سلام بر خورشید پنهان
... آقاجان! یقین دارم روزی می آیی و بدی ها و ظلم را محو می كنی. بلایا را دفع می سازی و گشاینده گره های بسته می شوی و ثابت می سازی حق را و از باطل انتقام خواهی گرفت.
آقاجان! آن روز كه تو بیایی شب تیره برود و آسمان رو به سپیدی زند و نفس صبح جاری شود. و امید بسته به لطف و عنایتت از هیچ كس دریغ نگردد و هر مبتلا به دردی تسكین بگیرد.
آقاجان چشم به راه حضور تو، از واژه صبر وام می گیرم! تو نخواه كه حسرت به دل پیر شویم و ما قبل از دیدار با تو سرای آخرت را منزلگاه ابدی خویش قرار دهیم.
سلام
یک سلام به تنها کسی که خیلی وقت ها دلم برایش تنگ می شود.
دوباره من آمدم با کوله باری از دل تنگی ،می خواهم آن را برای تو باز کنم هر چند می دانم که زیر نگاه مهربانت احساس شرمندگی خواهم کرد ولی تنها روزنه ای که به قلبم باز است روزنه ای است رو به تو.
تو چراغ های امید را در دلم روشن کرده ای و هرچه نا امیدی را به دور دست ها فرستاده ای و حالا دفترم را آورده ام که بر سطرهای سفیدش با تو حرف بزنم .
اما حالا که پلک های شب سنگین شده حالا که ستاره ها در گوشه ای از آسمان ،کهکشانی سفید می بافند، همین حالا که با تو نجوا می کنم ، می خواهم صدایت کنم و فریاد بزنم:
خدایا، خدای خوبم،
من بنده ی سراپا تقصیر توام ،اما تو ستارالعیوب قلب های سیاهی
افسوس شاعر نیستم تا تو را آن گونه که شایسته ات هست سپاس گویم
و بگویم خیلی دوستت دارم.
فرآوری:نعیمه درویشی
بخش کودک و نوجوان
منبع:
کیهان
صدای پای ترنم
*مطالب مرتبط