حدیث عشق تو
مرا به درگهت امشب به عشق خواندى و خوانى كـه هـر كـه سوى تو آید شفیع او در دو جهانى
به یـمـن مـرحـمتت آمدم ز سر به سرایت تو خـواسـتى به عنایت نوازى ام كه چو جانى
كرامـت از یـم عـشقت گرفته ام همه عمرم هر آن كه خواست بر او هم كریم دور و زمانى
حدیـث عـشـق تـو را با زبان جان بسرایم چرا كـه خامـه عاشق شكسته است و تو دانى
ز رحمـتـت چه بگویم، ز حكمتت چه سرایم؟ تو كـان فـیـضى و حكمت، مقام بخش جنانى
هر آن كـه بـر سـر كویت سرى زند به تمنا به عـشـق گـشـتـه منور كه شاه نوررسانى
به شـوق نـوش ز كوثر، سرود ایزدى از جان كه مـالـكـى تو بر این یم، چرا كه وارث آنى
سید مهدى ایزدى دهكردى
تهیه و تنظیم: بخش عترت و سیره تبیان