تبیان، دستیار زندگی
مسعود کیمیایی در «جرم» خواسته پولاد را شبیه به «نوری» فیلم «سرب» یا «قدرت» فیلم «گوزنها» ببیند آن هم بدون توجه به توانایی های پایین بازیگری پولاد!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

لباسی که برای پولاد، گشاد است!

پولاد کیمیایی در نمایی از جرم

به بهانه نمایش «جرم» ساخته کیمیایی در جشنواره؛


مسعود کیمیایی در «جرم» خواسته پولاد را شبیه به «نوری» فیلم «سرب» یا «قدرت» فیلم «گوزنها» ببیند آن هم بدون توجه به توانایی های پایین بازیگری پولاد!


مسعود کیمیایی طی ده سال اخیر هر گاه که خواسته اثر جدیدی بسازد از این مساله سخن گفته که فیلم جدیدش با کارهای سابقش تفاوت داشته و با اکران اثر جدید یک اتفاق در کارنامه سینمایی وی رقم خواهد خورد اما بخش تلخ ماجرا زمانی رخ داده که هیچ گاه آثار اخیر کیمیایی نتوانسته اند حتی درصدی از موفقیت فیلم‌هایی مثل «سرب» یا «دندان مار» را تجربه کنند.

اوضاع فیلم جدید کیمیایی یعنی «جرم» هم امتدادی است بر همین مسیر یعنی باز هم کیمیایی پیش از شروع تولید و به جز آن هنگام فیلمبرداری مرتبا از این مساله سخن می گفت که «جرم» متفاوت از آثار سابقش است اما تنها تماشای نیم ساعت ابتدایی «جرم» این ظن را در ذهن مخاطب تقویت می کند که باز هم هیچ اتفاق جدیدی رخ نخواهد داد و در پایان هم احتمالا بنا است قهرمان داستان در یک نزاع نابرابر کشته شود.

حامد بهداد و پولاد کیمیایی در نمایی از جرم

«جرم» در مختصات سینمای کیمیایی نه فقط داستانی مستعمل و هزاران بار تکرار شده دارد بلکه به لحاظ انتخاب بازیگر اصلی کار که بخش عمده ای از بار داستانی فیلم به نحوه بازی او بازمی گردد هم وضعیتی به شدت آشفته دارد چراکه به مانند تمام کارهای اخیر کیمیایی نقش اول فیلم جدید او هم توسط فرزند دلبندش(!) پولاد کیمیایی ایفا شده اما پولاد که نه توانایی‌های بازیگری خوبی دارد و نه به لحاظ فیزیکی به نقش اش در «جرم» می خورد، چنان غرق در فضای نوستالژیک این فیلم شده که نه فقط ایفاگر یک شخصیت مستقل نیست بلکه حرف زدن و در پاره ای موارد فرم راه رفتن اش هم کپی مضحکی شده از روشی که بهروز وثوقی برای بازی در «قیصر» برگزیده بود.

شاید تنها نقطه قوت «جرم» را بتوان بازه زمانی وقوع اتفاقات داستان دانست که در اواسط دهه پنجاه می گذرد. تجربه ثابت کرده است که کیمیایی همچنان آد‌م‌های دهه‌های چهل و پنجاه را بیشتر از انسان‌های معاصر می‌شناسد و برای همین هرگاه که به فیلمسازی با داستان‌های معاصر روی آورده، نتیجه کار افتضاح شده؛ نمونه اش هم «محاکمه در خیابان» که اثری دوپاره و فاقد معیارهای منطقی داستانگویی بود اما در «جرم» کیمیایی به عصر مورد علاقه‌اش یعنی دوران قیصرها، فرمان ها و برادران آب منگل رفته بلکه بتواند به واسطه شناختی نسبی که از آدم‌های این دوره دارد، داستانش را به گونه ای باورپذیرتر برای مخاطب ارائه کند. شاید به همین دلیل است که فیلم به صورت سیاه و سفید تهیه شده و حتی نسخه ای دوبله شده از آن هم تولید شده است.

در «جرم» شخصیتی به نام «رضا سرچشمه» در مرکزیت قصه دارد که به دلیل کشتن یک شخصیت سیاسی به زندان محکوم شده! رضا پس از تحمل حبس از زندان آزاد شده و برای کشتن یک کارشناس نفتی به جنوب می رود اما روبه رویی با این کارشناس، تصویری واقعی از اجتماع پیرامونش در برابر وی قرار داده و همه چیز به گونه ای متفاوت تغییر می کند.

در «جرم» شخصیتی به نام «رضا سرچشمه» در مرکزیت قصه دارد که به دلیل کشتن یک شخصیت سیاسی به زندان محکوم شده! رضا پس از تحمل حبس از زندان آزاد شده و برای کشتن یک کارشناس نفتی به جنوب می رود اما روبه رویی با این کارشناس، تصویری واقعی از اجتماع پیرامونش در برابر وی قرار داده و همه چیز به گونه ای متفاوت تغییر می کند. هرچند این طرح داستانی به شدت ساده به نظر می آید اما هنگام تماشای فیلم است که گنگی های بسیار داستان رخ می نماید؛ به عنوان مثال هیچ گاه نمی فهمیم که چرا رضا در ابتدای فیلم شخصیتی را که هیچ شناختی از او ندارد کشته و یا چرا به واسطه این ترور به مرگ محکوم نشده و تنها متحمل دو سال زندان می شود. جالب اینجاست که در بخشی از فیلم یک مامور ساواک با تهدید از رضا می خواهد به گروه آنها بپیوندد اما رضا به راحتی و با پوزخندی پیشنهاد وی را رد کرده و مامور ساواکی هم هیچ واکنش منفی در برابر وی از خود بروز نمی دهد.

 شبنم درویش و پولاد کیمیایی در نمایی از جرم

مضحک ترین بخش فیلم هم به مانند اغلب آثار کیمیایی پایان بندی آن است که گویا برای قهرمان سازی از بازیگری به نام پولاد کیمیایی بنا شده است. در این بخش در حالی که رضا سرچشمه می تواند از دست قاتلانش بگریزد به ناگاه آمبولانسی که در آن سوار است را متوقف کرده و یکه و تنها در برابر اسلحه های تعقیب کنندگانش قرار می گیرد شاید به خاطر اینکه مسعود خواسته پولاد را شبیه به «نوری» فیلم «سرب» یا «قدرت» فیلم «گوزنها» ببیند! به مانند بقیه آثار کیمیایی اینجا هم چاقو است که نقشی اساسی در قصه داشته و اصلی ترین انتقام گیری فیلم با کمک یک چاقو انجام می گیرد آن هم در حالی که قهرمان داستان، یک اسلحه نیمه خودکار هم در جیب دارد!

گافهای مربوط به طراحی صحنه که در نماهایی از فیلمی متعلق به بازه زمانی سی سال قبل  و در بک گراند، تصاویری از خودروهایی مانند پژو 206 دیده می شود هم از دیگر شاخصه های منفی فیلم جدید مسعود کیمیایی به شمار می رود.

سینما و تلویزیون تبیان


شبکه ایران