تبیان، دستیار زندگی
یکی دیگر از عناصر اخلاقی موجود در این حادثه، ایثار بود. و چه نمایشگاه ایثاری بوده است کربلا! شما ببینید آیا برای ایثار تجسمی بهتر از داستان جناب ابوالفضل العباس می توان پیدا کرد؟ یک نمونه از صدر اسلام برایتان عرض می کنم ولی آنجا قهرمان چند نفرند نه یک نفر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حادثه کربلا، صحنه نمایش ارزش های اخلاقی

کربلا

در بخش پایانی مطلب پیشین سه محور از روش های پیام رسانی مورد بحث و تأمل قرار گرفت در اینجا ادامه بحث را پی می گیریم.

4-4- نرمش و پرهیز از خشونت

«مسئله دیگری در تبلیغ مطرح است و آن مسئله رفق و لینت و نرمش یعنی پرهیز از خشونت است. کسی که می خواهد پیامی را آن هم پیام خدا را به مردم برساند تا در آنها ایمان و علاقه ایجاد بشود، باید لیّن القول باشد، نرمش سخن داشته باشد. سخن هم درست مثل اشیاء مادی، نرم و سخت دارد. گاهی یک سخن را که انسان از دیگری تحویل می گیرد، گویی راحت الحلقوم گرفته، یعنی اینقدر نرم و ملایم است که دل انسان می خواهد به هر ترتیبی که شده آن را قبول کند، گاهی برعکس، یک سخن طوری است که گویی اطرافش میخ کوبیده اند، مثل یک سوهان است. آنقدر خار دارد، آنقدر گوشه و کنایه و تحقیر دارد و آنقدر خشونت دارد که طرف نمی خواهد بپذیرد. ... وقتی خداوند موسی و هارون را برای دعوت فردی مثل فرعون می فرستد، جزء دستورها در سبک و متد دعوت فرعون می فرماید: فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَكَّرُ أَوْ یَخْشَى(طه/44)؛ با این مرد متکبر ... با نرمی سخن بگویید... کوشش کنید به سخن خود نرمش بدهید، ... باشد که متذکر بشود و از خدای خودش، از ربّ خودش بترسد.

[و نیز] قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم می فرماید: «اگر تو یک آدم درشتخو و سنگین دلی بودی، با همه قرآنی که در دست داری، با همه معجزاتی که داری و با همه مزایای دیگری که داری، مردم از دور تو پراکنده می شدند. نرمش تو عامل مؤثری است در تبلیغ و هدایت مردم، در عرفان و ایمان مردم.» (حماسه حسینی، ج2، ص 333 و 334)

5-4- صلابت

«فرق است میان خشونت و صلابت، این ریگ هایی که در کف نهرها هست، سالیان درازی آب آمده از رویشان عبور کرده و آنها را ساییده است. وقتی انسان یکی از اینها را از کف نهری بر می دارد، می بیند که صلابت دارد و سفت است و از این جهت با سایر سنگ ها فرقی ندارد. امّا آنچنان صاف است که انسان از لمس کردن آن کوچکترین احساس ناراحتی نمی کند. ... پیامبران در عین اینکه تواضع و نرمش را در برخوردها و گفتارها و در اخلاق خودشان با مردم داشتند، امّا در راه خودشان هم قابل انعطاف نبودند، جز خدا از احدی بیم نداشتند، از احدی نمی ترسیدند.» (همان – ص 335)

مبلغان و منادیان دینی در امور شخصی و فردی اهل تساهل و گذشت و بخشش اما در بستر دین و دفاع از ارزش های دینی اهل صلابت و مقاومت و صبرند، در این راه هرگز دلسردی و سستی به خود راه نمی دهند.

6-4- شهامت و شجاعت

"شهامت و شجاعت را می توان یکی از شرایط پیام رسان و جزء کیفیت های تبلیغ ذکر کرد.(همان – 335)

7-4- صبر و استقامت

مبلغان و منادیان دینی در امور شخصی و فردی اهل تساهل و گذشت و بخشش اما در بستر دین و دفاع از ارزش های دینی اهل صلابت و مقاومت و صبرند، در این راه هرگز دلسردی و سستی به خود راه نمی دهند.

تعزیه گروه اصفهان شبیه خوانی کربلا عاشورا محرم

حادثه کربلا، صحنه نمایش ارزش های اخلاقی

نگاه به حادثه کربلا، با رویکرد اخلاقی، عرفانی و زیبایی های رفتاری، جلوه ی دیگری از حماسه حسینی را به نمایش می گذارد. و بهترین و مؤثرترین و ماندگارترین شیوه ارزش های اخلاقی و انسانی را طرح و ترویج می کند.

در این اجمال تنها سه نمونه از ارزش های اخلاقی در حادثه کربلا را مورد تأمل و توجه قرار می دهیم:

1- مروّت با دشمنان!

«مروّت مفهوم خاصی دارد و غیر از شجاعت است گو اینکه معنایش مردانگی است ولی مفهوم خاصی دارد. ملاّی رومی از همه مهمتر آن را مجسم کرده است. آنجا که داستان مبارزه علی(علیه السلام) با عمروبن عبدود را نقل می کند که امام علی(علیه السلام) روی سینه ی عمرو می نشیند و او روی صورت حضرت آب دهان می اندازد، بعد حضرت از جا حرکت می کند و می رود و بعد می آید. اینجاست که ملاّی رومی شروع می کند به مدیحه سرایی و یک شعرش چنین است:

در شجاعت شیر ربّا نیستی                     در مروت خود که داند کیستی

و حافظ می گوید:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است                    با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا

ولی فرمان اسلام از این بالاتر است، اگر به اسلام نزدیکتر می شد چنین می گفت: با دوستان مروّت با دشمنان هم مروّت و مردانگی. اینکه اباعبدالله در وقتی که دشمنش تشنه است به او آب می دهد، معنایش مروّت است. این بالاتر از شجاعت است، همان طور که علی(علیه السلام) این کار را کرد. صبح عاشورا بود. اول کسی که به طرف خیمه های حسین بن علی(علیهماالسلام) دوید تا ببیند اوضاع از چه قرار است، شمربن ذی الجوشن بود. وقتی از پشت خیمه ها آمد، دید خیمه ها را به هم نزدیک کرده و خندقی کنده اند و خار جمع کرده و آتش زده اند. خیلی ناراحت شد که از پشت نمی شود حمله کرد. شروع کرد به فحاشی، یکی از اصحاب گفت: آقا! اجازه بدهید همین جا (یک تیر) حرامش کنم. فرمود: نه: گفت: من او را می شناسم که چه جنس کثیفی دارد. چقدر فاسق و فاجر است. فرمود: می دانم ولی ما هرگز شروع به جنگ نمی کنیم ولو اینکه به نفع ما باشد.» (همان، ص 363- 364)

آنها همین قدر گفته اند: ما دیدیم که ننوشید و آب را ریخت. ابتدا کسی نفهمید که چرا چنین کاری کرد. تاریخ می گوید: ... یادش افتاد که برادرش تشنه است، گفت شایسته نیست حسین در خیمه تشنه باشد و من آب بنوشم، حال تاریخ از کجا می گوید؟ از اشعار ابوالفضل چون وقتی که بیرون آمد شروع کرد به رجز خواندن، از رجزش فهمیدند که چرا ابوالفضل تشنه آب نخورد»

«... اباعبدالله ... در تمام روز عاشورا مقید بود که جنگ را آنها که به ظاهر مسلمان و گوینده ی شهادتین بودند شروع کنند. گفت: بگذارید آنها شروع کنند. ما هرگز شروع نمی کنیم.» (همان، ص 364)

2- ایثار و وفا

یکی دیگر از عناصر اخلاقی موجود در این حادثه، ایثار بود. و چه نمایشگاه ایثاری بوده است کربلا! شما ببینید آیا برای ایثار تجسمی بهتر از داستان جناب ابوالفضل العباس می توان پیدا کرد؟ یک نمونه از صدر اسلام برایتان عرض می کنم ولی آنجا قهرمان چند نفرند نه یک نفر، شخصی می گوید: در یکی از جنگ های اسلامی از میان مجروحین عبور می کردم، شخصی را دیدم که افتاده و لحظات آخرش را طی می کند (و مجروح چون معمولاً خون زیاد از بدنش می رود، بیشتر تشنه می شود) من فوراً فهمیدم که این شخص به آب احتیاج دارد. رفتم یک ظرف آب آوردم که به او بدهم. اشاره کرد که آن برادرم مثل من تشنه است، آب را به او بدهید. رفتم سراغ او، او هم اشاره کرد به یک نفر دیگر که آب را به او بدهید. رفتم سراغ او (بعضی نوشته اند سه نفر بوده اند و بعضی نوشته اند ده نفر) تا سراغ آخری رفتم، دیدم تمام کرده است. برگشتم به ما قبل آخر دیدم او هم تمام کرده ماقبل او هم تمام کرده... این را می گویند «ایثار» که یکی از با شکوهترین تجلیات عاطفی روح انسان است. (همان - ص 365)

روضه حضرت عباس

با شکوهتر از همه اینکه ابوالفضل العباس(علیه السلام) بعد از آنکه چهار هزار مأمور شریعه فرات را کنار زده است، وارد آن شده و اسب را داخل آب برده است به طوری که آب به زیر شکم اسب رسیده و او می تواند بدون اینکه پیاده شود مشکش را پر از آب کند. همین که مشک را پر از آب کرد، با دستش مقداری آب برداشت و آورد جلوی دهانش که بنوشد دیگران از دور ناظر بودند. آنها همین قدر گفته اند: ما دیدیم که ننوشید و آب را ریخت. ابتدا کسی نفهمید که چرا چنین کاری کرد. تاریخ می گوید: ... یادش افتاد که برادرش تشنه است، گفت شایسته نیست حسین در خیمه تشنه باشد و من آب بنوشم، حال تاریخ از کجا می گوید؟ از اشعار ابوالفضل چون وقتی که بیرون آمد شروع کرد به رجز خواندن، از رجزش فهمیدند که چرا ابوالفضل تشنه آب نخورد». (همان، ص 365)

... خودش با خودش حرف می زند، خودش را مخاطب قرار داده و می گوید: ای نفس عبّاس! می خواهم بعد از حسین زنده نمانی، تو می خواهی آب بخوری و زنده بمانی؟ عباس! حسین در خیمه اش تشنه است و تو می خواهی آب گوارا بنوشی؟ به خدا قسم رسم نوکری و آقایی، رسم برادری، رسم امام داشتن، رسم وفاداری چنین نیست. سراسر وفا بود...» (همان، ص 366)

نگاه به حادثه کربلا، با رویکرد اخلاقی، عرفانی و زیبایی های رفتاری، جلوه ی دیگری از حماسه حسینی را به نمایش می گذارد. و بهترین و مؤثرترین و ماندگارترین شیوه ارزش های اخلاقی و انسانی را طرح و ترویج می کند.

3- مساوات اسلام

«کسانی که اباعبدالله خود را به بالین آنها رسانده است، عده ی معدودی هستند. دو نفر از آنها افرادی هستند که ظاهراً مسلّم است که قبلاً برده بوده اند، یعنی برده های آزاد شده بوده اند. اسم یکی از آنها «جون» است که می گویند ... آزاد شده ی جناب ابوذر غفاری است. این شخص سیاه است و ظاهراً بعد از آزادی اش، از درِ خانه ی اهل بیت پیغمبر دور نشده است. یعنی حکم یک خدمتکار را در آن خانه داشته است. در روز عاشورا همین جون سیاه می آید نزد اباعبدالله و می گوید: به من اجازه ی جنگ بدهید. حضرت می فرماید: نه برای تو الان وقت این است که بروی بعد از این در دنیا آقا باشی، این همه خدمت که به خانواده ی ما کرده ای بس است. ما از تو راضی هستیم. او باز التماس و خواهش می کند. حضرت امتناع می کند. بعد این مرد افتاد به پای اباعبدالله و شروع کردن به بوسیدن که آقا! مرا محروم نفرمایید، و بعد جمله ای گفت که اباعبدالله جائز ندانست که به او اجازه ندهد، عرض کرد: آقا! فهمیم که چرا به من اجازه نمی دهید من کجا و چنین سعادتی کجا! من با این رنگ سیاه و با این خون کثیف و با این بدن متعفّن شایسته ی چنین مقامی نیستم. فرمود: نه، به خاطر این نیست، برو، می رود و رجز می خواند کشته می شود.

اباعبدالله به بالین این مرد رفت. در آنجا دعا کرد. گفت: خدایا در آن جهان چهره ی او را سفید و بوی او را خوش گردان، خدایا او را با ابرار محشور گردان(ابرار مافوق متقّین هستند...) خدایا در آن جهان بین او و آل محمد شناسایی کامل برقرار کن.

ما در حادثه ی عاشورا از تمام جنبه های اسلامی، اخلاقی، اجتماعی، اندرزی ... عرفانی، اعتقادی تجسم هایی می بینیم و افرادی که به اصطلاح این نقش ها را انجام داده اند، از طفل شیرخوار تا پیرمرد هفتاد و بلکه هشتاد ساله و تا پیرزن مادر جناب عبدالله بن عمیر کلبی هستند.» (همان، ص 367)

سیدصالح زاهدی

گروه دین تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.