تبیان، دستیار زندگی
نوشتن در مورد خاطرات رزمندگان اگر چه در حال حاضر بخش عمده‌ای از کتاب‌های حوزه دفاع مقدس را تشکیل می‌دهد اما شاید یک دهه قبل نوشتن بیوگرافی یا خاطرات رزمندگان چندان مورد توجه نبود ، یا شاید به خاطر فاصله نزدیک با زمان پایان جنگ ، این مهم رونق امروز را ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

لشکر خوبان را بشناسیم

گفتگو با: معصومه سپهری؛ نویسنده « لشکر خوبان »

لشکر خوبان را بشناسیم

نوشتن در مورد خاطرات رزمندگان اگر چه در حال حاضر بخش عمده‌ای از کتاب‌های حوزه دفاع مقدس را تشکیل می‌دهد اما شاید یک دهه قبل نوشتن بیوگرافی یا خاطرات رزمندگان چندان مورد توجه نبود ، یا شاید به خاطر فاصله نزدیک با زمان پایان جنگ ، این مهم رونق امروز را نداشت. یکی از کتاب‌های خاطراتی که در همان ایام نوشته شد کتاب «لشکر خوبان» خاطرات مهدیقلی رضایی از رزمندگان خطه آذربایجان است که معصومه سپهری طی سه سال این کتاب را در سال 78 تدوین و در سال 84 توسط سوره مهر منتشر شد. از ویژگی‌های این کتاب روایت اول شخص و توصیفات چشم نواز است به گونه ای که در بعضی قسمت ها ، کتاب از شکل خاطرات فاصله می گیرد و به رمان نزدیک می شود. شاید عمده‌ترین دلیل این امر هم نگاه به جزییات رویدادها و پرداختن به آنهاست به گونه‌ای که گاهی حتی از حالت روحی و روانی قهرمان داستان در حین عملیات‌ها هم آورده شده است. چندی پیش سوره مهر این کتاب را تجدید چاپ کرد. با معصومه سپهری درباره این کتاب گفت و گو کرده‌ایم.

نوشتن خاطرات رزمندگان در سالهای دهه هفتاد چندان به شکل امروز مرسوم نبود، چه شد که تصمیم گرفتید خاطرات مهدیقلی رضایی را تدوین کنید با توجه به اینکه ضبط خاطرات او را فرج قلی زاده انجام داده بود؟

از سال 72 زمانی که تازه دیپلم گرفته بودم، توسط دوستی نوارهایی برای پیاده کردن از حوزه هنری تبریز تحویل گرفتم. نوارهای خاطرات پراکنده‌ای از رزمندگان که گاهگاهی وقتم را به پیاده کردن آنها صرف می کردم. تا این که حدود بیست نوار متوالی از رزمنده‌ای به نام سید نورالدین عافی پیاده کردم که کنجکاوی و علاقه مرا به کار جلب کرد. کار آقای عافی به نویسنده‌ای سپرده شد. من نوارهای پیوسته دیگری از رزمنده‌ای به نام مهدیقلی رضایی دریافت کردم و با شوق و علاقه آنها را پیاده کردم. اواخر کار مسئول دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری تبریز( آقای سید قاسم ناظمی) بعد از مطالعه متون پیاده شده به من پیشنهاد دادند که خودم نگارش کتاب را بر عهده بگیرم. با اشتیاق و انگیزه‌ای قوی این کار را پذیرفتم. با این که تجربه‌ای نداشتم و در نگاه اول نگارش خاطرات بلند یک رزمنده توسط یک خانم دور از ذهن بود. نوشتن خاطرات در سال 74 به من پیشنهاد شد و شروع کردم به نگریستن به دنیایی جدید که برای من همه چیز داشت؛ زندگی، ادبیات، تاریخ...

درباره نوشتن خاطرات به صورت روایت اول شخص، با توجه به اینکه شما یک خانم هستید، چگونه توانستید خودتان را در نقش یک رزمنده مرد قرار دهید؟

از یک طرف آقای رضایی روایتگر خوبی بودند. ذهن تیز و حافظه قوی داشتند ومی‌توانستند جزییاتی را که من در پی آنها بودم، مطرح کنند. از طرف دیگر من فردی اهل مطالعه و شعر بودم. با کنار هم گذاشتن چیزهایی که می‌شنیدم می‌توانستم تصویر قابل لمسی برای خود بسازم. در همه چیزهایی که در مورد جنگ منتشر می‌شد اعم از کتاب یا فیلم یا مطالبی در نشریات دقیق می‌شدم. حدود 600 صفحه متن پیاده شده مصاحبه‌ها در اختیارم بود و من با دقت در آنها به جاهای خالی جزییاتی می‌رسیدم که آقای فرج قلیزاده ( دوست و همرزم راوی) در مصاحبه اولیه از آنها سریع گذشته بود. برای من مهم بود بدانم رزمندگان در اوقات فراغتشان چه می‌کنند. چگونه با شهادت عزیزترین دوستانشان مواجهه می‌شوند. شوخی‌ها و اندوهشان چگونه است. چطور یک نوجوان شانزده ساله بر ترس طبیعی خود غلبه می‌کند و قدم به قدم در جنگ رشد می‌کند. دوست داشتم واقعیات جنگ را بفهمم و تا جایی که در توان دارم آنها را درست بنویسم. در این میان همکاری خیلی خوب آقای رضایی را هم داشتم که به همه سوالات ریز و درشت من جواب می دادند.

یعنی بعد از پیاده کردن نوارها، با مهدیقلی ‌رضایی مصاحبه هم کردید؟

بله، به جرأت می‌توانم بگویم بیشتر از مصاحبه اولیه که 36 ساعت بود. من مرتب با آقای رضایی در ارتباط بودم. هر سوالی داشتم مطرح می‌کردم؛ از توضیح نقشه عملیاتها گرفته تا مسائل ریزی که در کنار هم فضای ناب جبهه را تشکیل می‌دادند. هیچ قسمتی از مصاحبه اولیه را حذف نکردیم بلکه با ورود به جزییات آنها را شفاف‌تر کردیم. من از نگاه ایشان به واقعیت جنگ خیره شده بودم و نمی خواستم در سطح کلیات بمانم. بارها در مورد مسائلی از مانورهای عملیاتی لشکر گرفته تا شخصیت بعضی شهدا و چگونگی رشد و قدرت انگیزه رزمنده‌ها بحث می‌کردیم، من این سخنان را می‌شنیدم و هرجا که مناسب می دیدم در متن کار استفاده می‌کردم. آقای رضایی به دلیل این که نیروهای باسابقه واحد اطلاعات لشکر 31 عاشورا بودند به خوبی می‌توانستند مرا به آن فضا نزدیک کنند. من در همه نوشته‌هایم چیزی را که خوب نفهمم یا اعتقادی به آن نداشته باشم نمی توانم بنویسم، در این کار هم با همراهی راوی و تکمیل مصاحبه‌ها تا حد زیادی توانستم در قالب خاطرات فرو روم و با راوی پیش بروم.

گفتید خودتان را جای قهرمان اصلی داستان گذاشتید، فکر نمی‌‌کردید دریافت‌های خودتان خللی در خاطرات وارد کند؟

واقعیت این است زمانی که من نگارش خاطرات را از اسفند سال 74 شروع کردم اصلا به این مسائل فکر نمی‌کردم. من باری را به دوش گرفته بودم که می‌خواستم به بهترین وجه آن را به سرمنزل برسانم و با کار پیش می‌رفتم. آن سالها کتاب‌های زیادی در این زمینه منتشر نشده یا به تبریز نرسیده بود و همه کتابهای باارزشی که من از جنگ خوانده بودم به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسید. من هیچ شاخصی برای اینکه بدانم خاطرات چگونه نوشته می‌شود نداشتم. بیشتر بر اساس چیزی شبیه غریزه عمل می‌کردم. این که کتاب چطور آغاز شود و پیش برود، کجا فصل‌بندی کنم، کجا از عواطف آدمها بیشتر بنویسم و... قبول دارم که بعضی جاها قلم شاعرانه‌ام وارد کار شده است، ولی قوت‌ِ قلب من این بود که هر قسمتی را که می‌نوشتم به آقای رضایی می‌دادم که بخوانند، به سوالات جدیدی که در حین نگارش مطرح کرده بودم پاسخ دهند و اگر قسمتی اشکال داشت، تذکر دهند.

البته روایت شاعرانه و ادبی کتاب کمک کرده که خواننده از خواندن خاطرات لذت ببرد. با توجه به اینکه خاطرات یک فرد اطلاعاتی مستند است؟

واقعیت این است که این‌گونه نوشتن یک جورهایی جوششی بود. من برنامه‌ آماده‌ای برای نوشتن خاطرات زندگی یک فرد نداشتم. البته کتابهای خیلی زیادی که می‌خواندم برای ایجاد یک خط و جریان زندگی یک شخص کمکم می‌کرد اما قابلیت و نوع اتفاقات و خاطرات هم تعیین‌کننده بود. خوشبختانه آقای رضایی هم بیان رسا و گاه عبارات زیبایی داشتند. این احساس به قلم ایشان هم زیبایی می‌داد. نمونه‌ای از نوشته ایشان که صفحه پایانی کتاب است و نجوایی با شهداست گواه این مدعاست.

یعنی خود مهدی‌قلی رضایی به شما کمک می‌کرد که به توصیف حوادث بپردازید؟

بله. روایت ایشان این اجازه را می‌داد. از فصلهای ناب این کتاب، حرکت بلم‌های تیم غواصی برای عملیات بدر یا شناسایی دو غواص در اروند‌رود برای عملیات کربلای 4 است. قسمتهای عجیبی که توصیفات ایشان هم عوض می شد. مثلا در شب عملیات بدر و حرکت بلمها در آبراهها به سوی دشمن عبارت ایشان است که: «گویی رب العالمین به همه ذرات دستور داده بود سکوت کنند و این بنده‌هایش را تماشا کنند.» یا در شناسایی کم نظیر اروند رود دقیقا‌ً بیان آقای رضایی بود که «آب چنان صاف بود که عکس ماه در آب افتاده بود طوری که اگر یک برگ کاه روی آن می‌افتاد عکس ماه پاره می‌شد.» می‌خواهم بگویم این قبیل توصیفات در روایت ایشان بود و من هم در بال و پر دادن به این حالات راحت بودم چون در کل کار وصله ناجوری به چشم نمی‌آمد. لشکر خوبان به عنوان اولین تجربه برای من کتاب عجیبی بود.

فصل‌بندی کتاب را بر چه اساسی انتخاب کردید؟

جاهایی که خاطرات عوض می‌شدند و وارد زمان و مکان دیگری می‌شدیم یا اتفاقات بزرگی مثل یک عملیات رخ می‌داد، با فصل‌بندی به خواننده کمک می‌کردم تا راحت‌تر با خاطرات همراه و کتاب را بخواند.

منظور من این بود که زمان‌بندی این خاطرات بر اساس تاریخی بود که او وارد جبهه می‌شود؟

بله. ما خط سیر تاریخی را در نظر داشتیم، مخصوصا پس از ورود به جبهه این خط سیر را از دست ندادیم. مثلا خاطره‌ای را آقای رضایی در نوار14 گفته بود در حالی که این خاطره مربوط به نوار 6 می‌شد که این قبیل جابه‌جایی را بارها انجام دادیم تا خواننده بتواند با راوی همراه شود.

خانم سپهری یکی از چیزهایی که مخاطب را جذب می‌کند نقطه شروع داستان است. شما این‌گونه شروع کردید که او در حال بگو و مگو با مسئولان اعزام است که دوستان دیگر رفته‌اند و من نتوانسته‌ام به جبهه اعزام شوم. این نقطه شروع را از روایت خاطرات آقای رضایی پیاده کردید یا نه بعدا‌ً خودتان تشخیص دادید که این قسمت به عنوان نقطه شروع باشد؟

آقای رضایی کلیات قضیه را گفته بود. مخصوصا در مصاحبه اولیه خیلی سریع قضایای اعزام را گفته و وارد جبهه شده بود. این روند مرا قانع نمی‌کرد. در چندین مرحله جزئیات اتفاقات را جویا شدم خصوصا از دوران کودکی، خانواده و دوستان. آقای رضایی در پاسخگویی به سوالاتم همراهی می‌کرد ولی در نوشتن کار نظر خاصی نداشت بلکه آنچه را من می‌نوشتم می‌خواند و نظرش را می‌گفت که آن را در متن اعمال می‌کردم. انتخاب این شروع هم کار من بود.

در مورد پانوشت‌ها می‌شود توضیح دهید که چرا نوشتید؟

من همیشه به اسامی و شخصیتها خیلی حساسم. الان هم همین جور است. اگر از شهید یا رزمنده‌ای نامی به میان می‌آمد، سعی می‌کردم او را در حد اطلاعاتمان درست و کامل معرفی کنم چون ممکن است دیگر هیچ فرصتی برای معرفی این عزیزان به دست نیاید. هرچند این کار انرژی بیشتری می‌برد ولی ارزشش را دارد و من در همه کارهای مربوط به جنگ مقید به این کار هستم.

یک نکته که می‌توان به آن اشاره کرد این است که شما تاریخ‌ها را، مثل تاریخ عملیات‌ها، را نیاورده‌اید؟

آن موقع ما می‌خواستیم در کتاب نقشه ‌عملیاتها را ضمیمه کنیم، چون خودم با نقشه‌های موجود یا نقشه‌هایی که راوی می‌کشید با خاطرات پیش رفته بودم، فکر می‌کردم وجود نقشه‌ها می‌تواند به کسانی مثل من که می‌خواهند جنگ را سالها پس از خاتمه‌اش بشناسند کمک زیادی می‌کند. متأسفانه روند کار آن‌قدر طولانی شد که دیگر پی‌گیر نشدیم. البته در متن خاطرات، تاریخ عملیاتها هست ولی به شکل پاورقی با توضیحات موجز نیامده است.

می‌رسیم به عنوان کتاب «لشکر خوبان»، این عنوان این تلقی را می‌رساند که ما با یک لشکر از افراد روبه‌رو هستیم.

این نام پیشنهاد یکی از دوستان بود که به نظر ما بهتر از سایر اسامی پیشنهادی بود. واقعیت این است که ما با خاطرات مهدیقلی رضایی از سال 60 وارد جبهه می‌شویم و از آنجا که نیروهای اطلاعات با بسیاری از فرماندهان و نیروهای موثر جنگ در ارتباط بودند بسیاری از رزمندگان لشکر عاشورا را می‌شناسیم، مثلا خاطرات لطیفی از فرمانده لشکر عاشورا آقا مهدی باکری در کتاب می‌خوانیم. این عنوان می‌توانست یک نمای کلی از خاطرات کتاب ارائه دهد. در این کتاب اسامی بیش از 400 رزمنده و شهید لشکرعاشورا با خاطراتشان آمده است و به اذعان بسیاری از رزمندگان لشکر عاشورا که کتاب را مطالعه کرده اند، یکی از کتابهای منبع در مورد این لشکر است.

حرف دیگری در مورد این کتاب هست که بخواهید مطرح کنید؟

این کتاب در سال 78 به حوزه هنری داده شد متاسفانه روند چاپش تا اردیبهشت سال 84 طول کشید. متاسفانه 4 صفحه از کتاب نیز جا افتاده بود که مایلم در چاپهای آتی اصلاح شود.همچنین در چاپ دوم که در سال 88 انجام شد نیز با تغییر فونت غلطهایی در متن به وجود آمد، در نهایت فایل متنی در اختیار ما قرار گرفت تا اصلاحات مورد نظر راوی و فهرست اعلام نیز در کار اعمال شود. به هر حال لشکر خوبان برای من یک افق تازه بود. من از متن این خاطرات به جنگ و آدمهایش نگریستم و انگیزه و شوق مضاعفی برای حضور در عرصه خاطرات جنگ پیدا کردم. خوشحالم کاری را که در نگاه نخست انجامش برای یک زن بسیار سخت می‌نمود، به لطف خدا و درحد بضاعتم به شایستگی به انجام رساندم. کتاب در بخش خاطرات شفاهی دهمین دوره کتاب دفاع مقدس(سال 85) و جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس(سال88)، به عنوان کتاب برتر برگزیده شد ولی تاکنون معرفی مناسبی از کتاب صورت نگرفته است. به گمانم کتابهایی مثل لشکرخوبان که خصوصا در شهرستانها به زحمت نگاشته می‌شوند ولی در نقد، معرفی و عرضه آنها اهتمام کافی نمی‌شود، دوره غربت جدیدی طی می‌کنند.

بخش ادبیات تبیان


منبع: سوره مهر