تبیان، دستیار زندگی
این نوشتار در پاسخ به مقاله‎ای با عنوان «کلام الله یا به قلم محمد بن عبدالله» است که با استناد به آیات قرآن در صدد اثبات بشری بودن آن بر آمده است. در پاسخ، از آیات قرآن بهره جسته‎ایم و نگاهی نه جانبدارانه بلکه واقع‎بینانه و جامع به آیات افکنده‎ایم تا مع
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقدی بر مقاله ی: "قرآن، کلام الله یا به قلم محمد بن عبدلله"

قرآن


این نوشتار در پاسخ به مقاله‎ای با عنوان «کلام الله یا به قلم محمد بن عبدالله» است که با استناد به آیات قرآن در صدد اثبات بشری بودن آن بر آمده است. در پاسخ، از آیات  قرآن بهره جسته‎ایم  و نگاهی نه جانبدارانه بلکه واقع‎بینانه و جامع به آیات افکنده‎ایم تا معلوم شود آیا خود قرآن گواهی بر بشری بودن خود می‎دهد یا الهی بودن آن؟

نتیجه‎ای که گرفته‎ایم آن است که آیات بر غیر بشری بودن این کتاب شهادت می‎دهد و آیات مورد استناد نویسنده مقاله مورد نقد با مغالطه تفسیر به رأی، مواجه است.


مقدمه

قرآن سخن خداست یا کلام بشر؟ این سؤال بسیار مهمی است که پاسخ به آن حداقل برای ما مسلمانان لازم و ضروری است؛ زیرا قرآن به عنوان نخستین منبع دینی ما شناخته می‎شود و این امر مبتنی بر آن است که ما این سخن را وحی نازل از سوی خداوند علیم و حکیم بدانیم.

دشمنان اسلام نیز با درک این نکته از همان ابتدا سعی در بی اعتبار کردن این کتاب نمودند و تکذیب قرآن را بهترین روش برای تکذیب پیامبر(ص) دیدند و در این راه تمام تلاش خود را بکار گرفتند.

مقاله‎ای که اکنون در صدد بررسی آن هستیم، با همین هدف نگاشته شده است. نویسنده مقاله مزبور سعی دارد با استناد به آیاتی از قرآن، بشری بودن یا به تعبیر بهتر محمّدی بودن كتاب آسمانی مسلمانان را نشان دهد؛ گرچه ایشان به صراحت این نتیجه‎گیری را مطرح نكرده است و در چند مورد، تنها به صورت سؤال این مسأله را بیان كرده و سعی نموده است با این روش، دیدگاه خود را بهتر در ذهن خواننده جای دهد؛ ولی از سبك و سیاق سؤال‌ها و طعنه‌ای كه در پایان مقاله، به مترجمین قرآن اظهار می‌دارد، به خوبی می‌توان پی برد كه هدف از نگارش این مقاله چیست.

اینك ما سعی می‌كنیم با ارائه بحثی مقدماتی، بخشی از دلایل الهی بودن قرآن را ارائه دهیم و آنگاه منطق خود قرآن را در این باره جویا شویم و در پایان، آیات مورد استناد نویسنده را بررسی نماییم.

دلایل الهی بودن قرآن

مشرکان صدر اسلام نخستین کسانی بودند که سعی در ریشه کن کردن درخت نو پای اسلام داشتند. آنان بهترین شیوه را در ادعای نبود رابطه ‌ میان محمد مصطفی(ص) و خداوند جهانیان دیدند. از این رو تلاششان را مصروف زمینی معرفی کردن قرآن نموده و در این راه از هیچ اتهامی نسبت به رسول ‌خدا(ص) کوتاهی نکردند. ولی از آنجا که این کتاب ساخته و پرداخته ‌ی ذهن بشر نبود، پاسخ ‌های متعدّدی به آنها و به همه ‌ی کسانی که در طول تاریخ مسیر آنها را می‎پیمایند و حتی کسانی که جویای حقیقت‎اند و اندک شکی در دلشان نسبت به این امر پدید آمده، داد تا هر که خواهد راه سعادت پیش گیرد و هر که خواهد در گمراهی بماند. در ذیل به برخی از پاسخ‎ها اشاره می‎شود:

الف) هم ‌آورد طلبی قرآن

قرآن کریم در جهت حمایت از رسول اکرم(ص) بهترین روش برای ساکت نمودن مشرکان و همه ‌ی کسانی که منکر الهی بودن قرآن بوده‎اند را، در هم ‌آورد طلبی می ‌بیند. در آیات متعدّد قرآن، از همه ‌ی کسانی که ادعا می ‌کنند این کتاب ساخته و پرداخته ‌ی یک انسان است و به دروغ به خدا نسبت داده شده است، خواسته شده، اگر توانایی دارند یک سوره مانند آن را بیاورند و در این کار آزادند تا از هر مخلوقی که خواهند کمک و یاری بگیرند.[1]

این راه بهترین فرصت برای مشرکین نیز بود تا اگر این توانایی را در خود می ‌بینند، سوره ‌ای مانند یکی از سوره ‌های قرآن بیاورند و به این وسیله نشان دهند که ادعای رسول ‌خدا(ص) دروغی بیش نیست. در ابتدای امر، این کار برای مشرکین که در آن زمان تسلّط خاصی به ساختن سخنانی شیوا و اشعاری دل ‌فریب داشتند، کاری بسیار آسان به نظر می ‌رسید؛ اما با تأمل در آیات قرآنی دانستند که این کلمات ساخته ‌ی یک انسان عادی نیست. به همین دلیل، اتهامات دیگری به پیامبر گرامی اسلام(ص) وارد کردند؛ به ‌طور مثال او را ساحر و جادوگر خوانده و قرآن را جادوی او معرفی کردند[2] یا اینکه می ‌گفتند او این سخنان را از بشری دیگر آموخته و خود توانایی گفتن چنین سخنانی را ندارد.[3]

به گواهى تاریخ، از آغاز تحدى قرآن تاكنون هیچ كس نتوانسته است همانند سوره‏اى از سوره‏هاى قرآن را بیاورد[4] و دشمنان اسلام از هر راهى براى مقابله با گسترش اسلام وارد شده‏اند و حتى جنگ ‌هاى خونینى به راه انداخته‏اند اما از این راه كه به ظاهر، راه آسان‎ترى مى‏نماید وارد نشده‏اند و این نیست مگر از جهت اعجاز قرآن كریم و اینكه براستى بشر از آوردن مانند قرآن ناتوان است.[5]

ب) پیامبر امّی

از دیگر دلایلی که قرآن به عنوان شاهدی بسیار قوی بر آسمانی بودن خود اقامه می ‌کند، درس ناخوانده و مکتب نرفته بودن حضرت محمد(ص) است. برای بسیاری از مردم هنوز هم باور كردنى نیست كه مردى بدون خواندن و نوشتن بتواند چنین اثرى شگرف در جامعه پدید آورد؛ زیرا در محیط حجاز به اندازه‏اى باسواد كم بود كه افراد باسواد كاملا معروف و شناخته شده بودند. در مكه كه مركز حجاز محسوب مى‏شد تعداد كسانى كه از مردان مى‏توانستند بخوانند و بنویسند از 17 نفر تجاوز نمى‏كرد و از زنان تنها یك زن بود كه سواد خواندن و نوشتن داشت. مسلماً در چنین محیطى، اگر پیامبر(ص) نزد معلمى خواندن و نوشتن را آموخته بود كاملا معروف و مشهور مى‏گشت.[6] از این گذشته بسیاری از معارفی که در قرآن ارائه شده است نه در مکه و نه کل عربستان و نه حتی در جهان آن روز شناخته شده نبود.[7]

حال باید دید آیا این امکان وجود دارد که در میان جملات این کتاب، سخنانی از خود حضرت محمد(ص) نیز جای گرفته و به مرور زمان به عنوان کلام خدا پذیرفته شده باشد؟

از دیگر دلایلی که قرآن به عنوان شاهدی بسیار قوی بر آسمانی بودن خود اقامه می ‌کند، درس ناخوانده و مکتب نرفته بودن حضرت محمد(ص) است. برای بسیاری از مردم هنوز هم باور كردنى نیست كه مردى بدون خواندن و نوشتن بتواند چنین اثرى شگرف در جامعه پدید آورد؛ زیرا در محیط حجاز به اندازه‏اى باسواد كم بود كه افراد باسواد كاملا معروف و شناخته شده بودند

قرآن کلام محمد نیست
عدد اول نوزده در کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن

با دلایل گوناگونی می‎توان این ادعا را مستدل نمود:

1. اگر سخنان رسول ‌خدا(ص) به عنوان یک فرد عادی و نه به عنوان سخنگوی وحی الهی، در میان آیات قرآن جای می-گرفت، دیگر مبارزطلبی قرآن بی ‌جواب نمی ‌ماند؛ بلکه، علما و ادیبان عرب و عجم در کنار هم می ‌توانستند سخنی به ‌مانند و حتی بهتر از کلام رسول ‌خدا(ص) بیاورند.

2. قرآن و گفتار نبوی از لحاظ سبک بیان و شیوه ‌ی ترکیب کلمات و جملات، متفاوت است. این تفاوت و دوگانگی که واقعیتی انکارناپذیر است و با اندک توجهی آشکار می ‌شود، بهترین گواه بر داخل نشدن سخنان رسول ‌خدا(ص) در میان آیات قرآن است و برای پی بردن به این واقعیت کافی است عبارات پیامبر و قرآن را با یکدیگر تطبیق نماییم.

دلایل دیگری نیز وجود دارد که جهت اختصار از آن صرف نظر می ‌کنیم. اما جای این سوال است که اگر ما پذیرفتیم تمامی آیات قرآن کلام خداوند متعال است، چه توضیحی درباره ‌ی آیاتی که از زبان پیامبر(ص) بیان شده و نویسنده ‌ی مقاله ‌ی مزبور به آنها اشاره کرده است، وجود دارد؟

از آنجا که نویسنده مقاله با استناد به قرآن و با روشی نقلی، به زعم خود سعی در اثبات بشری بودن قرآن نموده، ما نیز در پاسخ از همین روش استفاده می‎کنیم و با دقت در آیات، نظر واقعی آن را بیان می‎کنیم.

نگاهی کلی به آیات قرآن

برداشت صحیح از قرآن (بلکه هر سخنی) مبتنی بر آن است که به مجموعه آیات بنگریم و از کنار هم قرار دادن همه آیات نظر واقعی قرآن را کشف کنیم نه این که در ابتدا موضعی را اتخاذ کنیم و آن گاه به صورت گزینشی آیاتی را که به نحوی به موضع ما نزدیک‎اند، انتخاب و به آن استدلال کنیم. این روش کاملاً غیر عقلانی است و حقیقت‎جویان این گونه استدلال را نمی‎پذیرند چرا که با چنین روشی هرگز مقصود واقعی سخن گوینده روشن نمی‎شود.

وقتی به سراغ آیات می‎رویم، این مطلب را که قرآن کلام بشر نیست، بلکه کلام الهی است، به وضوح می‎یابیم. برای نمونه به بعضی از این آیات اشاره می‎کنیم:

1. آیات فراوانی با تعبیر انزال و تنزیل، نزول قرآن را به خداوند نسبت می‎دهد. سوره بقره: آیه 99، سوره آل عمران: آیه 3، سوره نسا: آیه 113، سوره یوسف: آیه 2، سوره ابراهیم: آیه 1، سوره زمر: آیه 1 و سوره واقعه: آیه 80 از آن نمونه هستند.

چگونه، بشری بودن قرآن با این تعبیر: «تَنزیلٌ مِن رَبِّ العالَمین»[8] و تعابیر مشابه، سازگار است؟

2. بیش از 300 آیه در قرآن با کلمه «قُل» شروع می‎شود که بسیاری از آنها را نمی‎توان کلام غیر خدا شمرد؛ مانند:

«بگو‎ ای بندگان من که ایمان آورده‎اید...»[9]

3. در سوره نساء نیز چنین آمده است:

قرآن حکیم

«آیا درباره قرآن نمی‎اندیشند؟ اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می‎یافتند.»[10]

تعبیر «اگر از جانب غیر خدا بود» مطلق است و هر کسی غیر خدا را در بر می‎گیرد حتی اگر از پیامبر(ص) باشد.

4. در آیه 67 از سوره مائده می‎خوانیم:

«ای پیامبر(ص)! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است،کاملاً به مردم برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‎ای.»

چه کسی به پیامبر(ص) مأموریت می‎دهد و با او اینگونه سخن گفته است؟ خودش یا خدا؟

5. در آیاتی از قرآن تعبیر «کلام الله» یا «کتاب الله» بکار رفته است؛ مانند: سوره بقره: آیه 101، سوره توبه: آیه 6 و سوره آل عمران: آیه 23.

6. در آیه 285 از سوره بقره آمده است:

«و همه مؤمنان [نیز] به خدا و فرشتگان او و کتاب‎ها و فرستادگانش ایمان آورده‎اند.»

اگر قرآن و سایر کتب آسمانی نه از نزد خدا بلکه از خود رسولان باشد، ایمان به رسولان، ایمان به کتاب‎های آنان نیز هست و نیازی به ذکر مستقل کتاب‎ها نبود.

این چند نمونه تنها بخشی از آیات قرآن است که بازگو کننده این حقیقت است که قرآن کلام الله است نه کلام محمد بن عبد‎الله و به نظر می‎رسد همین مقدار برای روشن شدن نظر واقعی آیات، کفایت می‎کند.

پس طبق بیان خود قرآن هیچ شبهه‎ای در این نیست که قرآن کلام الهی است و از عالم غیب بر قلب پیامبر(ص) نازل گشته و او نیز بدون هیچ دخل و تصرفی (نه در لفظ و نه در معنی) مأمور ابلاغ آن به مردم بوده است.

با توجه به آن چه گذشت جای این سؤال مهم است که چگونه نویسنده محل بحث، با جزئی‎نگری در آیات قرآن در صدد اثبات بشری بودن آن است؟

بررسی آیات مورد استناد مقاله مورد نقد

آیاتی که مورد استناد نویسنده قرار گرفته است عبارتند از:

دسته اول: آیات سوره حمد؛

دسته دوم: آیاتی كه جمله‌ای را از شخص پیامبر(ص) بدون كلمه «قل» نقل می‌كند؛ مانند: سوره انعام: آیه 104، سوره نمل: آیه91 و سوره انعام: آیه 114؛

دسته سوم: آیاتی که در آن به پدیده‎های هستی سوگند یاد شده است؛ مانند: سوره تکویر: آیه 15 و سوره انشقاق: آیات 16 – 18.

با دقت در آن‎چه گذشت و با توجه به اینکه فهم صحیح و دقیق عبارات قرآن مبتنی بر دانستن اسلوب ادبی زبان عرب و شناخت قوانین فصاحت و بلاغت ادبی است نمی‎توان بدون مراجعه به دانشمندان این رشته، نظری قطعی را پیرامون معنای آیات مورد نظر ارائه داد. با رجوع به تفاسیری که صاحبانش یا خود از متخصصین لغت عرب بوده‎اند و یا از دیدگاه متخصصان بهره گرفته‎اند می‎توان دیدگاهی واقع‎بینانه در این باب اتخاذ نمود و همانطور که مشاهده خواهد شد آیات مورد استناد نویسنده هرگز دلالت بر غیر الهی بودن قرآن ندارد. تذکر این نکته نیز بجاست که تنها در صورتی آیات محل بحث دلالت بر بشری بودن قرآن دارد که هیچ وجه عقلایی و متناسب با ادبیات فصیح و بلیغ عرب مبنی بر اینکه آن آیات، کلام خدا باشند در آنها یافت نشود.

«ای پیامبر(ص)! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است،کاملاً به مردم برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‎ای»

بررسی دسته اول

سوره حمد با بیان اوصاف الهی و علو شأن و بزرگی خداوند شروع می‎شود و در انتهای سوره چند جمله از مناجات و نیایش عبد را در برابر خداوند ذکر می‎کند. این سخن در حقیقت تعلیم بنده است که در نیایش و خواستن از معبود خود چگونه لب به سخن بگشاید و در چنین جایگاه حساسی چه چیزی از او درخواست کند.

علامه طباطبائی(ره) می‎گوید: خداوند سبحان در این سوره به بنده‎اش حمد و سپاس خود و همچنین آن چه را شایسته است بنده در مقام عبودیت، متأدب به آن باشد، تلقین می‎کند.[11]

قران و خدا

در کتاب «بیان السعاده فی مقامات العباده» چنین آمده است: «خداى تعالى به طریق تعلیم و آموزش فرمود: «إِیاكَ نَعْبُدُ». «إِیاكَ نَعْبُدُ» یعنى، سزاوار آن است كه خواننده قرآن تا مقام حضور و مشاهده حقّ تعالى، در مظاهر آن ترقّى كند و آنگاه ببیند كه خود او مالك هیچ چیز نبوده است، نه مالك مال، نه فعل، نه صفت، نه ذات، و خداى متعال، مالك حقیقى همه آنها بوده است و استحقاق این مالكیت را هم داشته است. آن وقت است كه در مقام التجاء در آمده به زبان حال، خدا را مخاطب قرار مى‏دهد.»[12]

در تفسیر «اطیب البیان» نیز چنین بیان شده است: «در آیه شریفه وجه رجوع از غیبت به خطاب اینست كه چون در آیات قبل، كمالات و صفات حضرت بارى را ذكر نمود بمنزله علّت بود بر اینكه بنده باید در جمیع حالات متوجه به او باشد و جز او كسى را نپرستد و از غیر او كمك نخواهد. پس متوجه به او شده می‎گوید: «إِیاكَ نَعْبُدُ وَ إِیاكَ نَسْتَعِین».‏[13]

در تفسیر «آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن» ذیل آیه «إِیاكَ نَعْبُدُ وَ إِیاكَ نَسْتَعین‏» آمده است: التفات در آیه کریمه از غیبت به خطاب،[14] بنده را نسبت به جلال و عظمت معبودش تیز بین می‎کند و روی او را به سوی معبود قرار می‎دهد. به این صورت که از او اعتراف می‎گیرد که معبود و کمک کننده‎ای جز او نیست.[15]

همچنین در تفسیر صافی، ذیل همین آیه شریفه آمده است: «بنده از غیبت به خطاب عدول می‎کند زیرا با تمجید خدای سبحان قدم به قدم به او نزدیک می‎شود تا اینکه در مقام قرب به جایی می‎رسد که علم به معبود، عیان و خبر از او، شهود و غیبت نسبت به او حضور می‎شود.[16]

به هر تقدیر، نیایش و مناجات یاد شده در سوره حمد، تعلیم و تلقین الهی است که بندگانش را متأدب به آداب بندگی می‎کند؛ آن هم با کلامی که از ظرافت عرفانی و شیوایی گفتاری، سرآمد است. ‎

بررسی دسته دوم

این دست از جمله‎ها خطابی الهی است که از زبان پیامبر(ص) سخن می‎گوید و این گونه، باطن پیامبر را که همانا خیرخواه بودن و خالی بودنش از هر فساد و افساد و منفعت‎طلبی شخصی در پیام‎رسانی است را به تصویر می‎کشد.[17]

اما اینکه برخی از مترجمین در آغاز این دست از عبارات «بگو ‎ای پیغمبر» را افزوده‎اند نه برای پنهان کاری است (آن‎گونه که نویسنده مزبور گمان نموده)، بلکه برای وضوح بیشتر معنا و بر اساس قراین مختلف ادبی، عقلی و نقلی موجود در آیات و روایات است.

شایسته است امثال نویسنده این مقاله برای وجهه خودشان (حتی اگر گمراه کردن دیگران برایشان رنج ‎آور نیست) در سخن گفتن از قرآن، آیاتش را در کنار هم بینند و در قضاوت خود از اسلوب ادبیات فصیح و بلیغ عرب غافل نمانند.

بررسی دسته سوم

بطور کلی هدف از سوگند، تأکید بیشتر کلام و بیان اهمیت آن است و هر اندازه شرافت و بزرگی آنچه بدان قسم خورده می‎شود، بیشتر باشد، سخن از تأکید بیشتری برخوردار است.

قرآن

خداوند متعال نیز در کلام خویش از این روش استفاده نموده است چرا که مخاطبانش انسان‌ها هستند؛ انسان‎هایی دارای اراده و اختیار که توده ایشان را جز با بهره‎گیری از سازوکارهای خاصی چون شیوه‎های گفتاری نمی‎توان به کار و تلاش در جهتی خاص واداشت.

صاحب تفسیر المیزان می‎گوید: «قسم از بالاترین مراتب تأکید در کلام است. خداوند در کتاب خود به اسم و وصف خود قسم خورده است و همچنین به پیامبرش، فرشتگانش، کتاب‎هایش و نیز به مخلوقاتش؛ مانند: آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و شب و روز و... .»[18]

در تفسیر نمونه در ذیل آیات نخست سوره صافات چنین می‎خوانیم: «این سوره نخستین سوره از قرآن مجید است كه اولین آیات آن با سوگندها شروع مى‏شود؛ سوگندهایى پر معنا و اندیشه‏انگیز؛ سوگندهایى كه فكر انسان را همراه خود به جوانب مختلف این جهان مى‏كشاند و آمادگى براى پذیرش حقایق مى‏دهد. درست است كه خداوند از همه راستگویان راستگوتر است و نیازى به سوگند ندارد. بعلاوه سوگند اگر براى مؤمنان باشد كه آنها بدون سوگند، تسلیم‎اند، و اگر براى منكران باشد كه آنها اعتقادى به سوگندهاى الهى ندارند؛ ولى توجه به چند نكته مشكل سوگند را در تمام آیات قرآن حل خواهد كرد: همیشه سوگند به امور پر ارزش و مهم یاد مى‏كنند. بنابراین سوگندهاى قرآن دلیل بر عظمت و اهمیت امورى است كه به آنها سوگند یاد شده، و همین امر سبب اندیشه هر چه بیشتر در «مُقسَمٌ به» یعنى چیزى كه سوگند به آن یاد شده، مى‏گردد؛ اندیشه‏اى كه انسان را با حقایق تازه آشنا مى‏سازد. دیگر اینكه سوگند همیشه براى تاكید است و دلیل بر این است كه امورى كه براى آن سوگند یاد شده از امور كاملاً جدى و مؤكد است. از این گذشته هر گاه گوینده، سخن خود را قاطعانه بیان كند از نظر روانى در قلب شنونده بیشتر اثر مى‏گذارد، مؤمنان را قوى‏تر، و منكران را نرم‏تر مى‏سازد.»[19]

در تفسیر نوین نیز به وجوهی اشاره شده است؛ از جمله:

1. واقعیت داشتن مورد قسم، كه از طرف مخاطبان انكار شده یا در آن شك و تردید بوجود آمده یا موهوم و خیالی پنداشته شده است؛ مانند: فرشتگان و قیامت و روان و وجدان انسان (نفس ناطقه و لوامه) و غیر آن‎ها.

2. بزرگداشت مورد قسم، تا مردم بر اثر آن به عبادت و جهاد و دیگر اعمال خیر تشویق شوند؛ مانند: سوگند به اسبان مجاهدین و اوقات فریضه حج‏ و... .[20]

حال سوال ما از نویسنده شبهه‎گر این است که به راستی چرا نباید خدا از این اسلوب برای مخاطبان خود استفاده نماید؟ آیا هیچ عاقلی می‎پذیرد که محمد(ص) که ادعای الهی بودن قرآن را دارد گفتار خود را به صورتی که مخاطبان متوجه شوند در قرآن بیان کند؛ آن هم مخاطبانی که خود هم عرب‎زبان هستند و هم متخصص در فصاحت و بلاغت ادبی!؟

صاحب تفسیر المیزان می‎گوید: «قسم از بالاترین مراتب تأکید در کلام است. خداوند در کتاب خود به اسم و وصف خود قسم خورده است و همچنین به پیامبرش، فرشتگانش، کتاب‎هایش و نیز به مخلوقاتش؛ مانند: آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و شب و روز و...»

نتیجه‎گیری

با نگاهی جامع به آیات قرآن به این نتیجه می‎رسیم که قرآن کلامی الهی است و از سوی پروردگار بر پیامبر(ص) نازل شده است و پیامبر(ص) تنها نقش واسطه‎ را در رساندن این پیام به آدمیان داشت. آیاتی از قبیل آنچه در مقاله نویسنده مورد استناد قرار گرفته است، هرگز دلالت بر بشری بودن قرآن ندارد و حداکثر، از این نظر، دارای ابهام است اما با مراجعه به سایر آیات و ملاحظه اسلوب کلامی در ادبیات عرب، هرگونه ابهامی از آن زدوده می‎شود.

کتابنامه قرآن

1) بلاغی نجفی، محمدجواد؛ آلاءالرحمن فی تفسیر القرآن، نشر بنیاد بعثت قم،1420ق.

2) خانی، رضا [و دیگران]؛ ترجمه «بیان السعاده فی مقامات العباده»، نشر مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، تهران 1377ش.

3) شریعتى، محمد تقى؛ تفسیر نوین،‏ تهران، ناشر شركت سهامى انتشار، 1346 ش‏.

4) طباطبایی، محمدحسین؛ تفسیر المیزان، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1417ق.

5) طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق.

6) طیب، عبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، نشر اسلام، تهران 1378ش.

7) فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیرصافی، نشر صدر تهران 1415ق.

8) مکارم شیرازی، ناصر [و همکاران]؛ تفسیر نمونه، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران 1374ش.

بخش قرآن تبیان

نویسندگان: جمال الدین سلیمانی کیاسری- محمد سودی


[1]. بقره: آیه 23 و یونس: آیه 38.

[2]. مدثر: آیه 18- 25.

[3]. نحل: آیه103

[4]. تلاش‎هایی که در این راستا توسط دشمنان اسلام انجام پذیرفت عمدتا تقلید کلمات و آهنگ خود قرآن بوده است بدون اینکه اسلوبی بی‎بدیل و غیر تقلیدی در مقابل قرآن ارائه نمایند. بعلاوه آیات ساختگی ایشان از محتوایی بسیار سطح پایین و یا دروغین برخوردار بوده است.

[5]. به طور مثال ر.ک: الاحتجاج، ج2، ص377.

[6]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج6، ص400-401.

[7]. برای اطلاع بیشتر به مقالات «نقدی بر مقاله کائنات قرآنی» و «نقدی بر مقاله قرآن و علم» که در همین سایت ارائه شده است مراجعه نمایید.

[8] . واقعه: آیه 80.

[9] . زمر: آیه 10.

[10] . نساء: آیه 82.

[11] . تفسیرالمیزان،ج ، ص 19.

[12] . ترجمه بیان السعاده فی مقامات العباده، ج1،ص287.

[13] . اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، ج1،ص108.

[14]. التفات، یکی از فنون ادبی شایع در زبان‎های مختلف است که در آن، سیاق سخن بر خلاف انتظار شنونده ناگهان تغییر می‎کند؛ مثلاً از حالت خطاب به غیبت یا بالعکس تبدیل شود. برای آشنایی بیشتر با معنای التفات به کتاب شرح المختصر،سعدالدین تفتازانی، ص 115مراجعه نمایید.

[15]. آلاءالرحمن فی تفسیرالقرآن، ج1،ص56.

[16]. تفسیرصافی، ج1،ص84.

[17]. تفسیر المیزان،ج7،ص303.

[18]. همان ،ج1، ص225.

[19]. تفسیرنمونه، ج19، ص 7.

[20] . تفسیر نوین،‏ ص35.