تبیان، دستیار زندگی
«سه‌شنبه ی قرقی»، سومین اثر داستانی فرزام شیرزادی، بعد از رمان «روشن تر از آبی» و «ما سه‌نفر» است که از سوی نشر افق منتشر شده است. مجموعه داستان «سه‌شنبه قرقی» اولین مجموعه داستان کوتاه شیرزادی محسوب می‌شود که ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سه شنبه قرقی فرزام شیرزادی

مجموعه داستان "سه شنبه قرقی"

سه شنبه قرقی فرزام شیرزادی

«سه‌شنبه ی قرقی»، سومین اثر داستانی فرزام شیرزادی، بعد از رمان «روشن تر از آبی» و «ما سه‌نفر» است که از سوی نشر افق منتشر شده است. مجموعه داستان «سه‌شنبه قرقی» اولین مجموعه داستان کوتاه شیرزادی محسوب می‌شود که داستان‌هایش را از سال 76تا 82 در آن گنجانده است. این مجموعه شامل 11 داستان کوتاه است که با عناوین سه شنبه قرقی، صدا، حکایتی دیگر، وارونه، گوساله دختر باز، بی‌سند، خطای سوم،مرگ در جنگل و...نامگذاری شده‌اند.

داستان‌های این مجموعه دارای‌ ویژگی‌هایی منحصر به فرد در بیانی داستانی هستند که از نگاه جست‌و‌جو‌گر او به رویدادهای ریز و درشت اجتماعی و موقعیت انسان در جامعه امروزی حکایت دارند و طنز، که در بخش‌های گوناگون در حالتی پیدا و پنهان رخ می‌نماید، از مهم‌ترین این ویژگی‌ آنهاست. در اینجا شاید بتوان گفت که بعضی از تیپ‌های داستان کوتاه شیرزادی، خواسته یا ناخواسته در موقعیت‌هایی، مانند شخصیت‌های آثارنویسنده خارجی مورد علاقه‌اش، چخوف، ظاهر می‌شوند، بیشتر این آدم‌ها سرسپرده خواسته‌های کورکورانه‌ای هستند که آنان را در هیچ حالتی خوشحال نمی‌کند؛ خواسته‌هایی که منشا اغلب آنها از روی حرص زدن یا طمعی حقیرانه است. آدم‌های پریشان احوال این داستان‌ها در عین حال که معترضانی زبان باز و بی‌هدفند؛ سرخورده‌اند و نمی‌توانند با هر گونه زرنگی و سفسطه بافی یا تلاش‌های بی‌رمقی که از سر بیکاری یا ناچاری است، به حال متفاوتی دست یابند.

دقیق‌تر بگوییم: پایان‌بندی‌های غیر‌منتظره رأس دنیای داستانی فرزام شیرزادی در این تجربه قلمداد می‌شوند. با این حساب اکنون می‌توان سیمای فرزام شیرزادی را از خلال سطرهای این کتاب بازشناخت.

غیر از دو داستان «بوی مرگ در جنگل» و «حکایتی دیگر» باقی داستان‌ها در فضای کلان شهر تهران و حواشی‎آن اتفاق می‌افتند، در این داستان‌ها، پیدا و پنهان المان‌های شهر تهران و بازتاب  فضای حاکم بر آن، در زندگی ساکنان این شهر دیده می‎شود. ساکنانی که در این داستانها شخصیت‎هایی از لایه‎های مختلف اجتماعی و با پرداختی چند و جهی هستند. تهرانی که در اغلب این داستانها  ترسیم می‎ شود، شهری بزرگ و بی در و پیکر، شلوغ و برخوردار از آدمهایی که سر در لاک خود دارند، آدمهایی که نه توجهی به دیگران دارند و نه اصلا از عهده ی در ک آنها بر می ‎آیند.

داستان‌های کتاب حاضر، جملگی در احراز سه ویژگی موفق به نظر می‌رسند. در همه آنها عنصر طنز، پیدا و پنهان، کارکرد داستانی دارد، هرچند که گاه می‌خندانند وگاه به لبخندی حزن را هبه می‌کنند. در کنار این خصیصه، مخاطب قصه‌ها در می‌یابد که بر رفتار و گفتار هیچ‌یک از شخصیت‌ها نمی‌تواند که به قضاوتی نهایی، سرراست و قطعی بنشیند؛ اگر که نگوییم در طول تجربه خواندن هر داستان چند بار از این بابت رودست می‌خورد و بر تحکم ذهنی‌اش قلم قرمز می‌کشد و دیگر اینکه داستان‌ها پیش‌بینی‌نشدنی به شمار می‌آیند یا اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم: پایان‌بندی‌های غیر‌منتظره رأس دنیای داستانی فرزام شیرزادی در این تجربه قلمداد می‌شوند. با این حساب اکنون می‌توان سیمای فرزام شیرزادی را از خلال سطرهای این کتاب بازشناخت.

اگرچه داستانهای این مجموعه اغلب در خور اعتنا از کار درآمده‎اند، اما شاید بتوان با مروری بر دو داستان «سه شنبه قرقی» و «گوساله دخترباز» که داستانهای کلیدی این مجموعه محسوب می‎شوند، اشاره‎ای به شاخص‎ترین وجوه کار شیرزادی داشت.

در نخستین داستان این مجموعه که نام کتاب هم از آن گرفته شده (سه‌شنبه قرقی)، شخصیت اصلی داستان جوانی بیست و یکی دو ساله است که با موتورسیکلتی فرسوده حیران در شهر تهران پرسه می زند.

راوی حیران و سرگردان این داستان به نظر اهل محله‌های پایین شهر است، توجه خاصی به تفاوت نوع زندگی در بالا و پایین شهر تهران دارد و با توجه موقعیتی که در آن قرار دارد، این تفاوتها را  با خونسردی روایت می‌کند، شهر تهران از منظر نگاه او دوپاره است.

تهران در این داستان،  شهری‎ست بی در و پیکر با انبوهی آدمها که با این حال آدم در آن احساس تنهایی می کند. تهران سال 1382در «سه شنبه‎ی قرقی»، تهرانی مملو از بوق و سوت و سر و صداست؛

نکته مثبت داستان، غلبه راوی است، برفضا و شهری که با بدبختی و مکافات او را احاطه کرده است. شیرزادی در این داستان بدون افتادن در دام کلیشه و همچنین پرهیز از هرگونه پیش‌داوری یا پیچیده‎نمایی‎های کاذب، به گونه‌ای ساده و به نوعی خونسردانه ماجرا را روایت می‎کند.

داستان گوساله دخترباز، ماجرای جوانی دانشجو است که در تهران زندگی می‌کند و خانواده‌ای  تازه به دوران رسیده‌ دارد و پدرش دلالی‎ست که پس از سال‌ها به پول و پله‌ای اساسی رسیده است. او درگیر و دار مشکلاتی که با آدمهای پیرامون خود دارد، عاشق‌ دختری هم هست که می‌خواهد با او ازدواج کند. اما  پدر و مادرش در مورد  او دچار سوءتفاهم عجیب و غریبی هستند. در این داستان هم با  شخصیت‌هایی چند وجهی روبرو هستیم که در تعارض با هم بوده و موقعیت شهری و جغرافیایی آنها را رو در رو و گاهی هم کنار یکدیگر قرار داده است.

شیرزادی در این داستان فضایی زنده و پذیرفتنی از شهر تهران ترسیم می‌کند، شهری که در آن آدمها به جز مواردی اندک، همواره  به‎هم دروغ می‌گویند و چندان برای‎شان فرقی ندارد که اطرافیان‎شان، از دوستان گرفته تا برادر  و حتی فرزندان‎شان درگیر چه مشکلاتی هستند.

هنگامی که راوی داستان با دختر مورد علاقه‌اش به قصد مقصدی نامعلوم،  سوار خودرو پیکان مسافرکشی می‌شوند، در آن اتومبیل هم هر کس ساز خودش را می‌زند. گویی این آشفتگی و عدم درک و توجه به دیگران، ویژگی مشترک و غالب فضای ذهنی  آدم‌های شهرهای بزرگ و به ویژه تهران است.

دیالوگ‎های این داستان اغلب کوتاه و موجزند و شیرزادی به خوبی از عهده‎ی نگارش آنها برآمده، بخش مهمی از شخصیت‌پردازی داستان هم در خلال این دیالوگها صورت می گیرد. «گوساله‎ی دختر باز» یکی از شاخص‌ترین داستان‌های این مجموعه است که از پایانی باز برخوردار است و سرنوشت راوی و عشق او  همچون موقعیت پر دغدغه و هراس آنها در  ابتدا و میانه‎ی داستان، در هاله‌ای رمزآلود نیز به پایان می‌رسد.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: خبرگزاری کتاب ایران، خبرآنلاین، دنیای اقتصاد، مد و مه