تبیان، دستیار زندگی
در حال نگاه کردن به دفترچه دعا و زیارتنامه ی رفیقم بود که به عکس های آن که عکس های بعضی علما بود رسید. یکی یکی آن ها را نگاه کرد و درباره آن هایی که نمی شناخت سوال می پرسید. ناگهان با دیدن عکسی چشمانش برق زد. توقف کرد . محو تماشای آن شد و چنان ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سرهنگ عراقی اسیر امام خمینی شد

کتاب " امیر دلها‌" مجموعه خاطرات یكی از آزادگان دفاع مقدس به نام سید علی حسینی منجزی است كه با موضوع امام خمینی(ره) به صورت خود نوشته تدوین شده است. در این كتاب علاوه بر نحوه به اسارت در آمدن نویسنده به خاطراتی كه گویای عشق نیروهای رزمنده در اردوگاه های دشمن به امام خمینی(ره) و ارادت قلبی بعضی از سربازان عراقی به ایشان اشاره شده است.

این مجموعه شامل 9 خاطره بلند است كه با قلمی ساده و روان بیان شده است.

این كتاب دومین اثر منتشر شده حسینی است كه هشت سال در اسارت نیروهای بعثی عراق بود.

گوشه هایی از متن این کتاب را با هم می خوانیم :

{فرمانده عراقی} بعد از اینکه چند قدم دیگر برداشت ، دوباره ایستاد. به عقب برگشت. رو به همراهانش کرد و جملاتی را به آنها گفت . بعد از صحبت هایش برگشت . اما این دفعه هیچ کدام از همراهانش با اونیامدند و خود به تنهایی راه افتاد تا اینکه فاصله زیادی از همراهان گرفت.

آزادگان

در میان اسرا شروع به قدم زدن کرد و به جستجو پرداخت. به هر اسیری که می رسید بسیار عمیق به چهره او نگاه می کرد و همه حرکات ، حالات چهره ، لباس ها و دیگر جزئیات او را ارزیابی می کرد...

گاهی برخلاف دیگر فرماندهان ، در نهایت تواضع و فروتنی مقابل یک اسیر ، روی خاک به حالت نظامی می نشست . به چهره او خیره می شد. به صورت او لبخند می زد . با ملایمت احوالش را همراه با سوالاتی می پرسید و با او حرف می زد و با اشاره دست و حرکات صورت منظورش را به او تفهیم می کرد...

کم کم به طرف ما آمد . بعد از چند لحظه خیره شدن، از بین من و رفیقم ، رفیقم نظرش را بیشتر جلب کرد.به سراغ او رفت و در مقابلش به حالت نظامی نشست. کف دستش را ملایم روی کتفش زد و از او پرسید : تو بسیجی داوطلب هستی؟...

فرمانده به آرامی دکمه های جیب های او را یکی پس از دیگری باز کرد و محتویات آن را خالی و بررسی نمود....

....

در حال نگاه کردن به دفترچه دعا و زیارتنامه ی رفیقم بود که به عکس های آن که عکس های بعضی علما بود رسید. یکی یکی آن ها را نگاه کرد و درباره آن هایی که نمی شناخت سوال می پرسید. ناگهان با دیدن عکسی چشمانش برق زد. توقف کرد . محو تماشای آن شد و چنان لذتی از تماشای آن می برد که گویا سال ها آرزوی دیدن آن را داشت. بعد از لحظاتی سرش را برگردان. اطرافش را به دقت نگاه انداخت . همه اطرافش ،‌حتی آن دور دست ها . شاید می خواست مطمئن شود آیا کسی مراقب او هست و او را زیر نظر دارد یا نه.

وقتی مطمئن شد که در آن شلوغی و ترددها کسی متوجه اونیست ، چند لحظه ای با لبخندی ملایم  آن عکس را نگاه کرد و بعد دفترچه را به طرف آن اسیر برگرداند تا او هم عکس را ببیند . اسیر عکس را دید . اما چیزی نگفت . عکس العملی هم نشان نداد.

فرمانده از او پرسید" منهو هذا ؟‌تعرفه ؟! این کیست ؟ او را می شناسی ؟

اسیر به علامت تأیید سرش را تکان داد و گفت: ‌بله او را می شناسم.

اما قبل از اینکه حرف دیگری بزند یا اسم او را به زبان بیاورد خود فرمانده ادامه داد:

هذا صورة الخمینی . هذا سید . هذا امام.

والله خمینی سید من اولاد النبی .

والله خمینی امام، امام ، امام.

این حرف ها را با یقین و صلابت و جدیت به زبان آورد. گویا که با تمام وجودش به این کلمات اعتقاد داشت.دفترچه را بست. آن را کف دست گذاشت . انگشت ها را روی هم نهاد . دفترچه در میان دست و انگشتان جمع شده اش پنهان شد تا دیده نشود. بعد به آرامی دست را بالا آورد تا به لب ها نزدیک شد. سپس چنین بار دفترچه را بوسید و به پیشانی گذاشت . از روی حسرت آهی از ته دل کشید . سرش را تکان داد و گفت :

افتهمت ؟ فهمیدی من چه گفتم؟.....

در حال نگاه کردن به دفترچه دعا و زیارتنامه ی رفیقم بود که به عکس های آن که عکس های بعضی علما بود رسید. یکی یکی آن ها را نگاه کرد و درباره آن هایی که نمی شناخت سوال می پرسید. ناگهان با دیدن عکسی چشمانش برق زد. توقف کرد . محو تماشای آن شد و چنان ...

از آن جایی که بزرگان می گویند: "فضیلت و برتری آن است که حتی دشمنان هم بدان اعتراف نمایند".

این کتاب مجموعه خاطرات رمان گونه ایست از دوران اسارت ، پیرامون نفوذ عشق و محبت رهبری الهی در دل دشمنان و اعتراف آن ها به عظمت او که نویسنده کتاب  از نزدیکان شنیده یا خود مشاهده کرده است و بیانگر این حقیقت است تا به جهانیان ثابت گردد که او تمامیت سرزمین دل ها را فتح و تسخیر کرد. بر قلب ها سلطنت حقیقی و امارت همیشگی دارد و همه دشمنانش به فضیلت ، عظمت ، کرامات و اوج قداستش بارها و آشکارا اعتراف کردند. و او کسی نیست جز امیر دل های عاشق "حضرت روح الله موسوی خمینی".

شاید وقتی بعضی ها این کتاب رو می خونن فکر کنن بعضی حوادث و مسائلی که در کتاب مطرح شده ، غیر واقعیه و حقیقت نداره. چندی پیش در جلسه نقد و بررسی این کتاب (امیر دلها) ، وقتی از نویسنده کتاب (آقای حسینی منجزی) پرسیدند آیا برای نوشته ها تون سند هم دارید ؟ جواب داد:‌اغلب افرادی که اسمشون در این کتاب آمده و حوادث درباره اون ها و یا در حضور اونها رخ داده ، زنده هستند که من در چاپ بعدی این کتاب ،‌عکس و نظرات این افراد در باره کتاب امیر دلها رو پیوست کتاب خواهم کرد. هم چنین اضافه کردن : به خاطر اینکه متأسفانه جوان های مملکت ما با واقعیت دفاع مقدس و دوران اسارت آزاده های ما آشنا نیستند و این امر بسیار کم رنگ در جامعه ما جهت معرفی واقعیات برای جوان ها انجام شده ،‌جوان ها حق دارند فکر کنند چنین خاطراتی مبالغه گویی است . در حالیکه من فقط چند حادثه و واقعه پیش پا افتاده را در این کتاب مطرح کرده ام ، که البته برای بعضی ها غیر واقعی به نظر می رسه.

آقای علی حسینی منجزی ، اهل شهر ستان مسجد سلیمان استان خوزستان ، از آزاده های سرافراز میهن مان هستن که حدود 8 سال از عمر شریفشون رو در زندان های بعثی گذروندن و بعد از رهایی از دست دشمن و بازگشت به میهن مان شروع به بیان و نوشتن خاطره های خود و همرزمان شون از زمان جنگ و دوران اسارت کردند.

ایشون سواد آکادمیک درباره نویسندگی ندارند و به صورت تجربی اقدام به نوشتن کرده اند.( البته ایشون هم از این مسئله ابراز ناراحتی می کردند که متأسفانه نویسنده های ما جنگ رو ندیدند که بخواهند با قلم خوبشون واقعیات دفاع مقدس رو برای مردم بازگو کنند، رزمنده های ما هم متأسفانه اغلبشون نویسنده های خوبی نیستند که بخواهند این کار رو بکنند).

کتاب امیر دلها اولین کتاب چاپ شده از سید علی حسینی منجزی  است و 48 عنوان کتاب دیگر هم  از ایشان  با موضوع دفاع مقدس در دست چاپ هست.

رها آرامی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منابع :

روزنامه کیهان

وبلاگ آسمان شلمچه