تبیان، دستیار زندگی
روشنفکران غربزده گمان می کنند اگر بر خلاف مسیر جامعه حرکت کنند جامعه نیز کم کم مسیرحرکتش را عوض کرده و متوجه تفاوت آنها می شود . اما در جامعه اسلامی حرکت بر خلاف مسیر انقلاب تنها انزوا می آفریندهمان گونه که حتی دریا نیز نهنگ های مخالف خود را در ساحل اسیر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مسئله ای به نام روشنفکری

روشنفکری

روشنفکران غربزده گمان می کنند اگر بر خلاف مسیر جامعه حرکت کنند جامعه نیز کم کم مسیرحرکتش را عوض کرده و متوجه تفاوت آنها می شود . اما در جامعه اسلامی حرکت بر خلاف مسیر انقلاب تنها انزوا می آفریندهمان گونه که حتی دریا نیز نهنگ های مخالف خود را در ساحل اسیر و تنها می پسندد و فکری برای نجات آنهانمی کند.

شنا بر خلاف جهت آب روشنفکر اصلاً لفظ عجيبي است که در تعريفش نمي‌توان سخني به صراحت گفت. چرا که اگر امروز آنان را در يک ويژگي تعريف کني، فردا پا فراتر مي‌گذارند و سعي مي‌کنند هر تعريفي را ناقص اعلام کنند. روشن ـ فکر فقط زماني ساکت مي‌شود که به او بگويي فيلسوف است يا نخبه؛ اما خودشان هم مي‌دانند که نه از فلسفه چيزي فهميده‌اند و نه در مسأله‌اي صاحب نظرند. متفکرين مي‌گويند ويژگي اصلي روشنفکرها اين است که حد و جايگاه خود را نمي‌شناسند و دقيقاً نمي‌دانند چه کاره‌اند. البته هميشه در تعريف روشنفکر بايد ميان روشنفکران غربزده و ديني خط قرمز کشيد. بحث ما بيشتر در مورد روشنفکر از سنخ اول (غير ديني ـ غربزده) است. خودشان دوست دارند به آنها بگوييم روشن ـ فکر.

اگر به دفتر خاطرات هر کدام مراجعه کنيم، مي‌بينيم به خودشان القاب ديگري چون فيلسوف، سياسي يا نخبه هم داده‌اند؛چون واقعا فکر می کنند نخبه اند و فیلسوف. اما درست که دقت مي‌کنيم همان جمله معروف آل احمد در شروع «غربزدگي» به ذهنمان مي‌آيد که روشنفکرها را از هر دسته که باشند «غربزده» خواند و بعد با ادبياتي دلچسب گفت: «غربزدگي مي‌گويم، همچون وبازدگي و اگر به مذاق خوشايند نيست، بگويم همچون گرمازدگي يا سرمازدگي.» وقتي مي‌گوييم روشنفکر و اين کلمه را به تحليل تاريخي مي‌بريم، منظورمان اين نيست که اين فرقه مالِ کجاي عالم است و در کدام قطعة جغرافيايي زندگي مي‌کند؛ اگرچه حقيقت روشنفکر به وضع و صورت و اوضاع سياسي و اجتماعي جامعه وابسته است. البته اين نسبت هرگز علت و معلولي نيست، بلکه اوضاع و احوال اجتماعي جديد و روشنفکري هر روز از يک جا مي‌آيند؛ شئون و ظواهر يک چيزند.

روشنفکری

اگر بخواهيم در معناي روشنفکر تأمل کنيم بايد بگوييم در فلسفة جديد، خصوصاً از زمان دکارت، عقلي پديدار شده که هر چه را روشن نباشد مردود مي‌انگارد. روشنفکر نيز در معناي اصطلاحي خودش کسي است که فکري روشن دارد. البته همان طور که نبايد روشنفکر را با فلاسفه اشتباه گرفت، بايد در فکر روشن آنها نيز خدشه کرد. چون داشتن فکرروشن به خودي خود هيچ هنري نيست، بلکه در مقايسه با فکر مغشوش ترجيح مي‌يابد؛ اما نکتة قابل توجه اينجاست که روشني در معناي روشنفکر برخلاف آنچه عموماً تصور مي‌شود، نقطه مقابل پريشاني و اغتشاش و ابهام نيست، بلکه در مقابل، عمق و احياناً سرّ است.  روشنفکر کسي است که با سرّ و راز ميانه‌اي ندارد، اما چه بسا معنايي عميق و راز آلودي که به خرواري از معاني و الفاظ روشن بيارزد. نقل است که روزي کميل از حضرت علي‌ معناي حقيقت را پرسيد وايشان در پاسخ فرمود:‌ «الحقیقة هتک الستر و غلبةُ السّر». اين عبارت دريايي از معاني است. ‌روشنفکر با اين قبيل جملات سر و کاري ندارد و اگر به ظواهر الفاظ برخوردکند، متعجب مي‌شود که چگونه حقيقت، هم هتک ستر (ظاهر شدن ) و هم غلبة‌سرّ است.

روشنفکر برخلاف آنچه تصور مي‌شود هيچ سنخيتي با فلسفه ندارد و اگرهم بخواهد به آن بپردازد، فلسفه را مبتذل مي‌کند و يا مهمل بودن آن را اثبات مي‌کند.  روشنفکران مجذوب و شيفتة قدرتند و هر جا قدرت کورسويي نشان دهد، بدان سو مي‌شتابند و تفکرات آن ناحيه را به ارمغان مي‌برند.   جلال آل احمد در کتاب خود اگر چه تلويحاً تمام روشنفکران را غربزده اعلام کرد، اما آنان را به دو دسته يا گروه تقسيم کرد: 1. روشنفکراني که در خدمت دستگاه حاکميت قرار گرفته اند و بعضي از اينها خيال کردند که چون رسماً در حکومت شرکت ندارند يا مثلاً به نفع آن قلم نمي‌زنند به تحکيم و حفظ حکومت مدد نمي‌رسانند.

2. روشنفکراني که با قدرت حکومت درافتادند و بادست و زبان در جهاد بر ضد آن شرکت کردند. البته آل احمد با اين تقسيم‌بندي، بيشتر حرف دل خودش را مي‌زد. او دوست داشت روشنفکران از خدمت حکومت خارج شوند، اما نگفت روشنفکران قِسم دوم با چه چيزي مخالفت مي‌کنند.  روشن است که آنان نيز تفاوت ماهوي فکري با دسته اول ندارند، بلکه تنها وجه تمايزشان جنگ براي قدرت (اما قدرت از نوعي ديگر) است. گروه دوم، قدرت حکومت موجود را نمي‌پسندند و درپي قدرتي ديگر روانند. در واقع، ما به الامتياز اين گروه به همان مابه‌الاشتراکشان، يعني آرزوي قدرت باز مي‌گردد. آل احمد هم اين نکته رادرک کرده بود که روشنفکران ريشه در زمين خود و هيچ سرزميني ندارند و به قول خودشان نوعي نگاه ماورايي و برتر‌بيني و برون مرزي بر اتفاقات و تحولات روز جهان دارند؛ اما تمام نزاع‌هاي‌شان بر سر قدرت است و چون نمي‌توانند مؤسس قدرت باشند، دنبال قدرتي مي‌گردند که با روشنفکري سنخيت داشته باشد.

شنابر خلاف جهت باد کار این طایفه است.گمان می کنند اگر بر خلاف مسیر جامعه حرکت کنند جامعه نیز کم کم مسیرحرکتش را عوض کرده و متوجه تفاوت آنها می شود . اما در جامعه اسلامی حرکت بر خلاف مسیر انقلاب تنها انزوا می آفریندهمان گونه که حتی دریا نیز نهنگ های مخالف خود را در ساحل اسیر و تنها می پسندد و فکری برای نجات آنهانمی کند. 

ادامه دارد  


پاورقی ها

. حميد احمدي و محمدحسين فتاحيان، جريان روشنفکري و روشنفکران در ايران، انتشارات به بهادران، قم، 1379، ص 11.

. همان، ص 12.

. رضا داوري اردکاني، انقلاب اسلامي و وضع کنوني عالم، مرکز فرهنگي علامه طباطبايي، تهران، 1361، ص 40 ـ 34.

. همان، ص 36.

. جلال آل احمد، غربزدگي، انتشارات فردوس، تهران، 1357، ص 139.

. حميد احمدي و محمدحسين فتاحيان، جريان روشنفکري و روشنفکران در ايران، ص 16 ـ 14.


نوشته معصومه اسماعیلی گروه حوزه علمیه