تبیان، دستیار زندگی
سخنان دکتر صابر امامی درباره ادبیات : ادبیات هم زمان، هم در ایران و هم در دنیا افول کرده است. به ویژه شعر که دیگر درخشش سابق را ندارد. واقعیت این است که هنرهای بصری مثل سینما با تمام قدرت می‌تازند و بیش از ادبیات مخاطب را در اختیار دارند و وقت او را پر...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بفرمایید ادبیات!

سخنان دکتر صابر امامی درباره ادبیات

بفرمایید ادبیات!

وضعیت ادبیات را در ایران:

ادبیات هم زمان، هم در ایران و هم در دنیا افول کرده است. به ویژه شعر که دیگر درخشش سابق را ندارد. واقعیت این است که هنرهای بصری مثل سینما با تمام قدرت می‌تازند و بیش از ادبیات مخاطب را در اختیار دارند و وقت او را پر می‌کنند. هنرهای بصری وقت مخاطب را می‌گیرند و در حقیقت باعث می‌شوند مخاطب زمان کمتری به ادبیات اختصاص دهد، کمتر بخواند و ... و این مسأله در ادبیات همه دنیا پیش آمده است. منتهی در این قضیه استثنائاتی وجود دارد و آن به این دلیل است که صاحبان قلم فرق می‌کنند.

متأسفانه ادبیات در تمام جهان به عنوان هنر سوم و چهارم مطرح است و امروز هنر نخست، سینماست و باید به آن اذعان کرد.

نیاز انسان به ادبیات:

نیازهای بشر را در دو حیطه می‌توانیم دسته‌بندی کنیم. یکی حیطه فیزیکی و مادی بیولوژیک، که زنده است و به غذا نیاز دارد و مکان راحت، تمیز و بهداشتی و میل به تولید مثل و ... از نیازهای دیگر انسان است. اما بعد دیگر او روح خدایی اوست. روح و درون و هرچه که در تلفیق با آن انسان را شکل داده. ما باید درباره این بعد از انسان هم فکر کنیم. این بعد از انسان هم نیاز دارد به تخیل و فهم؛ نیاز به فرهیختگی دارد و به رشد و ... . بنابراین نیازهایش در این دو بعد خلاصه می‌شوند. نیازهای بیولوژیک انسان مورد بحث ما نیست، اما درباره نیاز دیگرش گفتنی است که بخشی از آن را دین پاسخ می‌دهد، بخشی را ادبیات و بخشی را عرفان و بخشی را هنر. این‌ها دست به دست هم می‌دهند و فرد را می‌سازند و به کمال می‌رسانند و فرهیخته‌اش می‌کنند. شرایط امروز جهان با توجه به اخباری که می‌شنویم، این است که انسان چنان دچار پریشانی و سردرگمی شده که حتی تناسب 50 درصدی هم بین نیازهای بیولوژیک و نیازهای روحی و درونیش وجود ندارد. درصدی را هم که به این نیازها می‌پردازد بوسیله عوامل گوناگون دیگری پاسخ می‌دهد مانند تلویزیون، سینما و اینترنت و ... .

ادبیات می‌تواند یک گنجینه درونی و مادر باشد. اما بحث ما در ایران، این‌جاست که این ادبیات چگونه به دست مردم می‌رسد. گاهی ادبیات مانند چشمه‌ای است که مردم بالای آن می‌نشینند و اتراق می‌کنند و در زلال آن تنی می‌شویند و در آن فضا نفس می‌کشند. الآن این چشمه در دسترس مستقیم مخاطبش نیست.

جوان های این دوره چه شعرهایی را می‌خوانند؟ شعر شاعران معاصر را می‌خوانند که جوان خودش در همان حلقه وجود دارد. این شعر را می‌خوانند و لذت می‌برند. صرف‌نظر از محتوا و نوع و مدل و کیفیت. این کتاب شعر توسط جوان خریداری می‌شود با همین مضمونی که دارد و در نهایت به تیراژ 2000 جلد می رسد. در همین دوره هم مقایسه نسبت خرید کتاب با خرید CD فیلم توسط همان جوان، نشان‌گر این است که ادبیات جایگاه اصلی‌اش را از دست داده.

اهمیت ادبیات و جایگاه از دست رفته ی آن:

ادبیات جایگاهش را از دست داده نه اهمیتش را. اهمیت ادبیات به معنای معنوی کلمه از دست نرفته است. الآن سینما، تئاتر، موسیقی، نقاشی و هنرهای بصری همه از ادبیات ارتزاق می‌کنند. چون اهمیت دارد اما جایگاه خود را ندارد چون مخاطب مستقیمش را از دست داده است. مخاطب، ادبیات و معنای ادبی را پیش از اینکه از یک داستان‌نویس بگیرد، از یک سینماگر می‌گیرد.

جایگاه ادبیات در ایران:

اگر ارزشی نگاه کنیم، ادبیات ما جایگاه بسیار خوبی دارد. عده‌ای می‌گویند: ما زمانی حافظ داشتیم، مولوی و سعدی داشتیم و ... . الآن چه؟ باید گفت الآن هم افرادی را داریم که می‌نویسند. اما این‌که ایران به ادبیاتش شناخته می‌شده، بله همین طور است و ادبیات کشورهای دیگر هم در برابر ادبیات ایران سر تعظیم فرود آورده‌اند. مثلاً فرانسویان نسبت به سعدی و آلمانی‌ها نسبت به حافظ و بسیاری دیگر نسبت به فردوسی و خیام. حتی گاهی از طریق آنهاست که ما ایشان را بازیافته‌ایم.

ما زنده‌ایم و ادبیات پویایی داریم. نویسندگانی داریم که با همه سختی‌هایی که وجود دارد، قلم می‌زنند. در ادبیات معاصر هم ادبیات ما نسبت به ادبیات کلاسیک بار سنگینی را تحمل می‌کند. زیرا در آن زمان شعر یکه‌تاز میدان بود؛ نه نقاشی داشتیم، نه سینما، نه تئاتر، نه مجموعه تلویزیونی و نه... خیلی ها در شب‌هانشینی هایشان شاهنامه می‌خواندند. اما در این دوره، شعر در کنار صدها گزینه دیگر دیده می‌شود.

وبلاگ و وبلاگ نویسی و فایده و زیان آن برای ادبیات فارسی:

به نظر می‌رسد هر چیزی که به وجود می‌آید، فایده‌اش بیش از ضرر آن است. کسانی که وبلاگ راه‌اندازی می‌کنند توانایی‌هایی دارند که معمولاً در حیطه شعر یا قطعه است یا نقد سیاسی، اجتماعی و ...، بنابراین وبلاگ این فایده را دارد که در آن می‌توان با توانایی‌هایی که افراد دارند آشنا شد و این در حالی است که افرادی هم که سراغ وبلاگ‌‌ها می‌روند خود، وبلاگ نویسند نه عموم مردم که روزنامه یا مجله می‌خوانند و در بین آنها نیز گلچینی هستند که با جهان امروز در ارتباطند. بنابراین ماجرایی است که وبلاگ‌نویس برای وبلاگ‌نویس می‌نویسد نه برای عموم مردم. نظرات وبلاگ‌ها با هم تبادل می‌شوند و نسبت به یکدیگر انعکاس دارند. از این نظر بدون اینکه ما باخبر باشیم، در درون جامعه قشری پرورده می‌شود که همدیگر را نقد می‌کنند و بالا می‌آیند. اما اشکالی که وجود دارد این است که بقیه افراد جامعه با این گروه بالا نمی‌آیند، یعنی این‌ها به صورت لایه پنهان بین خودشان در حال رشد‌ند و این ناهماهنگی و هم سو نبودن در جامعه اتفاق می‌افتد که بعدها مشکل‌ساز خواهد شد و قشری که فرهیخته می‌شود، ناشناخته باقی می‌ماند.

ادبیات ایرانی و ادبیات دینی:

اگر ادبیات را به معنای ناب خود در نظر بگیریم و مصداق‌هایی از این ادبیات را که می‌خواهد خود را نشان دهد، رمان و داستان بدانیم که تولیدات ادبی معاصر را متبلور می کنند می بینیم ادبیات در شکل ناب خودش در واقع کشف جهان‌های ناشناخته انسان و کشف لحظات ناشناخته‌ای است که شاعر یا نویسنده انجام می‌دهد و این لحظه ها را در بین خود و جهان پیرامونش به نمایش می‌گذارد. بنابراین، ادبیات به این معنا، نیاز هر فردی است؛ زیرا می‌خواهد به دنیایی سفر و در صفحات و نوشته‌ها لحظات و مرتبه‌ها و مقام‌هایی را از هستی درک کند. به این ترتیب وقتی ادبیات را اینگونه بنگریم، نمی‌توانیم آن را به ادبیات ملی یا دینی تقسیم‌بندی کنیم. هر فردی سراغ این کشفیات می‌رود و این مسأله در هر جهانی اتفاق می‌افتد. چه جهان دینی، چه جهان ملی و چه جهان بومی و شخصی و این روند و کشفیات و مشاهدات و انعکاس همه، تولید ادبیات می‌کنند. اما این ادبیات را با توجه به عطر و بویی که دارد می‌توانیم نام‌گذاری کنیم. بنابراین همان‌طور که گفتم، ادبیات کشف جهان‌های ناشناخته و عرضه آن به مخاطبانش برای بزرگ و شریک کردن دنیای آنهاست. اما گاهی ادبیات دینی با بازنویسی اشتباه گرفته می‌شود. بسیاری از مصداق‌های ادبیات دینی، ادبیات نیستند بلکه بازنویسی ماجراهای دینی‌اند یا بازنویسی تاریخ‌ها و جریانات دینی. این ادبیات نیست. گاهی ممکن است از ماجراها و شخصیت‌های دینی هیچ استفاده‌ای نشود اما کشفیات درونی و سیر و سفرهای ذوقی، فکری و عاطفی، کشفیات دینی باشند و انسان را در فضای بهشتی به تنفس بکشانند.

ادبیات کهن و به روز کردن آن:

شاید به نو کردن ادبیات کهن و کلاسیک نیازی نباشد. اما این که نویسنده ریشه در گذشته داشته باشد، ضروری و لازم است. نویسنده باید یک پا در ادبیات کلاسیک داشته باشد و یک پا در ادبیات معاصر. این به آن معناست که نه در ادبیات کهن دفن شود و به صورت انسانی درآید که از درد این دوره و ادبیات معاصر خبری نداشته باشد و نه اینکه در ادبیات معاصر چنان گم شود که از ریشه و هویتش بی‌خبر بماند.

آینده ادبیات در ایران:

آینده، بیشتر با رمان و داستان است. البته این پاسخی کمیتی به نظر می‌رسد و شاید در آینده شاهکار شعری هم درخشش پیدا کند یا اثری عالی از شاعری پیدا شده و همه رمان‌ها و قصه‌ها و سبک‌ها را پوشش دهد. اما وقتی همین کمیت‌ها را مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم مسیری که برای مخاطب باز شده همان تسلط رسانه‌های تصویری‌اند که البته می‌توانند از رمان و داستان تغذیه کنند تا مخاطب به سوی ادبیات جذب شود.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان