تبیان، دستیار زندگی
معاویه بر سر حقّى با من به منازعه برخاست كه از آنِ من بود، امّا به خاطر صلاح امّت و جلوگیرى از خونریزى آن را بدو واگذاردم و شما با من بیعت كردید كه با كسى كه من آشتى كنم شما نیز آشتى جویید و من چنین صلاح دیدم كه با معاویه صلح كنم تا آنچه كردم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

استراتژى صلح در نظر امام مجتبى(علیه السلام)


تقدیر آن بود كه امیرمؤمنان به شهادت رسد و صلح به دست فرزند بزرگوارش كه پیامبرصلى الله علیه وآله گفته بود:"خداوند به وسیله او میان دو گروه از امّتش اصلاح بر قرار مى كند"، امضا شود


امام حسن مجتبی (ع)

باید پذیرفت كه امام حسن مجتبى علیه السلام با قبول این صلح نامه كه برخى از دوستانش آن را موجب ذلّت و دشمنانش آن را اقدامى از روى ترس و تسلیم طلبى خوانده اند، فداكارى بزرگى از خود نشان داد.

امضاى این صلح نامه یكى از پرشكوهترین جلوه هاى پیروزى بر خود و مقاومت در برابر طوفانهاى هوا و هوس و احساس مسئولیّت در مقابل ریختن خونهاى مسلمانان است.

اگر بردبارى عظیم او كه بر جوشیده از قوت ایمان وى به خدا و تسلیم در برابر قضاى او نمى بود، هرگز در مقابل معاویه از خود شكیبایى نشان نمى داد.

آرى امام حسن آخرت را بر دنیا ترجیح داد و به خاطر موارد زیر پذیراى صلح گردید:

1- اهل بیت علیهم السلام به حكومت به عنوان وسیله اى براى تحقّق بخشیدن به ارزشهاى مكتب مى نگریستند.

بنابر این هنگامى كه مردم از دین راستین منحرف شوند و طبقات فاسد بر جامعه مسلّط گردند و بخواهند از دین به عنوان ابزارى در خدمت منافع نامشروع خود بهره گیرند، پس حكومت و حكمران به جهنم برود.

تا مشعل مكتب فروزان بماند، و تمامى امكانات براى اصلاح جامعه و با هر وسیله اى بكار گرفته شود.

2- امام حسن در زمانى مى زیست كه روح ایمان در نزد مردم و به ویژه در قبایل عربى كه به خارج از حجاز رفته و در سرزمینهاى پر خیر و بركت پراكنده شده بودند، به غایت تنزّل یافته بود.

این قبایل رسالت خود را یا فراموش كرده و یا هاله اى بى رمق از آن را نگه داشته بودند.

البته در این میان، قبایل دیگرى نیز بودند كه از اسلام و حقّ و خط مشى انقلابى اهل بیت دفاع مى كردند.

امّا بیشتر قبایلى كه در این سرزمین مى زیستند در پى رسیدن به مال و ثروت بودند تا آنجا كه از پیرامون رهبرى شرعى پراكنده گشتند و همین كه دانستند معاویه اموال مسلمانان را بى هیچ حساب و كتابى به این و آن مى بخشد، با گردن كشان شامى بناى نامه نگارى نهادند.

براى همین است كه شما مى بینید حتّى پسر عموى امام حسن علیه السلام كه فرماندهى سپاه آن حضرت را نیز بر عهده داشت، به طمع رسیدن به بیش از یك میلیون درهم، حضرت را وا مى گذارد و به معاویه مى پیوندد.

على علیه السلام اندكى پیش از شهادت، سپاهى براى نبرد با معاویه بسیج كرده بود و این همان سپاهى بود كه پس از وى فرزندش امام حسن فرماندهى آن را عهده دار شد، امّا تضعیف اراده سپاهیان و اختلاف نظر آنان و نیز خیانت فرماندهان سپاه موجب شكست سپاه حضرت شد.

به طورى كه مى توان گفت كه اگر همین عوامل در زمان حیات حضرت على نیز رخ مى داد او را نیز با شكست مواجه مى كرد.

امّا تقدیر آن بود كه امیرمؤمنان به شهادت رسد و صلح به دست فرزند بزرگوارش كه پیامبرصلى الله علیه وآله گفته بود: "خداوند به وسیله او میان دو گروه از امّتش اصلاح بر قرار مى كند"، امضا شود.

در حدیثى از حارث همدانى آمده است كه گفت: چون امیرمؤمنان شهید شد، مردم نزد امام حسن آمدند و گفتند: تو جانشین پدرت و وصىّ اویى و ما گوش به فرمان تو هستیم. پس بر ما حكومت كن.

امام حسن به آنان گفت:"به خداى سوگند كه دروغ مى گویید. شما به كسى كه بهتر از من بود وفا نكردید آنگاه چگونه به من وفادار خواهید ماند؟ و چگونه من به شما اطمینان كنم در حالى كه به شما اعتماد ندارم؟ اگر راست مى گویید قرار من و شما اردوگاه مداین باشد، آنجا وفادارى نشان دهید".(1)

امام حسن علیه السلام در چنین شرایط دشوارى چه مى توانست بكند؟ آیا با سپاهیان خود باید مانند معاویه رفتار مى كرد، اموال مسلمانان را به آنها بذل و بخشش مى كرد و هر كس را كه از خود گریزان دید با عسل زهر آلود از میان مى برد، یا آنكه روش پدرش را پیش مى گرفت هر چند كه این امر حكومت او را با سختیها و دشواریها مواجه سازد؟ آن حضرت از حكومت دست شست، چرا كه پى برد كه حكومت نمى تواند وسیله اى پاك براى تحقّق بخشیدن به اهداف و ارزشهاى رسالت باشد.

امام حسن مجتبی علیه السلام

او وسیله اى بهتر از حكومت یافت و آن پیوستن به صفوف مخالفان و دمیدن دوباره روح مكتب در امّت از طریق پرورش رهبران و نشر افكار و رهبرى مؤمنان راستین مخالف با حكومت و توسعه مبارزه مخالفان بود.

3-شرطهاى صلح نامه اى كه امام علیه السلام بر معاویه املا كرد و آنها را معیار سلامت حكومت دانست خود گواه آن است كه آن حضرت در اندیشه طرح نقشه اى براى رویایى با اوضاع فاسد بوده است، امّا با به كارگیرى وسایل دیگرى جز ابزار حكومت.

در برخى از موارد این صلح نامه آمده است:

1 - معاویه باید به كتاب خدا و سنّت پیامبرش و روش جانشینان صالح آن حضرت حكومت كند.

2- معاویة بن ابى سفیان نباید كسى را پس از خود به عنوان جانشین معرفى و تعیین كند، بلكه تعیین خلیفه پس از وى بر عهده شوراى مسلمانان است.

3- مردم در هر كجا كه باشند یا در شام و یا در عراق یا در حجاز و یا در یمن باید در امن و امان به سر برند.

4- یاران و پیروان على و اموال و زنان و فرزندانشان باید از هرگونه تعرض مصون باشند.

5- معاویه نباید علیه حسن بن على و برادرش حسین و نیز دیگر افراد خاندان رسول خدا صلى الله علیه و آله در نهان و آشكار دست به توطئه بزند و یا آنها را در هر كجا كه باشند به هراس اندازد.(2)

نگاهى گذرا به این شرطها ما را بدین نكته رهنمون مى كند كه این صلح نامه در برگیرنده مهم ترین قانونهاى حكومتى اسلام اعم از قانونى بودن حكومت بر طبق كتاب و سنّت و شورایى بودن حكومت مى باشد.

بنابر این شرطها، معاویه مسئول برقرارى امنیّت براى مردم و بویژه رهبرى مخالفان یعنى خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله است.

معاویه بر سر حقّى با من به منازعه برخاست كه از آنِ من بود، امّا به خاطر صلاح امّت و جلوگیرى از خونریزى آن را بدو واگذاردم و شما با من بیعت كردید كه با كسى كه من آشتى كنم شما نیز آشتى جویید

معاویه نیز این شرطها را به عنوان اساس حكومت در نزد مردم پذیرفت.

امام علیه السلام نیز بدین وسیله مهمترین راه را براى نمایاندن حقیقت معاویه و آگاه كردن اندیشمندان و دیندارانى كه بر برخى از شرط هاى این صلح نامه مخالفت مى كردند، انتخاب كرد.

افزون بر اینكه ساده لوحان خوارج عقیده داشتند كه هر كس حكومت را به معاویه بسپارد به كفر گراییده است و حتّى نسبت به آن حضرت گفتند:"به خدا سوگند این مرد كافر شده است"!(3) امام حسن علیه السلام پس از انعقاد صلح نامه با معاویه براى مردم سخنانى ایراد كرد و گفت: "اى مردم! اگر شما در تمام دنیا در پى مردى بگردید كه جدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد، جز من و برادرم كسى را نمى یابید. معاویه بر سر حقّى با من به منازعه برخاست كه از آنِ من بود، امّا به خاطر صلاح امّت و جلوگیرى از خونریزى آن را بدو واگذاردم و شما با من بیعت كردید كه با كسى كه من آشتى كنم شما نیز آشتى جویید و من چنین صلاح دیدم كه با معاویه صلح كنم تا آنچه كردم خود حجّتى باشد بر كسى كه این امر را آرزو مى كرد و من مى دانم، شاید آزمونى باشد و متاعى براى مدتى چند".(4)

با این وجود حتّى برخى از اصحاب بزرگ آن حضرت نیز بر وى اعتراض كردند.

گاهى اوقات حتّى امام حسن علیه السلام، اصحاب خود را به بیعت با معاویه فرمان مى داد.

از جمله روزى قیس بن سعد بن عباده انصارى، رئیس "شرطةالخمیس"، كه به وسیله امام على بنیان نهاده شده بود، بر معاویه داخل شد.

معاویه به او گفت: بیعت كن.

قیس به امام حسن نگریست و پرسید: اى ابو محمّد! آیا بیعت كنم؟ معاویه گفت: آیا دست بردار نیستى؟به خدا سوگند من..(5)

قیس گفت: هیچ كارى نمى توانى بكنى به خدا قسم اگر بخواهم مى توانم نقض بیعت كنم.

آنگاه امام حسن علیه السلام به سوى قیس رفت و به او گفت: قیس بیعت كن.

قیس نیز از گفته امام اطاعت كرد.(6)


سید محمد تقی مدرسی

بخش عترت و سیره تبیان

پی نوشت ها:

1 - بحارالانوار، ج 44، ص 43.

2- بحارالانوار، ج 42، ص 65.

3- بحارالانوار، ج 42، ص 47.

4- شرح ابن ابى الحدید، ج 4، ص 56 به بعد.

5- به نظر مى رسد كه معاویه قصد تهدید قیس را داشته، امّا سكوت كرده است.

6- همان مأخذ، ص 62.

منبع:

هدایتگران نور ،زندگانى كریم اهل بیت حضرت حسن بن على (علیه السلام)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.