رام کننده تاریکی و روشنایی
جهان داستانی محمدرضا کاتب از زبان خودش
محمدرضا کاتب در سال 1345 در تهران متولد شد. از فعالان عرصه نویسندگی است و کتابهای زیادی از وی چاپ و منتشر شده است. محمدرضا کاتب در سال 1369 با رمان «هیس» مطرح شد. این کتاب از سوی نویسندگان و منتقدان مطبوعات به عنوان کتاب سال مطرح شد، البته قبل از این هم کاتب در زمینه داستان نوجوانان آثار قابل توجهی داشته و برخی از آنها برنده جایزه نیز شده اند.
کاتب جوایز بسیاری نیز کسب کرده. همچنین کتاب «فقط به زمین نگاه کن» در رشته داستان در دومین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس در سال 73 برگزیده شد.
آثار: داستانهای چاپ شده او تا پایان دهه 60 عبارتاند از: «اولین قدم»، «شب چراغی در دست»، «قطرههای بارانی»، «نگاه زرد پائیز»، «ختم ارباب والا»، «جای شما خالی»، «بلاهای زمینی»، «عبور از پیراهن» و «پری در آبگینه».
کتابهای چاپ شده او تا دهه 70 عبارتاند از: «همسایه مسیح»، «دستها پشت گردن»، «فقط به زمین نگاه کن» و «یک حرف قشنگتر بزن».
محمدرضا کاتب با همان کتاب اولش «هیس» نشان داد داستاننویسی را جدی گرفته است؛ آنقدر جدی که حالا یکی از چهرههای جدی ادبیات دهههای اخیر به شمار میرود و چاپ هر کتابش لااقل این کنجکاوی را در ذهن مخاطب جدی ادبیات ایجاد میکند که ببیند او این بار دست به کار نوشتن چه داستانی شده است. «رامکننده» کتاب جدید او نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ کتابی که گرچه حول و حوش یک خط داستانی واحد شکل میگیرد ولی داستانهای فرعی بسیاری در خلال قصه روایت میشوند تا این مخاطب باشد که تصمیم بگیرد کدام یک از خطهای داستانی را به عنوان قصه اصلی دنبال کند. در این جا کاتب بر حسابشده بودن تمام اتفاقاتی که در این رمان میافتد، تاکید میکند و از ساختاری مینیاتوروار حرف میزند که شالوده کتاب را بر اساس آن طرحریزی کرده است؛ شالودهای که گرچه خیلی جاها به مطول بودن و دوری از ایجاز میرسد اما محمدرضا کاتب میگوید حتی همین کار را هم از روی حساب و کتاب در رامکننده انجام داده است. کاتب درباره اثرش چنین می گوید:
یکی از رویکردهای این نوع رمان این است که مخاطب میتواند با توجه به سلیقه و نوع نگاه و خواستههایش رمان خود را با استفاده از مصالحی که نویسنده در اختیارش قرار میدهد، بسازد. و حالا این مخاطب است که مانند نویسنده تعیین میکند خط اصلی داستان چیست و روند داستان چگونه است و در نهایت تم این رمان چیست. این رمانها چون توسط خود مخاطب انتخاب و ساخته میشوند بسیار به مخاطبان نیز نزدیک هستند. نزدیکی این رمانها و مخاطبان گاه در سطح است و گاه در عمق. هم نویسنده و هم مخاطب با هم و به کمک هم این ساختمان را بالا میبرند.
عصر ما عصر تکثر فراوان در همه عرصههاست. انسان امروز خیلی زود از چیزها خسته میشود و دنبال چیزهای نوتر و نوتر است. هیچ چیزی راضیاش نمیکند و باز منتظر چیزهای تازه است. سبکها و مدها و مدلهای تازه بر همین اساس ظهور و سقوط میکنند. این مدلها و مدها و سبکها میتوانند شخصیت انسان امروز را در لحظهای کوتاه نشان بدهند.
علت پرداختن به چنین رمانهایی از نظرهای مختلفی قابل بررسی است. یکی از علتهای پرداختن به این رمان مساله فطری و سرشتی بودن مکانیسم آن است. چون یکی از بالاترین لذتها برای انسان لذت خلق کردن است؛ حالا هنر و ادبیات طبق مدل فطری انسان میخواهد حرکت کند و سوار بر طبیعت او میشود تا لذتی تازه را برای مخاطبش به ارمغان بیاورد.
هدف این رمان ها صرفا لذت نیست، این لذت در پی چیزی دیگر است چون نام دیگر این لذت کشف و شهود و فهم است. یکی دیگر از علتهای پرداختن به این نوع رمان برمیگردد به زمان و مکان و مقتضیات امروز جهان. و این همان متاثر شدن همه چیز از زمان و تاریخ است. هیچ چیزی امروز از دایره تاثیر زمان و مکان دور نیست. عصر ما عصر تکثر فراوان در همه عرصههاست.
انسان امروز خیلی زود از چیزها خسته میشود و دنبال چیزهای نوتر و نوتر است. هیچ چیزی راضیاش نمیکند و باز منتظر چیزهای تازه است. سبکها و مدها و مدلهای تازه بر همین اساس ظهور و سقوط میکنند. این مدلها و مدها و سبکها میتوانند شخصیت انسان امروز را در لحظهای کوتاه نشان بدهند. میشود بدبینانه دید و گفت این آدم موجزده و متغیر دنبال لذتجویی بیشتر است و میشود خوشبین بود و از سویی دیگر نگاه کرد و گفت این آدم دربهدر، در تمام چیزهای دور و برش دنبال خودش میگردد؛ دنبال خود واقعیاش و زندگی واقعیاش. به همین دلیل شاید بشود گفت نام دیگر لذت درک و فهم است. خروجی و نهایت این جهان پرسرعت و متکثر آن شده که ادبیات، سینما و تئاتر از آن متاثر میشود. شاید فرق آثار خوب و آثار بد این دوران فقط همین جا باشد. و خروجی این قضیه میشود اینکه نویسنده باید اجازه بدهد مخاطب دنیای او را ویران کند و دنیای خودش را روی بستر رمان او برپا کند. در نهایت قضیه به اینجا میکشد که هنرمندان و نویسندگان سکوت میکنند و میگذارند آثارشان مورد استفادههای جورواجور قرار بگیرد. شاید لذتی که امروز مخاطبان آثار هنری و ادبی از ساخت و ساز اثر خودشان میبرند، مخاطبان آثار کلاسیک هیچ وقت نتوانستهاند آن لذت را درک کنند. پس علاوه بر فطرت بشر، تاثیر زمان و مکان هم در به وجود آمدن این نوع از رمانها، فیلمها و نمایشها موثر بوده. نکته مهم دیگر که باز میشود گفت یکی دیگر از علتهای به وجود آمدن چنین آثاری هستند، آن است که انسان گمشده امروز، انسانی که «منیت» و «من» مهمترین چیز جهان است برایش، برای فهم خودش دست به هر کاری بگویید میزند و حاضر به هر کاری است و آنچه این نوع رمانها و فیلمها و نمایشها را مهم میکند فهم انسان از خودش به وسیله موجودی است که خلق میکند.
ساخت یک دنیای مجازی (که همان رمانی است که مخاطب در ویرانههای رمان نویسنده میسازد)، خودش یک تجربه است یعنی این نوع ادبیات کارکرد دارد.
این ساخت و ساز و این خلق کردن معادل کوچکی از زندگی واقعی مخاطبان است. در زندگی واقعی هم ما با چیزهای بدوی، کهنه، خرافات و نوترین مسائل فکری و روانی روبهرو هستیم و دست و پنجه نرم میکنیم. ما محکوم هستیم در زندگی انتخاب کنیم چون زندگی یک سلسله انتخاب بیانتهاست.
شاید به همین دلایل باشد که یکی دیگر از علتهای وجودی این نوع آثار عمق دادن به تجربههای انسانی است یعنی تمام این سختی را نویسنده قبول میکند و از جایگاه خودش پایین میآید تا مخاطب بتواند از نزدیک چیزها را لمس کند. در آثار کلاسیک مخاطب صرفاً تماشاچی است. یعنی از دور مسائل، دردها، عشقها، نفرتها و جهان را میبیند و لمس میکند. و سعی این نوع آثار در این است که مخاطب را میان حوادث و پیچ و خمهای آن بیندازد و او مستقیماً بتواند همه چیز را تجربه کند.
در روند این نوع داستان ها، چندین رمان به موازات هم پیش میروند و ساخته میشوند و هر کدام در نهایت به انتهای مختص خودشان میرسند. به همین دلیل است که در این نوع رمان ها نویسنده باید مواد و مصالح مورد نیاز دهها رمان را همزمان در اثرش جا بدهد و پا به پای مخاطبان مختلفی که دارد این مصالح و مواد را آرامآرام جلو ببرد تا مخاطب هر گاه چیزی احتیاج داشت در لحظه موعود در کنار خودش آن را ببیند. یکی از مهمترین کارهای نویسنده این نوع آثار این است که باید به فکر تمام رمانهای احتمالی و قابل ساخت در دل اثرش باشد و اجازه ندهد ذهن مخاطب بیخود درگیر چیزی بشود.
وقتی این همه اطلاعات مختلف برای ساخت چندین رمان احتمالی و قابل ساخت به داستانی تزریق میشود خروجیاش این میشود که بخش زیادی از اثر در مه و سایه روشن قرار میگیرد. این چند علت دارد؛ اول آنکه اگر همه چیز در وضوح کامل باشد رمانهای مختلف نمیتوانند شکل بگیرند یا خیلی زود میمیرند چون قطعیت و وضوح باعث حذف یکییکی آنها میشود. پس یکی از چیزهایی که لازمه این نوع رمان است مهآلود بودن است.
اصلاً ممکن است تمام مخاطبان احتمالی این نوع رمان در نهایت به این نکته برسند که این قصه پرگو است و چیزهای بیخود زیادی تو خودش دارد. اما نکته اصلی اینجاست که همه گروههای مخاطب دست روی یک چیز نمیگذارند، هر کدام با تفاوت نظر چیزی را زیادی میدانند.
خوشساخت بودن این رمان با آن خوشساخت بودنی که در فکر ماست و از ادبیات کلاسیک وام گرفتهایم متفاوت است. خوشتراش بودن این نوع رمان یعنی آنکه بتواند نویسندهاش تمام راهها و طرحها و رمانهای احتمالی را ببیند و برای هر کدام از آنها سواسوا مواد و مصالحی به اندازه در اختیار گروههای مختلف مخاطب بگذارد. و رمانهای مختلفی بر اساس آنچه نویسنده آماده کرده است قابل شکلگیری باشد. وقتی نوع رمان تغییر کرد و وقتی نوع ساختار تغییر کرد، نقد کردن آن هم باید تغییر کند. نمیتوان با ابزارهای رمان کلاسیک این نوع رمان را بررسی کرد چون اگر این اتفاق بیفتد جواب کاملی نخواهیم گرفت. برخلاف آنچه عدهای ممکن است فکر کنند، منطق این رمان منطق «دلبخواهی» یا «حرفحرف میآورد» یا «آقای نویسنده هر چه دل تنگش خواسته گفته» نیست بلکه منطقی ریاضیوار و مینیاتوری و بسیار سختگیرانه و کارکردگرایانه دارد.
فرآوری: زهره سمیعی
بخش ادبیات تبیان
منابع: روزنامه شرق، سوره مهر