تبیان، دستیار زندگی
یک مرتبه شتلق خورد یه یک خمپاره شصت جلوی رومبا موتور سر خوردم افتادمدود و غبار که خوابید دیدم شکمم خونی شده درد همه وجودم را پر کرد ترکش خمپاره شصت فراوانی نگه ام داشت خون ریزی داشتم دیگه نتونستم سوار موتور بشم بلند شدم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مقصد این قطار بهشت است

فرماندهی سپاه ناحیه گرگان، سرهنگ پاسدار سید قربان سیاه بالائی، رزمنده و جانباز از فرماندهان دوران دفاع مقدس، در سن 21 سالگی اش" فرمانده گردان امام سجاد در دشت رقابیه"سپس فرماندهی گردان امام محمد باقر، در تمام مدت جنگ، لحظه به لحظه، فرماندهی کرد و ترکش خورد و ماندگار شد، تا رده تیپ، هم پیش رفت" اکنون نیز فرماندهی سپاه ناحیه گرگان" با همان روحیه اخلاص و ولایت پذیری و بسیجی حضرت امام خمینی" امروز بسیجی امام خامنه ائی ایست"... ساده و خدمت گذار... در گفتگوی دو ساعته و صمیمانه در بخشهای از این گفتگو از خاطرات دوران هشت سال دفاع مقدس، و همرزمان شهیدش، گفت:

رزمندگان

فرمانده گردان امام محمدباقر بودم، «عملیات والفجر هشت» که تمام شد، گردان ما عمل کرده بود، خط را تحویل و به عقبه خط سوم برگشتیم، مرتضی قربانی گفت: باید همین جا توی قرارگاه، با سردار شهید حاج حسین بصیر بمانید،هر چه اصرار کردم که بروم خط نگذاشتند" گفتند باید پیش خودم باشید" دل تو دلم نبود" شب آخری عملیاتی دیگر داشت انجام می شد تحت عنوان"صاحب الزمان" نیمه های شب بود" بچه ها همه خواب بودند" نمیدانم چی شد" ازخط بیسیم زدند که کاری پیش آمد" پریدم رو موتور تیلر حرکت کردم به طرف خط اول که نیروها با عراق درگیر بودن"مدتی که رفتم یک مرتبه شتلق خورد یه یک خمپاره شصت جلوی روم"با موتور سر خوردم" افتادم"دود و غبار که خوابید" دیدم شکمم  خونی شده" درد همه وجودم را پر کرد" ترکش خمپاره شصت فراوانی نگه ام داشت" خون ریزی داشتم دیگه نتونستم سوار موتور بشم" بلند شدم نم نم برم"باز افتادم" یک تویتا آمد" راننده اش«شهید کاویان» مرا انداخت تو ماشین، برد به طرف بیمارستان صحرائی حضرت فاطمه الزهراء... توی راه حالم بد شد. یک مرتبه متوجه شدم که من از فرماندهی لشکر تمرد کرده ام" گفته بود باید بمانید"اگه شهید بشم" خدایا ... گفتم: بردار کاویان من را گذاشتی بیمارستان تندی برو خدمت مرتضی قربانی"بگو من را حلال کند" من از دستورش سرپیچی کردم" مرا ببخشد" دل تو دلم نبود"تا رضایتش را بگیرد... وقتی برگشت سمت قرارگاه" تو دلم گفتم خدایا اگه او نرسد" اگه تو راه برگشت شهید بشود"حالم که بهتر شد برگشتم خط" مرتضی قربانی مرا بخشیده بود" شهید کاویان پیغام مرا برده بود"....

فرمانده سپاه گرگان در ادمه در ترویج و ماندگاری یادشهیدان گفت:

کسی که برای شهدا وارد میدان می شود، خواست خدا و شهداست. بدون اراده و در خواست شهیدان مگر می شود، در خدمت شهیدان بود.... شما سوار قطاری شده ائید که مقصدش اش بهشت است. اگر ناخالصی باشد، شهدا مسافرین این قطار را در نیمه راه پیاده خواهند کرد. مراقب باشیم که تا آخر راه مسافر این قطار باشیم، باید وقتی رفتیم اونجا شهدا منتظر  ما باشند" امام شهدا منتظر ما باشد" آنجا که رفتیم شهدا بیایند" امام شهدا ما را صدا بزند" صدا مون کنند" رفقا منتظرمان باشند"...

آمریکا میخواهد" اربیعن نباشد" عاشورا نباشد" میلیاردها هزینه کرد" تبلیغات راه انداخت" بمباران رسانه ائی" در فضای مجازی" رسانه های خبری" حضرت آقا با یک اشاره همه راه شکست...

شهدا در اطاعت پذیری از ولایت فقیه بود که سد آهنینن دشمن را شکستند" دسیسه امروز آمریکا و اسرائیل  جدا کردن مردم" از ولایت است" امریکا در طول این سال ها تلاش کرد" که این اطاعت پذیری را از ما بگیرد" نهم دی ماه نشان داد که مردم ما هرگز از ولایت جدا نیستند"بسیجی که یک روز در میدان جنگ گلوله خورد" سیلی خورد" همه این ها از طرف دشمن ستیزی آمریکا بود"در هشت ماه نبرد" فتنه بزرگ اسرائیل و آمریکا بسیجیان ما نشان دادند که با همان روحیه اطاعت پذیری شهدا از ولایت" امروز دشمن کهنه کار را شکستند" شهدا هم راهشان همین بود" مبارزه با فتنه گری" چه داخلی چه خارجی...

بدون ولایت راه به بن بست خواهد رسید... راه ما راه ولایت  راه شهیدان است ...

انشالله خداوند که این توفیق را داده است" تا پایان مسافر این قطار باقی بمانیم"و عاقبت همه ما  مقصد نهائی که بهشت هست پیاده بشویم" شهدا  و رفقای شهیدمان با لبخند  و خوش روئی ما را  خوش آمد بگویند.... شهدا و امام شهدا بگویند ما منتظرتان بودیم....

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع :

دیار رنج