تبیان، دستیار زندگی
لزوم پرسیدن مسایل و شبهات از اهل آن در بیان آیت الله العظمی بهجت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از اهلش بپرس تا هلاک نشوی

لزوم پرسیدن مسایل و شبهات از اهل آن

و

لزوم تقلید از اهل بیت علیهم السلام

بهجت

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از اصول عقلایی که انسانها در جنبههای زندگی به کار میبندند، «رجوع به متخصص قابل اعتماد» است؛ به گونهای که حتی در اموری که شاید چندان مهم به نظر نرسد -مانند خرید یک کالا- باز هم این روش و سیره را دارند.

در حیات دینی ما نیز همینطور است و با توجه به این که برای یک مسلمان، جنبههای اعتقادی و عملی دین اهمیت فوق العادهای برای سعادت دنیا و آخرت او دارد؛ رجوع به متخصص اهمیت مضاعف پیدا میکند.

مطالبی که در ادامه میخوانیم، کلماتی از عالم ربانی و عارف صمدانی، آیت الله العظمی بهجت درباره این نکته کلیدی است؛ خصوصا تأکید بر مراجعه به اهل بیت علم و عصمت علیهم السلام که مصداق کامل عالمان ربانیاند. ایشان با استفاده از همین نکته عقلایی رجوع به متخصص، در مواضع مختلف، لزوم تمسک به اهل بیت علیهم السلام را اثبات میکنند.

لزوم پرسیدن مسایل و شبهات از اهل آن

اگر در امور دینى و یا عقیدتى اشكالى دارى، برو از اهلش بپرس تا اشكالت بر طرف شود.

انسان گاهى در امر دین اشكالى به نظرش مى رسد و یا شبهه اى به او القا مى شود گمان مى كند كه آن اشكال لاینحلّ است و دیگر جوابى ندارد و پیشِ خود و بدون مراجعه به اهل آن قضاوت مى كند و مى گوید: پس دین باطل است و ایراد دارد.

چگونه از اهل دین و اهل علم مى ترسى و نزد آن ها نمى روى و از آن ها سؤال نمى كنى، ولى از خود شبهه و اشكال نمىترسى كه چه بسا موجب نابودى و هلاك دایمى تو گردد؟!

چرا از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تقلید نمى كنید؟

مرحوم قاضى نوراللّه در كتاب «مصائب النواصب» كه ردّ بر كتاب رفض الرّوافض است، از قول مخالفین ما مى نویسد:

خونهایى ریخته شد تا اسلام باقى ماند. از طرف ابوجهل و ابوسفیان حمله هایى بر پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ و اصحاب او شد و جنگ ها اتفاق افتاد؛ خندق، احزاب، بدر و... حال شما شیعه ى رافضه مى گویید: تمام اصحاب پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ مرتدّ شدند، و فقط دو سه نفر از آن ها خوب و بر حقّ اند، و تمام متدیّنین از اهل اسلام همه باطل، و فقط یك مشت شیعه بر حقّ اند!

آرى ما پیرو مكتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ هستیم و آنان را به حق مى دانیم و همهى مسلمانان مأمور به مودّت با آنان هستند، و لذا هیچ اشكال و اعترافى بر ما نباید باشد كه چرا مذهب دیگران را ترك نموده و از مكتب احدیّت پیروى میكنیم، بلكه اعتراض بر دیگران وارد است كه چرا مكتب احدیّت را كنار گذاشته اند.

اهل تسنّن در فقه ملتزم هستند كه فتواى امام صادق ـ علیه السّلام ـ را نادیده بگیرند، بلكه تا بتوانند مخالفت مى كنند! لذا وقتى مالك از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ روایت نقل مى كند، تحمّل آن براى آن ها سنگین و دشوار است،

لذا مى گویند: اگر چه روایت كرده امّا احتجاج به روایت او نكرده است، یا در جاى دیگر مى گویند: روایت نكرده مگر بعد از غلبه ى بنى هاشم!

نَوَوِىّ در شرح صحیح بخارى جان مى دهد تا روایت را با عمل خودشان موافق كند! ذهبى با این كه دأبش بر عدم ذكر ائمّه مذاهب اربعه است، بعد از ذكر امام صادق ـ علیه السّلام ـ مى گوید: «بَلْ إِنَّهُ مِن الاْءَبْرارِ، إِنَّهُ مِنَ الصّادِقِین!» بلكه او از ابرار و راستگویان است!

این كلام او نادر است! چون عقیلى، ائمّهى مذاهب را در چهار نفر منحصر كرده و راجع به امام صادق ـ علیه السّلام ـ گفته است: «إِنَّهُ فِى نَفْسِى مِنْهُ شَىْ ءٌ!»؛ در دل من چیزى [تردید، بلكه عدم اعتقاد] نسبت به او وجود دارد! یعنى این كه: «إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىآ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَىآ ءَاثَـرِهِم مُّقْتَدُونَ»(1)؛ ما پدران خود را بر یك مقصد و اعتقاد یافتیم و ما پیرو آثار آنان هستیم.

اگر اصحاب پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ خوب بودند، آن گونه كه شما مى گویید، پس «قُومُوا عَنِّى»(2)؛ (از نزد من برخیزید و بروید) براى چه بود؟! و حضرت رسول ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ آن را به چه كسى فرمود؟! همان اصحاب بودند كه بعد از داد و بى دادى كه در محضر حضرت رسول اكرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ كردند، فرمود: از نزد من برخیزید و بروید! لابد مى فرمایید: پیغمبر اكرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ مى خواست از آن ها عذرخواهى كند كه زحمت كشیدید كه تشریف آوردید؟!

با همهى این ها باز هم مى گوییم: ما با شما صلح و سازش مىكنیم و مىگوییم: هر كدام از صحابه كه با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ خوب بودند، ما هم با آن ها موافق و دوست هستیم؛ و اگر با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ خوب نبودند، ما هم با آن ها خوب و موافق نیستیم، شما هم مى گویید: «لاَّآ أَسْـئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»(3)؛ من در برابر اداى رسالت، پاداشى به جز مودّت و دوستى نزدیكانم از شما نمى خواهم.

بنابراین، شما هم باید با آن ها خوب و موافق نباشید، و نباید چشم بسته از اسلاف خود تبعیت كنید و بگویید:

«إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىآ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَىآ ءَاثَـرِهِم مُّقْتَدُونَ »(4)

چرا مذاهب در چهار مذهب منحصر شد، چرا پنج مذهب و یا بیشتر نشد؟! چرا حدیث «ثقلین» را كَالْعَدَم مى شمارید و مكتب و مذهب عترت و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را كنار مى گذارید؟!

چه مى شد اگر مى گفتید: جعفر بن محمّد اَعْلَم از ائمّه ى مذاهب اربعه است، چنان كه حدیث ثقلین مى گوید، و یا حدّاقلّ مثل آن ها است؟! زیرا حدیث ثقلین مى گوید: تنها از عترت و اهل بیت پیامبر ـ صلّى اللّه  علیه وآله وسلّم ـ تقلید كنید و پیرو مكتب آن ها باشید.

از بزرگان خود شما هم نقل شده كه گفته اند:

«لَمْ أَرَ أَفْقَهَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ.» من كسى فقیه تر از محمّد بن على [امام باقر ـ علیه السّلام ـ] ندیده ام.

ابو حنیفه نیز درباره ى امام صادق ـ علیه السّلام ـ گفته است: «أَعْلَمُ النّاسِ وَ لَمْ نَرَهُ عِنْدَ عالِمٍ.»(5) با این كه ما او را نزد هیچ عالمى ندیده ایم از همه اعلم است!

از عالم به مسایل سؤال كنیم نه از بازارىها

خیلى عجیب است كه انسان از كسى كه عالم به مسایل است سؤال نكند، بلكه برود و از بازارى ها و كسانى كه آشنا به مسایل نیستند سؤال كند، زیرا معلوم است كه نمى فهمند و مختلف جواب مى دهند.

قضیّه ى عامّه هم كه از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دست برداشتند و از دیگران تبعیّت كردند، چنین است، از ائمه ـ علیهم السّلام ـ كه مى گفتند ما همه چیز را مى دانیم و وارث علم پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ هستیم، سؤال نمى كردند، و مى رفتند از كسانى سؤال مى كردند كه اعتراف داشتند نسبت به مسایل دینى خود نادانیم و از حضرت رسول ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ جز مسایل و احادیث معدود و محدودى نداریم، لذا ابوحنیفه با حال تعجب، و یا انكار و اعتراض به امام صادق ـ علیه السّلام ـ عرض مى كند: «أَنْتَ لا تَقُولُ شَیْئا إِلاّ بِرِوایَة ٍ؟!» آیا تو هر چیز را با استناد به روایت مى گویى؟! از منابع (6) به صراحت برمى آید كه این سخن را ابوحنیفه به «حریز بن عبداللّه سجستانى» یكى از روایان از امام صادق ـ علیه السّلام ـ گفته است. و حضرت مى فرماید: «نَعَمْ»؛ (بله)

به عكس خودش، كه هر چه مى گفت، با قیاسات و استحسانات بود. باز سؤال نمى كند كه از چه و چه جور؟! البته معلوم است كه سخن آن حضرت ـ علیه السّلام ـ را به چه محملى حمل مى كرده است، چنان كه دیگر علماى عامّه مانند مسلم در كتاب خود (صحیح مسلم) تصریح مى كند و مى گوید: چرا این همه روایات منقول از امام باقر ـ علیه السّلام ـ را هیچ كدام از شیوخ روایت و ناقلین احادیث ذكر نكردهاند؟! ابوحنیفه هم شاگرد همانها است.

 

در هر فعل و ترک نیاز به راهنما داریم

واقعا زبانِ حال ما مى گوید كه در هر فعل و ترك باید ما را راهنمایى كنند.

شخصى كه به آقایى عقیده داشته و مى خواسته در نماز جماعت او شركت كند، مى گفته است:

«عدّه اى مانع مى شدند كه من به نماز جماعت او بروم و به من مى گفتند كه آن آقا در ماجراىِ «مشروطه ـ مستبدّ» فلان عقیده را دارد كه مخالف با عقیده ى شما است.»

در صورتى كه بسیارى از افراد طرفَیْن در جریان مشروطه با عقیده ى صحیحه و حجّت شرعى راه خود را انتخاب كرده بودند، و شاید نزد خدا معذور باشند و معاقب نباشند و چه بسا مأجور و مثاب هم باشند؛ چرا كه در هر حال آثار خوبى بر هر دو مسلك مترتّب شد. زیرا احتمالاً اگر در ایران جریان مشروطه پیش نمى آمد، ایران در چنگال و سیطره ى روسها باقى میماند و مانند كشورهاى دیگر تحت سلطه و نفوذ او، كمونیست مى شد.

مقصود این كه مى بینیم در هر فعل و ترك محتاج به دستگیرى هستیم. باید ناظر و محافظ بر احوال خود داشته باشیم، و قهرا خودمان باید ناظر را فراهم كنیم. و براى اصلاح كار خود در عصر غیبت ناظرى جز احتیاط نداریم. فكر مى كنم كسانى كه مى گویند: «اگر راهنما داشتیم، «لَكُنَّـآ أَهْدَى مِنْهُمْ» (7)؛ (قطعا راه یافته تر از دیگران مى شدیم )»، آنها هم راهنما دارند و آن احتیاط است.

بنابراین، اگر راه روشن بود، جلو برو و انجام بده؛ و هر جا راه یعنى تكلیف روشن نبود، توقّف كن.

آیا حالا كه امام ـ علیهالسّلام ـ حاضر نیست تا تابع او شویم، هركارى كردیم، كردیم و كارمان با این درست مى شود؟! علماى سابق در اجازات خود به شاگردان و . . . مى نوشتند:

«إِنَّما هِىَ دِمآءٌ تُهْراقُ، وَأَعْراضٌ تُهْتَكُ، وَ أَمْوالٌ تُسْلَبُ، فَعَلَیْكُمْ بِالإِْحْتِیاطِ...» با آن خونها ریخته مى شود و آبروها مى رود و اموال از دست صاحبانش گرفته مى شود، پس بر شما باد كه ملازم احتیاط باشید...

بنابراین، بدون تقیّه و یا اضطرار و یا اكراه و یا بدون مُسَوِّغ و مجوِّز شرعى نمى توانیم هر كارى را كه از ما خواستند انجام دهیم، یا هر حرفى را خواستیم بگوییم و یا هر كارى را خواستیم بكنیم.

چرا غیرِ عالم را بر عالم مقدّم مى دارید؟

یكى از خلفا گفته است: «فَإِنَّكُمْ تَحْتاجُونَ إِلى مَنْ یُصَلِّى بِكُمْ وَ یُجاهِدُ عَدُوَّكُمْ... وَ إِنْ خالَفَ؛ فَإِنِّى لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ.»؛ شما به كسى نیاز دارید كه براى شما نماز جماعت بخواند و با دشمنانتان بجنگد... و اگر خلاف واقع درآمد، من علم غیب نمى دانم.

یعنى تنها نماز خواندن و جهاد كردن با دشمن را مى توانم، امّا علم غیب ندارم. این اقرار زعماى اهل تسنّن به عدم علم است. با این حال، چگونه غیر عالم را بر عالم مقدّم مى دارید؟!

پی نوشتها:

(1) سوره ى زخرف، آیه ى 22 و 23.

(2) مسند احمد، ج 1، ص 325؛ صحیح بخارى، ج 1، ص 37؛ ج 7، ص 9؛ ج 8، ص 161؛ بحارالانوار، ج 22، ص 474؛ ج 30، ص 531، 536، 538 و 545؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 12، ص 87

(3) سوره شورى، آیه ى 23.

(4)  سوره ى زخرف، آیه ى 22 و 23.

(5) بحارالانوار، ج 2، ص 294؛ علل الشرائع، ج 1، ص 91؛ به نقل از ابوحنیفه.

(6) ر.ك: وسائل الشیعة، ج 27، ص 147، بحارالانوار، ج 47، ص 409؛ اختصاص، ص 206؛ رجال كشّى، ص 384.

(7) سوره ى انعام، آیه ى 157.


منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت

فرآوری: گروه حوزه علمیه تبیان