها نیازی به آوردن ادات تشبیه برای شکلگیری آن تشبیه نبوده است. مثلا در شعر:
آرامش پنجره را/ باد/ بهم زده است/ پرده/ مثل پرندهای که/ پایش را بسته باشند/ در هوای تقلاست
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منابع: لوح، روزنامه شرق