تبیان، دستیار زندگی
کامران عدل معتقد است که هیجان نهفته در عکاسی او را به سمت این کار سوق داده است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

لذت زندگی با دوربین
لذت زندگی با دوربین

کامران عدل معتقد است که هیجان نهفته در عکاسی او را به سمت این کار سوق داده است. او می گوید : اگر عکاس نمی‌شدم، نمی توانستم از زندگی لذت ببرم.


کامران عدل نامی شناخته شده درعکاسی ایران است، او که در آستانه 70 سالگی قرار دارد، از  13 سالگی هیجان عکاسی را کشف کرده است. اومی گوید: «من دوربین باز قهاری هستم و هرگز نمیخواهم دوربینم را ازخودم دور کنم.» با این همه عکاسی برای عدل تکنیک است و آن را  هنر نمیداند، تکنیکی که  به اعتقاد او با فرم ونورکامل می‌شود.

عکاسی موجب شد که هیچ روز من با روز دیگرم یکسان و یک شکل نباشد و این بزرگترین خوشبختی من در زندگی است. اگرعکاس نمی‌شدم، هیچ وقت این قدرخوشبخت نبودم.

چطورشد که به عکاسی علاقمند شدید؟

12 ساله بودم که یکشب سرد و طوفانی با یکی ازاقوامم برای دیدن آقای مصباح زاده رفتیم روزنامه کیهان، انگارجایی سیل آمده بود وخرابی به بار آورده بود،عکاس روزنامه هم برای عکاسی ازمنطقه سیل زده داشت وسائلش را آماده میکرد. برای من بسیارجالب بود که درچنین هوایی که همه سعی دارند خودشان را به خانه برسانند، تازه کار این عکاس شروع شده. آنجا بود که علاقمند به عکاسی شدم، درواقع آن شوروهیجانی که درجستجویش بودم درعکاسی پیدا کردم وبا وساطت پسرعمویم پیش مادرم ازهمان 12 سالگی دوربین به دست شدم.بعدها هم فرصتی فراهم شد تا درپاریس عکاسی بخوانم ومدتی عکاسی مد بکنم، اما به یک باره درسال 1960 تصمیم گرفتم که به ایران برگردم وهم خودم را ازشر عکاسی مد که نه هیجانی داشت و نه حادثهای خلاص کنم وعکاسی ماجراجویانه بکنم.

 عکاسی مد چه تاثیری برروی نگاه و تکنیک شما درعکاسی گذاشت؟

عکاسی مد به من کمک کرد که نورپردازی را بشناسم وبراساس تجربیاتی که کسب کردم چگونه ازیک چهره آرام با نورپردازی تصویری ازخشونت بگیرم وبالعکس. بعدها که به سمت عکاسی معماری گرایش پیدا کردم، شناخت نوربه من کمک کرد که زوایای پنهان یک بنا را هم به خوبی به تصویر بکشم.

چه طورشد که به عکاس معماری گرایش پیدا کردید؟

پس ازاینکه به ایران برگشتم، تلویزیون تازه تاسیس شده بود و داشتند ساختمانهایش را می‌ساختند؛  از من هم که به استخدام تلویزیون درآمده بودم، خواستند که ازساخت و ساز ساختمان ها همزمان با پیشرفت کارعکاسی کنم. این همکاری همزمان و نزدیک من با معمارها موجب شد که خیلی زود با ویژگی بناها و عکاسی معماری آشنا شوم وبه مرورعکاسی از بناها و مکانهای مهمی به من سپرده شود. البته بخشی ازشهرت و اقبالم را مدیون تکنیکهای جدید عکاسی و دوربین حرفهایام در آن زمان هستم. درآن دوران هنوز عکسان ایرانی به چنین دوربینی دسترسی نداشتند. همین باعث شد که درنخستین مراسمی که به عنوان عکاس خبری دعوت شدم، عکسهایی بگیرم که پس ازانتشار پایم را به خیلی جا بازکند.

نظرشما درباره معمارانی که عکاسی می کنند، چیست؟

متاسفانه ما عکاسان معماری هربار که درباره این گروه ازمعماران  صحبت میکنیم، مورد انتقاد قرارمیگیریم. معماران همواره سازه خود را بهترین میدانند و چنین حسی را نیز نسبت به عکس‌های معماریشان دارند، اما ازدید یک عکاس، عکسهای آنها دربیشتر موارد بازنمود واقعیت نیست. عکاسانی چون من که معمارنیستند بیشتربه بنا به عنوان حجم، فرم ونورنگاه می کنیم. من ازیک بنای تاریخی یا معماری همان طورعکاسی میکنم که ازانعکاس نوردربازار. درواقع من همان طور که روی دست و بدون سه پایه ازبازارعکاسی میکنم، ازیک بنا هم عکاس میگیرم.

آیا شما قصد ندارید بانی جایزهای برای عکاسی معماری در ایران باشید، آن هم با توجه به تجربیاتی که  دارید؟

برای راه اندازی جایزه عکاسی دولت باید به فکرباشد و هزینه کند. این کار از عهده یک فرد یا تشکل مردمی بر نمیآید، جایزه کاوه گلستان هم  که توسط خانوادهاش اداره میشد، نتوانست دوام بیاورد. حالا این وسط من چه کاره هستم.

من قصد داشتم خانه صادق هدایت را خریداری کنم و پس ازبازسازی، آن را تبدیل به موزه عکس کنم. هدفم این بود که شرایطی فراهم بیاورم تا ازعکاسان جوان حمایت کنم. متاسفانه گالری‌دارهای ایران فقط می‌خواهند، ماهی بزرگ بفروشند و به کارهای عکاسان جوان اصلا اهمیت نمیدهند. اما کسی به حرکت من اعتنایی نکرد و همچنان خانه صادق هدایت به عنوان خرابهای دراختیاردانشگاه است، حتی نمی‌خواهند این بنای تاریخی را همان گونه که هست حفظ کنند. با این کار من حداقل هم بنا حفظ میشد و هم فضایی برای فعالیت عکاسان جوان بوجود  میآمد.

چه برنامه ای برای عکاسی درسال آینده دارید؟

من یک سال است که مشغول جمع کردن پول برای سفربه ویتنام هستم. البته تاکنون هیچ هزینهای برای سفرهای عکاسی ام نکرده ام؛ حتی برای سفر به ویتنام و عکاسی از معماری استعماری فرانسویها در ویتنام، خود فرانسویها تمام هزینه من را متحمل شدهاند واین پروژه من برای آنها بسیارمهم است.

عکاسی چه تاثیری برزندگی شما گذاشت؟

من با اینکه بزودی 70 ساله می شوم، اما هنوز هم درپی تجربه های جدید درعکاسی هستم.عکاسی موجب شد که هیچ روز من با روز دیگرم یکسان و یک شکل نباشد و این بزرگترین خوشبختی من در زندگی است. اگرعکاس نمی‌شدم، هیچ وقت این قدرخوشبخت نبودم.

نظراتان درباره افرادی مشهوری که این روزها عکاس هم شده اند و نمایشگاه هم می گذارند و آثارشان با قیمت بالا در حراجیها خرید و فروش می شود، چیست؟

بهتراست با خاطره‌ای شروع کنم؛ پس ازانقلاب یکی از گویندگان دوره قبل به نقاشی روی آورد و در دوران جنگ که مردم گاه حتی قدرت خرید نان نداشتند، آثارش را با قیمت بالا می‌فروخت. به دلیل دوستی قدیمی که با هم داشتیم، چند اثرش را به من هدیه داد، اما چون از نظر زیبایی شناسی و تکنیک با معیارهای من درنقاشی همسو نبود، من با دست و دلبازی این نقاشیها را به شاگردانم بخشیدم.

حالا در نظر بگیرد فردی به خاطر شهرت این گوینده، اثری از او خریده و این تابلو نقاشی همچنان برروی دیوارخانه‌ اش جای گرفته، این اثر تنها به خاطر شیفتگی اوبه این آدم ارزشمند است، اما ازبعد هنری یا مادی نه. بسیاری ازآثاربه اصطلاح هنری هم که امروزه خرید و فروش میشوند، این وضیعت را دارند.

چندی پیش با سفیر بلژیک به گالری شیرین رفتیم. درحیاط گالری با جمعیت زیادی روبروشدم؛ فردی هم جلوی درگالری ایستاده بودو 5 نفر، 5 نفر افراد را میفرستاد داخل، آنجا متوجه شدم که یکی از بازیگران سینما عکسهایی ازدیگر بازیگران را دراین گالری به نمایش گذاشته است، واضح است کسانی که به این نمایشگاه آمده‌اند، برای چه آمده‌اند.

نظرتان درباره بازاررهنرهای تجسمی و اکسپوهایی که برگزارمی‌شود، چیست؟

من به عنوان یک عکاس بین‌الملی با چندین دهه تجربه، وقتی نمایشگاه برگزارمی‌کنم، انتظار ندارم که کاری بفروشم. با این که هم من و هم گالری‌دار کلکسیونر میشناسیم و مشتریهای خودمان را داریم، با این تفاسیر باز هم خوش‌بین نیستیم. حالا درنظربگیرید، درچنین شرایطی بانکی میآید و یک اثرهنری را چند میلیون دلار میخرد، این اتفاق باید یک جایی تاثیرش را بر زندگی هنرمندی که کارش را خریدهاند بگذارد، اما ما که تاثیری نمیبینیم. به نظرمن بیشتر این حراجیها و پولهای کلانی که بابت خرید اثرهنری پرداخت می‌شود، سیاه بازی بیش نیست. من که اصلا بازار تجسمی ایران را سالم نمیبینم و چیزی که دراین بازار حکم میکند، فارغ از مسائل هنری است.

بالاخره نمایشگاه عکسهای اصفهان را درمیدان نقش جهان برپا میکنید؟

نمایشگاه عکسهای اصفهان به خاطر18 میلیون تومان که باید بابت بازسازی فضای میدان نقش جهان هزینه میشد، همچنان وضیعتاش مشخص نیست و هنوز سرمایه‌گذاری برای تامین این بودجه اعلام آمادگی نکردهاست. میراث فرهنگی اصفهان حاضر شده که بابت مجموعهای ازعکسهای من از توریست‌های اصفهان و هنرمندان اصفهانی 10 میلیون تومان به من پرداخت کند و این عکس‌ها به صورت دائمی درمیدان نقش جهان اصفهان به نمایش در بیایند. عکس‌هایی که درفاصله سال های 1333 تا 1357 ازاصفهان گرفته شدهاند و سیرتحول توریستهای خارجی را نشان میدهد که به اصفهان سفرکرده اند و اولین عکس این مجموعه زمانی گرفته شده که من تنها 13 سال داشتم.

با توجه به اینکه شما مجموعه بسیارعظیمی از عکسهای معماری ایران و جهان و با موضوعات متنوع دارید، آیا قصد ندارید نمایشگاهی فراترازیک گالری برگزارکنید؟

می خواستم عکسهای 20 سال اصفهان را سال گذشته درموزه هنرهای معاصر به نمایش بگذارم، اما شالویی قبول نکرد و گفت اگربه شما اجازه بدهیم از فردا همه بلند می‌شوند، می‌آیند که موزه آثارشان را به نمایش بگذارد. من درپاسخ به او گفتم من اگربخواهم همین حالا با عکسهایی که دارم، می‌توانم به طور همزمان هم موزه هنرهای معاصر را پرکنم و هم 17 گالری تهرانرا. اما متاسفانه چنین امکانی وجود ندارد. حتی من با شهرت بین الملیام در ایران برای عکاسی با مشکل روبروهستم و به من اجازه نمیدهند که مثلا از تخت جمشید و یا کاخ گلستان عکاسی کنم.

درچنین شرایطی که امکان نمایش عکسهایم در سطح وسیع وجود دارد و ازعکسها براساس معیارهای درست نگهداری میشوند، ترجیح میدهم که عکسهایم را برای نگهداری به دانشگاه هاروارد بفرستم.

حرفه عکاسی را چگونه می بینید؟

همیشه گفته‌ام و شاید شما هم از این حرف من خوشتان نیاید. عکاسی سخت‌ترین و مشکل‌ترین شغل در جهان است. در عکاسی، ما با میلیون‌ها پارامتر مواجه هستیم. حتی درهمین عکاسی معماری. اگر اجازه‌ کار داشته باشید و خطری متوجه شما نباشد و اعصابتان آرام باشد، کلی باید حواستان را جمع کنید. چون درآن‌جا نیز شما با هزاران پارامتر مواجه هستید. که اولین آن‌ها، همان مخاطب است. این مخاطب‌ها، خودشان هزاران پارامتر هستند. مخاطببین متفاوت هستند و آن‌جایی شما موفق هستید که بتوانید با آن‌ها رابطه برقرار کنید. شما این ور دنیا هستید و آن‌ها آن ور دنیا. شاید زبان‌شان را هم نفهمید. ولی نگاه‌شان، زبان شما می‌شود.

نگاه‌تان نسبت به عکاسی چیست، آیا پس ازگرفتن عکس روی آنها کارمی‌کنید؟

من به عنوان یک عکاس خودم را شاهد عینی می‌دانم از این رو هرگز بر روی عکس‌هایی که می‌گیریم کاری نمی‌کنم. عکاس‌های مثل من، با دید جامعه شناسی عکاسی می‌کنند مثلا من در دوران جنگ مجموعه‌ای که شامل شش هزار عکس است را با عنوان «می‌خواهم زنده بمانم»  عکاسی کردم که این مجموعه هم ازن ظر تاریخی و هم اجتماعی ارزشمند است. از این رو برای خود من نیز عکاسان خبری از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. اگر امروز من هم عکاس مشهوری شدم خودم را مدیون عکاسی خبری می‌دانم. عکاسی خبری به عکاس فرصت در میان مردم بودن و کشف سوژه‌های ناب را می‌دهد.

نظرتان درباره وضیعت عکاسی خبری ایران چیست؟

به نظرمن عکاسان و روزنامه‌نگاران بی‌نظیری داریم و تمام وقایعی را که درکشور رخ میدهد با تیز هوشی میتوانیم درتیتر و عکسهایی که روزنامهها منتشر میشوند، ببینیم.

درکنارعکاسی شما دستی درنوشتن و ساخت مجسمه دارید، اهمیت کدام برای شما بیشتراست؟

من به نوشتن خیلی علاقمند هستم و برای تمام مجموعههایی که تاکنون عکاسی کردم، مدت‌ها تحقیق کردهام. بعد هم درباره عکسها و فضای کارهایم نوشتهام. یکی ازبزرگترین اشکالاتی که به خودم می‌گیریم، این است که نوشتن خاطراتم را منقطع گذاشتم من از بچگی خاطراتم را می‌نوشتم اما نمی‌دانم چرا ادامه ندادم. اما عکس‌هایم به نوعی خاطرات تصویری من هستند.

هرازگاهی هم مجسمه می‌سازم وبه طورکلی به چیدمان و هنرمدرن خیلی علاقمند هستم و مهمترین کارم چیدمانم «باغ ایرانی» درکاخ سعدآباد بود که درست شب سال نو برپا شد با استقبال خوبی هم روبرو شد. درواقع با برپایی چیدمان باغ ایرانی میخواستم به این موضوع اشاره کنم که با قطع کردن درختهای شمال شهر و برج بر جای آن بنا  کردن، شهرزیبایی چون تهران را درمعرض نابودی قراردادهایم.

با توجه به این شما عکاسی معماری می کنید، بناهای شهرتهران را چگونه می بینید؟

به نظرمن نگاه معماران نوکیسه و بی‌اعتنا به بافت قدیمی تهران موجب شده که در تهران هرجا باغ یا زمینی بوده، تبدیل به برج شود، برج‌هایی که در برخی موارد با بافت شهرتهران همسو نیستند. من واقعا متاسفم که چرا تکیه دولت با آن عظمت خراب شد و چرا میدان امام خمینی به این شکل و شمایل درآمده است. تازگی هم که شنیدها م می خواهند باغ بزرگی را که در خیابان لاله زار، لوکیشن سریال دائی جان ناپلئون بود، تبدیل به شهرک کنند، درچنین فضا وشرایطی بیشتر از هرچیزی متاسف میشوم که دارد، چه بر سر شهر ما میآید.

بخش هنری تبیان


منبع: خبرآنلاین / مریم آموسا