تبیان، دستیار زندگی
زمستون فصل محبوب منه، چون توی زمستون، همه‌ چی یه شکل دیگه و قشنگه؛ به‌خصوص روابط آدم‌ ها! توی زمستون همه با هم صمیمی ‌ترن و بیشتر وقت‌‌ها که هوا سرده...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازی های زمستونی

برف بازی


زمستون فصل محبوب منه، چون توی زمستون، همه‌چی یه شکل دیگه و قشنگه؛ به‌خصوص روابط آدم‌ها! توی زمستون همه با هم صمیمی‌ترن و بیشتر وقت‌‌ها که هوا سرده برای این‌که گرم‌ بشن، همه کنار یه بخاری یا شوفاژ جمع می‌شن و مثل بیشتر وقت‌ها که هر کس یه جای خونه است، نیست.


یادمه وقتی بچه بودیم بازی های مختلفی داشتیم مثل: بازی های نشستنی، ورزشی، بازی با اسباب بازی.

وقتی هوا گرم بود بیرون از خونه بازی می کردیم، مثل گل کوچیک، کش بازی،گرگم به هوا، این بازی ها رو باید در فضای باز انجام می دادیم و حسابی ام انرژیمونو می گرفت و حسابی هم ورزش می کردیم.

اما وقتی هوا سرد بود و برف می‌بارید و نمی‌شد رفت بیرون بازی کرد، ما جمع می‌شدیم توی خونه و از سرما می‌رفتیم کنار شوفاژ و بازی می‌کردیم. بازی‌هایی که شاید بیشتر روزهای سال به یادشان نبودیم، چون وقتی می‌شد بریم توی حیاط بالا و پایین بپریم و دنبال هم کنیم، چه نیازی به بازی‌های نشستنی بود؟

اما واقعاً بازی‌های نشستنی هم عالم خودشون رو داشتند و حسابی بهمون کیف می‌دادند. مثل انواع و اقسام «منچ» و «مار و پله» که باید هی تاس می‌ریختیم و از هم جلو می‌زدیم تا زودتر برنده بشیم و چه حالی داشت وقتی شیش می‌آوردیم و باید جایزه می‌ریختیم! شیش یه حسی مثل قهرمانی به آدم می‌داد!

بعضی وقت‌ها هم «دَبرنا» بازی می‌کردیم. دبرنا این‌جوری بود که یه دونه یا چند تا کارت مقوایی به هر کسی داده می‌شد که روش توی چند ردیف چند تا از عددهای بین 1 تا 99 نوشته شده بود. یه نفر هم مهره‌هایی رو از یه کیسه بیرون می‌کشید و می‌خوند و اگه عددی که می‌خوند، توی کارت بازیکن بود، اعلام می‌کرد:‌«من دارمش.» بعد هم هر کس زودتر همه عددهای یه ردیفش تموم می‌شد، با خوشحالی فریاد می‌زد: «دَبرنا!» که یعنی برنده شد.

مونوپولی (که به اسم ایروپولی در ایران بیشتر شناخته شده) هم خیلی خوب بود و خوبیش این بود که ساعت‌ها طول می‌کشید و حسابی وقتمون رو پر می‌کرد. مونوپولی در واقع یه شهر با یه سری خیابون بود که بازیکن‌ها مثل منچ تاس می‌ریختن و روی این خیابون‌ها قرار می‌گرفتن و می‌تونستن این خیابون‌ها رو با پولی که بازی بهشون داده، بخرن و بعد که یه محله رو خریدن، می‌تونستن توش خونه‌سازی کنن و هر بازیکنی که توی این خیابون‌ها می‌افتاد باید کلی اجاره به صاحب خیابون پرداخت می‌کرد. در واقع مونوپولی بازی‌ای بود که باعث می‌شد فکر اقتصادی‌مون تقویت بشه و حسابی ما رو درگیر خودش می‌کرد.

برف بازی

اما الان که به نوجوون‌های این روزها نگاه می‌کنم، شباهت زیادی به دوران ما ندارن! وقتی هوا سرده و بیرون نمی‌رن، کنار شوفاژ جمع نمی‌شن و بازی‌های نشستنی نمی‌کنن؛ تک ‌تک کنار کامپیوتر می‌شینن و بازی‌های کامپیوتری می‌کنن!

اما شاید هم کمی حق داشته باشن، چون زندگی در آپارتمان همین مشکلات رو هم داره دیگه. اونا دیگه مثل ما حیاط ندارن که برن اون جا بازی کنن.

اما باید مواظب خود باشن، چون این بازی ها آدم رو معتاد می کنه و دیگه نمی شه از پای اون ها بلند شد. باید برای اینجور بازی ها  زمان بندی و محدودیت قائل شد و ساعت های متمادی را پشت میز کامپیوتر نگذروند. نوجوون ها باید سعی کنن تا با پدر و مادرشون هم صحبت کنن و در بازی های دسته جمعی شرکت کنن.

فرآوری: نعیمه درویشی

بخش کودک و نوجوان


منابع:

همشهری آنلاین

آفتاب

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.