تبیان، دستیار زندگی
ای زمزمه نشسته بر اندوه! ای زمزم گریسته بر خلوت غبار! ای ناله‏های فروخفته در نای لحظه‏ها؛ اندوهتان بلند! هان بگویید، اینک این رستخیز نا به هنگام، از پی چیست؟! این که بنشانده‏ست بر آیینه دل‏ها، غبار؟! این که برده از دل پیروجوان، اینک قرار؟! ترجمانِ دا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ای شهر نشسته در غم

پیامبر اکرم

ای زمزمه نشسته بر اندوه! ای زمزم گریسته بر خلوت غبار!

ای ناله‏های فروخفته در نای لحظه‏ها؛ اندوهتان بلند!

هان بگویید، اینک این رستخیز نا به هنگام، از پی چیست؟!

این که بنشانده‏ست بر آیینه دل‏ها، غبار؟!

این که برده از دل پیروجوان، اینک قرار؟!

ترجمانِ داغِ عالم سوز کیست؟!

ای مدینه!

اینک تو و این سکوت مُصحف!

اینک تو و این غم مضاعف! ای شهر نشسته در غم یار!

با رفتن آفتاب مگذار! از خاطره‏ها رود حضورش! آیینه حق نمای نورش!

ای مدینه!

بشتاب که می‏رود امیدت!

امیّد همیشه رو سفیدت!

بشتاب که می‏شود فراموش!

در خاطر روزهای عیدت!

اینک تو و این غم مضاعف!

ای مدینه!

سرد است نگاه مسجد امروز!

آیینه دل نشسته در سوز!

بغضی به گلوی خسته دارم!

آتش به دلم بیا، بیافروز!

اینک تو و این غم مضاعف!

ای خانه وحی یاری‏ام کن!

پروانه وحی، یاری‏ام کن!

سرمایه رحمت جهان رفت!

آن نورِ زمین و آسمان، رفت!

آیینه، غبار غم به دامان!

گرید به هوایِ روی جانان!

گوید به زبان بی زبانی!

شاید به اشاره‏ای بدانی.

ای شهر نشسته در غم یار!

با رفتن آفتاب مگذار!

از خاطره‏ها رود حضورش!

آیینه حق نمای نورش!

ـ ای خانه وحی، کو محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ؟

آیینه حق نمای سرمد!

فرزند حجاز کو، نیامد!

آن روح نماز کو، نیامد!

محراب نهاده سر به زانو!

گر مرثیه‏خوان و گه سبب جو!

آکنده دل از غم صدایش!

گوید به میانِ ناله‏هایش: ای شهر نشسته در غم یار!

با رفتن آفتاب مگذار!

از خاطره‏ها رود حضورش! آیینه حق نمای نورش!

ـ ای خانه وحی، داغ بابا!

آشفته اگرچه قلب زهرا علیهاالسلام !

ما را به شراره‏ای بسوزان!

با مرثیه واره‏ای بسوزان!

شاید به زبان بیت الاحزان!

نالیم، که در فراق جانان: ای شهر نشسته در غم یار! با رفتن آفتاب مگذار

از خاطره‏ها رود حضورش!

آیینه حق نمای نورش!

ای زمزمه نشسته بر اندوهم!

ای کعبه برده از دلم آرامش! ای گریه آسمانی جبراییل علیه‏السلام ! ای ناله نای تنهایی‏ها! بغضی به گلوی خسته دارم!

آن روز در آن غروب غمگین

با رفتن آفتاب دیدم.

در چهره عاشقانِ توحید، غم بود و...

نوشته‌ی: سید علی اصغر موسوی

تنظیم : بخش عترت و سیره تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.