یک سؤال تازه!
دلم میخواهد به جای خیلی از سؤالهای تکراری، مثل سؤال همیشگی علم بهتر است یا ثروت، یک سؤال تازه بپرسم.
تا به حال شده کسی از شما بپرسد: به نظرتان مطالعه کمش خوب است یا زیادش؟
به احتمال زیاد جواب میدهید نه. حالا میدانید چرا هرگز این سؤال را نمیپرسند؟
چون لابد همه فکر میکنند: «چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است.»
اما به نظر من جواب این سؤال حتی اگر عیان باشد، آن عیانی نیست که همه فکر میکنند. بیتردید اغلب فکر میکنیم کتاب خواندن هرچه بیشتر باشد، بهتر است؛ اما من میگویم نه. به نظر من این موضوع دوم هم مثل هر موضوع دیگری در حد تعادلش خوب است. اما خب در این دوره و زمانه، کمتر چیزی در نقطه تعادل به سر میبرد. چرا؟
خب معلوم است چون خودمان متعادل نیستیم. هر کداممان از یک سوی بام افتادهایم. یک نفر برای بیرون رفتن، دو ساعت جلوی آینه وقت طلایش را میسوزاند و یک نفر انگار که اصلاً توی خانهشان آینه ندارد. یک نفر سالی ده دقیقه هم نرمش نمیکند، یک نفر روزی ۵ ساعت میرود باشگاه. یکی سال تا سال هم ده صفحه کتاب نمیخواند، یکی روزی چند تا کتاب میخورد.
میبینید، واقعاً جای تعادل این وسط خیلی خالی است. همانطور که کتاب نخواندن، دید آدم را محدود نگه میدارد و از بسیاری دانستنی های ضروری دنیا محروم میکند، افراط در مطالعه نیز زندگی طبیعی را مختل میکند. کسی که خوره ی کتاب است، کمکم منزوی میشود و این انزوا، تحمل خیلی از جمعهای انسانی را برایش سخت میکند. همین نگاه باعث میشود خیلی از شیرینیهای دنیا را نبیند و کمکم آدم تلخی میشود.
میبینید حتی میزان کتاب خواندن هم باید تعادل داشته باشد. گرچه این روزها مشکل اصلی کتاب نخواندن است؛ اما خب نباید آنهایی را هم که به کتاب چسبیدهاند از یاد برد. باید برایشان یک پنجره ساخت تا شکل و قیافه ی دنیای واقعی را از یاد نبرند.
یکی از راه های مورد علاقه من در مورد پیدا کردن و ایجاد تعادل در زندگی این است که گاهی درباره ی این که چه قدر راضی هستم با خودم فکر می کنم. با سؤال کردن از خودم و فکر کردن درباره ی این که چه مقدار متعادل کارهایم را انجام می دهم، میزان انرژی را که وقف هر کدام کرده ام می سنجم. به این ترتیب تا حدی می توانم زندگیم را به سمت تعادل ببرم.
پس همگی با هم بگوییم: زنده باد تعادل! همیشه و همهجا!
فرآوری: مهدیه زمردکار
منابع:
هدهد
آفتاب
*مطالب مرتبط