نگاهی به کتاب نسکافه های بعد از ظهر سروده علیرضا لبش
شعر به وقت نسکافه! شعرهای سپید یا آزادی که این روزها منتشر میشوند؛ گاه این ذهنیت را در مخاطب میپرورد که آیا در کلام شاعرانی از این دست، صنایع شعری یا بهتر بگوییم شگردها و تکنیکهای سنتی به کلی فراموش شدهاند؟ آیا تکنیکهای جدید شعری، شعر امروز را به کلی از صنایع سنتی شعر بینیاز کرده است؟ آیا شاعران امروز صنایع بدیعتری به مجموع صنایع شعر فارسی افزودهاند؟ به عبارت بهتر آیا لازم است شاعر یا شاعرانی برای تفوق شعرشان دست به کشف تکنیکها و شگردهای شاعرانه جدید بزنند؟
واقعیت این است که بسیاری از صنایع شعری سنتی هنوز هم توانایی مجاب کردن مخاطب امروز را دارند. و این به توانمندی شاعر امروز بستگی دارد که بتواند آن را مصادره به مطلوب کند و سوابق درخشان آنها به خدمت شعر در آورد.
علی رضا لبش شاعر کوشایی است؛ و روی کلمهی کوشا تأیید میکنم. کوشایی او باعث شده وی در اولین کتاب خود نیز در هیئت شاعری حرفهای قد برافرازد. «نسکافههای بعد از ظهر» نامی است که در مخاطب این توقع را برمیانگیزد تا با شعری کاملاً امروزی روبهرو شود.
علی رضا لبش این توقع را برآورده میکند. این نوشته بر آن است تا ضمن ستودن تواناییهای شاعر این مجموعه، به مواردی اشاره کند که شاعر از شگردهای تجربه شده بهره گرفته است اما باعث نشده شعرش دچار بازگشت و تکرار شود.
بسیاری از صنایع شعری سنتی هنوز هم توانایی مجاب کردن مخاطب امروز را دارند. و این به توانمندی شاعر امروز بستگی دارد که بتواند آن را مصادره به مطلوب کند و سوابق درخشان آنها به خدمت شعر در آورد.
1. ملموس کردن حواس
برای این بخش این عنوان را انتخاب کردم تا شامل جاندار پنداری، شخصیت بخشی، تشبیه معقول به محسوس و ... شود در اولین شعر مجموعه کلمات هیئتی انسانی به خود میگیرند و آن چنان که مناسب این شعر است، سر از کافهای درمیآورند تا به شعر درآیند. آنچه در نگاه اول در این شعر به دل مینشیند، فضای شعر است. کلمات آن قدر صمیمانه همنشینی میکنند که سرانجام شعر میشوند. این متن تمثیل مناسبی است برای چگونگی شکلگیری یک شعر.
کلمات از راه می رسند
با بارانیِ خیس
و کلاهِ نمدار
در یک کافه یِ قدیمی
می نشینند دورِ هم
تا چای سفارش دهند و
سیگاری روشن کنند
شعری پدید می آید
شگردی که در این شعر خود را مینمایاند، همان است که در گذشته به آن تشخیص میگفتند. ادبیات گذشته ما سرشار از نمونههایی است که با این صنعت شکل گرفتهاند اما مناسب این حال شعر پروانه و شمع از بوستان سعدی را مثال میآورم.
لبش در شعر بعدی آورده است:
«صدای قورباغهها
چسبیده بود به پیراهنش»
سطرهایی از این دست گاه به درستی باعث اعجاب خواننده میشوند و شاید پژواک همین سطرهاست که سبب میشود به آسانی نتوانیم از کنار شعر یا نام شاعر آن بگذریم. مهم نیست که در این شعر صدای قورباغه به چه چیزی مانند شده است و مخاطب نیز در پی دریافت چنین نکتهای نیست؛ نکته مهم طنینی است که این سطر در ذهن مخاطب میپروراند. لبش در شعر از «فرط عشق» نیز صدای قورباغهها را به شکل دیگری درآورده است:
از میهمانی باران
به خانه برمیگردیم
و رختخوابهایمان را
به روی صدای قورباغهها
پهن میکنیم.
در این شعر نیز صدای قورباغهها تجسد یافته است و همین تجسد به ملموس شدن آن یاری میرساند.
در شعر دیگری میخوانیم:
توی کافه
تنهایی برایمان
چای میریخت
در همه این نمونهها بهرهگیری از صنایعی که سابقهای درخشان در شعر فارسی دارند، به چشم میآیند. برای این مورد نیز جملهی مشهور بایزید را که «به صحرا شدم عشق باریده بود و پاهایمان در عشق فرو میرفت ...» به یاد میآورم.
2. استفاده از کلمات در معنی غیررایج آن
برای این شگرد دو نمونه از شعرهای لبش در خور ذکرند. در شعر «خوابهای پدر» آمده:
پدر روی حرفهاش میایستاد
که زیر پایش خالی شد
مادر صدای گریهاش را بلند میکرد
تا به جایی قد بدهد.
شگردی که در این شعر دیده میشود، به نوعی با ایهام رابطه مییابد. در واقع شاعر خواسته با بهرهگیری از معنی دیگر روی پا ایستادن کلام خود را به شعر نزدیک کند و در این شگرد نیز توفیق داشته است. به عبارت دیگر استفادهی امروزی از ایهام چنین شکلی را در شعر لبش به خود گرفته است.
وقتی میخوانیم:
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
ظرفیت نهفته در خواب شیرین (شیرین معشوقهی فرهاد) است که این بیت را شاعرانه کرده است.
همچنین در شعر همخونی مسالمتآمیز میخوانیم:
پدرم با اره ریشهایش را میتراشید
مادرم
در آغوش تنه درختها میخوابید
من میان شجره نامهام گیر کردهام ...
ادامهی این شعر نیز بر مبنای توسع واژهی شجرهنامه شکل گرفته است. این شگرد نیز بر مبنای همان ایهام سنتی است. شاعر از شجرهنامه معنای لغوی آن را در نظر گرفته و با بسط و توسع آن به خلق این شعر دست یافته است. البته آنچه در این شعر قابل تأمل و توجه است، بسط مفهوم ایهام و شاخ و برگ دادن به آن است. در عین حال با آن که سطر اول شعر (تراشیدن ریش با اره!) چندان دلپذیر نیست اما کلیت شعر خوشایند و هنرمندانه است.
3. جابهجایی
برای این مورد شعر «کوه عاشق» را شاهد مثال میآورم اما قبل از آن به بهانه آن به چند نکتهی کلی که در تعدادی از شعرهای این مجموعه دیده میشود، اشاره میکنم. نخست لحن تغزلی شعرهاست. تقریباً عمده شعرهای «نسکافههای بعد از ظهر» لحنی تغزلی دارند و شاعر از عهده فضاسازی در این زمینه برآمده است و توانسته با عناصر امروزی شعری تغزلی ارائه دهد.
نکته دیگر این که گاه سطرهایی از شعر با روند کلی آن – ظاهراً – همراه و همساز نیست. این سطرها گاه موجب اعجاب خواننده میشود و توجه وی را برمیانگیزد گاه نیز به معنای واقعی جایی در شعر نمییابد.
موضوع اصلی شعر «کوه عاشق» کوهی است که مخاطب شاعر قرار گرفته است. شاید برای خوانندگان حرفهای شعر، وقتی کوهی مخاطب باشد، شعر دماوند استاد بهار تداعی شود که اتفاقاً از نمونههای موفق شعر سده اخیر است.
چرا سر پا ایستادهاید
بفرمایید بنشیند
کوه عزیز
دست تپهها را بگیرید
و به گردش بروید ...
شخصیتی که برای کوه در نظر گرفته شده، شبیه مردی امروزی است که باید دل مشغولیهای چنین شخصی را نیز داشته باشد. تفریح برود، شعر بخواند، آهنگ گوش کند و ... (همین جا پرانتزی را باز میکنم که: منظورم از سطرهای غیرمعمول شاید همینها باشد: فرهاد گوش کنید / شعرهای فروغ بخوانید. این سطرها میتواند ویژگی شعر لبش نیز باشد. در عین حال شاید منتقدی بپرسد: چرا فرهاد؟ چرا فروغ؟)
اما عمده هنرنمایی شاعر در این اثر در سطرهای پایانی نمود مییابد:
نمیدانند
فرهاد به عشق شیرین شما
بیستون را کند.
زیبایی این پایان بندی قطعاً برای کسانی که خسرو و شیرین نظامی را خواندهاند بیشتر نمود مییابد. در این سطرها خواننده درمییابد که در این شعر یک جابهجایی هنری اتفاق افتاده و کوه نیز میتواند موضوع عشق باشد.
برای این مورد نیز از شعر گذشته مثالی نمیآورم اما یادآوری میکنم این شگرد در بازآفرینی داستانها و قصههای کهن کاربرد فراوانی دارد.
نکته آخر این که: لبش شاعر شعرهای کوتاه است و هر چه شعرهای کوتاه این کتاب خواندنی است شعرهای نسبتاً بلند آن نخواندنی است مثل شعر «مرثیهای برای گمگشتگی و اسونکهای کهن»! حتی بخشبندی کردن آن نیز باعث جذابیت آن نشده است.
بخش ادبیات تبیان
منبع: لوح - سیداکبر میرجعفری