تبیان، دستیار زندگی
همه ما به تجربه دریافته ایم که نوشتن برای بیشتر طلاب سخت تر از سخن گفتن است.بیشتر طلاب حتی گاه آنها که از تحصیلات و دانش بالایی برخوردارند وقتی قلم به دست می گیرند تا چند خطی بنویسند به ناگاه دلهره ای عجیب تمام وجودشان را فرا می گیرد و این دلهره تا زمانی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جرأت کن و بنویس!
نویسندگی

همه ما به تجربه دریافته ایم که نوشتن برای بیشتر طلاب سخت تر از سخن گفتن است.بیشتر طلاب حتی گاه آنها که از تحصیلات و دانش بالایی برخوردارند وقتی قلم به دست می گیرند تا چند خطی بنویسند به ناگاه دلهره ای عجیب تمام وجودشان را فرا می گیرد و این دلهره تا زمانی که قلم در دست دارند ادامه دارد.دلیل این هراس هولناک از نوشتن چیست؟برای پاسخ به این سؤال بایستی به تفاوت بنیادین گفتار و نوشتار پرداخته این مسئله را قدری بشکافیم.

مقدمه:

  1. نویسندگان و پژوهندگان ادبی در باب آموزش نویسندگی بسیار نوشته اند و سخن گفته اند حتی کلاس هایی نیز در مراکز فرهنگی تحت همین عنوان-آموزش نویسندگی-تشکیل شده و همچنان در حال فعالیت هستند.اما مسئله ای که کمتر بدان پرداخته شده این است که آیا نویسندگی در حقیقت امری است آموزشی یعنی می توان آنرا تعلیم داد و تعلیم گرفت یا اینکه امری پرورشی است و مبتنی است بر استعدادی خدادادی؟به عبارتی رساتر اینکه به فردی اطلاق "نویسنده" می شود یا نمی شود ماحصل فرآیندی تعلیمی است یا تربیتی؟

پیش از پاسخ به این سؤال بهتر است از امتزاج آموزش و پرورش و پیوند مبارکشان در طول تاریخ فرهنگ جهانی سخن بگوئیم.پیوندی که قدمتش به سپیده دم تاریخ می رسد و بلکه هنگامه طلوع انسان بر گستره گیتی.ریشه های این پیوند خجسته را در متون مقدس نیز می توان ردیابی کرد.داستان تعلیم اسماء به آدم یا موسی و خضر در قرآن نمونه هایی از این پیوند تاریخی هستند.به طوری که درمی یابیم درگذشته استاد همواره سعی دارد به پرورش استعدادهای درونی شاگرد همت گمارد و محوریت آموزش اساتید نیز معمولاٌ بر ارجحیت پرورش و تربیت بر آموزش و تعلیم شکل می گرفت.اهمیت این روش بخصوص در زمینه یادگیری فنون و هنرها مشخص می شود.اینجا لازم است تفاوت علم با فن را یادآوری کنیم و اینکه نویسندگی نوعی فن یا هنر محسوب می شود نه علم.در یک تفکیک بسیار ابتدائی منطق دانان علوم را به دو بخش علوم آلی و علوم غیرآلی تقسیم می کنند.طبق این نگره سنتی و آشنا اگر به نویسندگی اطلاق علم شود جزو علوم آلی محسوب می شود.هر چند امروزه نویسندگان و هنرمندان این تعاریف سنتی را نمی پذیرند و در صدق آنها مناقشه های بسیاری شده است که توضیح و تبیین این مناقشات مجالی دیگر می طلبد.

در جهان مدرن با حاکمیت قانون و سیستم های خشک اداری -که همزمان با رشد جمعیت و در نتیجه فزونی گرفتن نیازها ضرورت بیشتری یافت- آموزش به تدریج بر پرورش رجحان یافت.مسلم است آموزش و پرورش دو بال پرواز بر فراز قاره های گمشده و ناپیدای آگاهی است.رابطه ای از جنس جسم و روح.بنابراین بی توجهی ناگزیر به مقوله پرورش در دنیای جدید تبدیل به معضلی جدی شد.البته اخیراٌ تلاش هایی در جهت احیای دوباره این مقوله با نام کارگاه های پرورش خلاقیت های هنری انجام می شود که جهان معنی زدا شده امروز پدیده مبارکی است.

حال برمی گردیم به سؤال نخست که پاسخ آنرا اینگونه یافتیم:نویسندگی بیشتر حاصل فرایندی تربیتی است نه تعلیمی.بنابراین اصطلاح"آموزش نویسندگی" را با مسامحه می توان پذیرفت چرا که در حقیقت امری تقریباٌ محال است.البته هرچند گفتیم نویسندگی نوعی فن محسوب می شود اما این به این معنی نیست که نویسنده همواره نوشتن را به عنوان ابزاری برای بیان معنی و ایدئولوژی یا اندیشه ای خاص بکار می گیرد.گاه تنها خود نوشتن هدف می شود یعنی وسیله تبدیل به هدف می شود که این بحث سر درازی دارد و در این مجال اندک نمی گنجد.

تفاوت بنیادین گفتار و نوشتار:

همه ما به تجربه دریافته ایم که نوشتن برای بیشتر مردم سخت تر از سخن گفتن است.بیشتر مردم حتی گاه آنها که از تحصیلات و دانش بالایی برخوردارند وقتی قلم به دست می گیرند تا چند خطی بنویسند به ناگاه دلهره ای عجیب تمام وجودشان را فرا می گیرد و این دلهره تا زمانی که قلم در دست دارند ادامه دارد.دلیل این هراس هولناک از نوشتن چیست؟برای پاسخ به این سؤال بایستی به تفاوت بنیادین گفتار و نوشتار پرداخته این مسئله را قدری بشکافیم.

گفتار و نوشتار دو طریق رایج و آشکاری هستند که انسانها برای انتقال مفاهیم به دیگران از آنها بهره می برند.پس هنگامی که سخن می گوییم یا می نویسیم در حال استفاده از رسانه ای هستیم بسیار ارزان و به صرفه.در عصر ظهور غول های رسانه ای و عصری که به عصر ارتباطات معروف است این دو رسانه اهمیتی دوچندان یافته اند چرا که دیگر رسانه ها بدون این دو رسانه قدیمی تقریبا قادر نیستند کاری از پیش ببرند به عبارتی رساتر این رسانه ها ترجمانی دیگر از گفتار و نوشتار انسانی هستند.بنابراین استفاده آگاهانه از این دو رسانه انسانی در عصر حاضر بسته به مقام یا موقعیت افراد اهمیت ویژه ای دارد.اما آیا در جهانی که همه چیز به سمت نسبیتی ناپایدار در حرکت است گفتار و نوشتار می توانند از این قاعده مستثنی باشند؟براستی تفاوت بنیادین گفتار و نوشتار در چیست؟

ژاک دریدا فیلسوف پسامدرن فرانسوی تفاوت اساسی نظام گفتار و نوشتار را در مسئله حضور و غیبت می داند.برای اینکه مراد دریدا از مسئله حضور وغیبت را بفهمیم بایستی به فرهنگ حاکم بر جوامع سنتی و مدرن اشاره کنیم.فرهنگ حاکم در جوامع سنتی فرهنگی شفاهی است درحالیکه در جوامع مدرن فرهنگ مکتوب حاکم است.در نتیجه هر چه جامعه ای سنتی در جهت گذار به جهان مدرن حرکت کند فرهنگ مکتوب در آنجا اهمیتی هر چه بیشتر خواهد یافت.شاهد این مدعی خیل پیامبرانی است که با پیروانشان از راه وعظ و خطابه مرتبط بودند و اهمیتی است که به حضور در جلسه درس استاد و شنیدن سخنانش در این جوامع به نحوی سنتی قائل هستند.مراد دریدا از حضور همان فرهنگ شفاهی است.دریدا ما را به این نکته توجه می دهد که وقتی در حضور کسی هستیم که با ما سخن می گوید معانی موجود در پس معنای ظاهری کلامش بر ما آشکار نمی شود اما وقتی با یک نوشته روبرو می شویم به دلیل غیبت نویسنده و عدم حضورش خواننده به کشف معانی موجود در پس متن پرداخته وارد وادی پررمزو راز تأویل می شود.

یکی ازدلایل اساسی ترس عموم مردم از نوشتن برمی گردد به ترس نویسنده از اینکه مخاطب منظورش را متوجه نشود یا در درک منظور او دچار اشتباه شود.

دلیل دیگری که به نوعی مرتبط با همین دلیل است حب نفس آدمی است.هر کس به طور غریزی خودش را دوست دارد برای همین به داوری دیگران درباره خودش بسیار اهمیت قائل است.به خاطر غیبت نویسنده از متن و به تعبیر رولان بارت "مرگ نویسنده" نویسنده همیشه نگران قضاوت خواننده درباره خودش است از این روست که بیشتر مردم دفترچه خاطراتشان را و به طور ویژه خاطرات خصوصی شان را از دید دوستان و آشنایان شان پنهان می کنند.در فرهنگ غربی که ریشه در فرهنگ مسیحی دارد به خاطر وجود سنتی مذهبی به نام اعتراف در حضور کشیش آنها معمولاٌ در بیان ضعف ها یا اشتباهات خویش هیچ واهمه ای ندارند.به همین خاطر است که حجم کتاب هایی که تحت عنوان "اعترافات" توسط نویسندگان و متفکران غربی همانند ژان ژاک روسو و آگوستین و دیگران نوشته شده اند اصلاٌ قابل قیاس با اندک خاطرات یا زندگی نامه های شرقی نیست که بعد از مطالعه همه آنها چیز دندان گیری در نهایت به دست خواننده کنجکاو نمی دهد.در فرهنگ ما تنها نمونه های موجود که می توان با کلی مسامحه تحت عنوان "اعترافات" گنجاندکتاب "المنقذ من الضلال" اثر ابوحامد محمد غزالی و کتاب "سنگی برگوری" نوشته جلال آل احمداست.

در کنار ترس از فهم نادرست از متن و حب نفس آدمی مانایی و ماندگاری یک نوشته نیز ازدلایلی است که می توانبرای ترس مردم از نوشتن برشمرد.شاید بتوان گفتار را با دلایلی چون سبق لسان انکار کرد اما نوشتار به خاطر خصلت مانایی آن از وثاقت بیشتری برخوردار بوده و قابل استناد است.این ویژگی نوشتار به خاطر ماهیت عینی آن است که عضو مرتبط آن چشم است نه گوش و یادآور مثل قدیمی رایج که "شنیدن کی بود مانند دیدن؟". 

فنون نویسندگی:

کتاب "راهنمای عملی نمایشنامه نویسی" نوشته نوئل کریک حاوی 121 تمرین خلاقانه برای نوشتن است که توسط نشر افراز در سال 1386منتشر شده است.برای پرورش خلاقیت های هنری این کتاب تمرین های بسیار مناسبی دارد که تکرار آنها به طور دقیق در کنار آموختن هدف هر تمرین که در کتاب مذکور به اختصار توضیح داده شده برای کسانی که دنبال معجزه ای در نویسندگی هستند بسیار راهگشا ست.هر چند در عنوان کتاب تنها رشته نمایشنامه نویسی قید شده است اما خوانندگان این کتاب از هر طیفی اعم از شاعر/فیلمنامه نویس/داستان نویس/رمان نویس/مقاله نویس و هر رشته ای که در ارتباط با نویسندگی است می توانند به فراخور نیاز های رشته مورد علاقه شان از این تمرینات بهره لازم را ببرند.هر چند چندین کتاب دیگر از این نوع با پشتکار مترجمان خوب کشورمان در دست ترجمه هستند اما کتاب مذکور تنها کتاب جامع موجود در زمینه پرورش خلاقیت های نویسندگی است.لازم به ذکر است برخی تمرینات کتاب در دیگر زمینه های هنری غیر از نویسندگی و حتی رشته های غیر هنری مثل مدیریت قابلیت تبدیل و بهره برداری دارند. خوانندگان بایستی در خوانش این نوع کتاب ها دقت کنند که تمرین ها چه اساس مشترکی دارند و با یافتن آن اساس به بازسازی و گسترش تمرین ها اقدام کنند.کندوکاو در شاهکارهای ادبی جهان نشان داده است که بسیاری از این شاهکارها بر اساس بخشی از فرمول ها و تمرین های موجود در این کتاب شکل گرفته اند.آموختن این تمرین ها تضمینی بر موفقیت شما در نویسندگی نیست بلکه این ممارست شما ست که راه را برای موفقیت هموار می کند.نکته مشترک این تمرین ها شکستن سد مقاومت ذهن در برابر اراده شما برای نوشتن است.ذهن همواره در برابر تصمیم جدی شما برای خلق یک اثر می ایستد بنابراین بایستی ذهن را با این تمرین ها به بازی گرفت تا شروع به فعالیت خلاقانه کند.برای نمونه تمرین "نگارش خودکار" -که خود بارها از برکات آن بهره برده ام- یکی از این تمرین هاست.این تمرین را اولین بار دادائیست ها-که بنیانگذاران جنبشی ضدهنری در اوایل قرن بیستم بودند- برای سرودن شعری به اصطلاح دادائیستی ابداع کردند.در این روش قلم و مقداری کاغذ سفید و محیطی خلوت را در نظر می گیریم و شروع می کنیم به نوشتن.اصلاٌ مهم نیست چه می نویسیم بلکه نفس نوشتن و ادامه آن مهم است.بایستی بدون توقف بنویسیم و سرعت تصاویر ذهنی مان را با سرعت نوشتن هماهنگ کنیم.روش دیگر استفاده از بریده روزنامه ها به صورتی تصادفی و در کنار هم قرار دادن آنهاست.به این روش "طنز مونتاژی" اطلاق می شود.زیرا نوشته ها که از به هم چسباندن قطعات روزنامه ها تهیه می شود بایستی مفهومی طنز آمیز داشته باشند.زنده یاد رضا سیدحسینی در جلد دوم "مکتب های ادبی" در بخش مربوط به سوررئالیست ها نمونه هایی از اشعار دادائیستی که به این روش سروده شده اند را به عنوان نمونه آورده است.

نسبت خواندن با نوشتن:

در هر زبانی نوشتن اصولی دارد که نویسنده بایستی به "اصول نگارش" آن زبان آشنا باشد.حتی اگر نویسنده ای بخواهد از این اصول تخطی کند بایستی به این اصول آشنا باشد تا انحرافش از این اصول روشمند باشد."اصول نگارش" در کنار مقوله دیگری به نام "سواد ادبی" مواد خامی است که یک نویسنده بایستی در حد نیاز به آنها اشراف داشته باشد.هر چند "اصول نگارش" را می توان با خواندن منابع فراوان دانشگاهی موجود در این زمینه آموخت اما "سواد ادبی" یک شبه یا با خوانش چند جلد کتاب فراهم نمی آید.بلکه شاید عمری صرف شود تا یک نویسنده به "سواد ادبی" دست یازد.مطالعه مطالعه مطالعه و باز هم مطالعه کتاب های مختلف اعم از شعر و داستان و رمان و تاریخ و فلسفه در کنار تجربه نوشتن و تفکربرای درانداختن طرحی نو رمز دست یابی به "سواد ادبی" است.بنابراین "سواد ادبی" در طی سلوک ادبی یک نویسنده حاصل خواهد شد و دائم در حال قبض و بسط خواهد بود.قبض و بسط نه تکامل چرا که عنصر تفکر در کنار تجربه موجب رشد "سواد ادبی" می شود.

سخن پایانی:

با توجه به آنچه آمد مشخص شد برای نوشتن بایستی ریشه های ترس را شناخت و به دور ریخت و جرأت کرد نوشت و در کنار آن سواد ادبی و پرورش خلاقیت ادبی با فنون نویسندگی منجر می شود تا به یک نویسنده تمام عیار تبدیل شد.همانطور که امانوئل کانت فیلسوف شهیر آلمانی در مقاله "روشنگری چیست؟" می گوید:"جرأت کن و بیاندیش!" حال توصیه نگارنده به دوستداران نویسندگی این است : "جرأت کن و بنویس!".


نویسنده یوسف شیخی گروه حوزه علمیه