تبیان، دستیار زندگی
دغدغه همیشگی پیامبران و اولیای خدا نجات همه انسانها از جهنم گمراهی به سوی بهشت هدایت بوده است. تلاش آنان بر این بوده که حتی یک نفر هم در تاریکی باطل باقی نماند و همگان به سرزمین نورانی حقیقت پای نهند. این طرز فکر و سوز و گداز, وظیفه دینداران را در دنیای
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا شما حاضرید برای هدایت مردم فحش بخورید؟

آیا شما هم عصبانی می شوید ؟

دغدغه همیشگی پیامبران و اولیای خدا نجات همه انسانها از جهنم گمراهی به سوی بهشت هدایت بوده است. تلاش آنان بر این بوده که حتی یک نفر هم در تاریکی باطل باقی نماند و همگان به سرزمین نورانی حقیقت پای نهند.

این طرز فکر و سوز و گداز, وظیفه دینداران را در دنیای امروز روشن می سازد و سرلوحه کارهای آنها را هدایت و رشد انسانها قرار می دهد.

اما پرسش اساسی این است که چگونه باید به این مهم دست یافت و از چه ابزاری باید برای هدایت مردم بهره جست؟

با مراجعه به سیره پیامبران و امامان می فهمیم که روش های فراوانی برای هدایتگری مردم وجود دارد که یکی از مهمترین آنها مدارا با مردم است.

پیامبر خدا می فرماید: إِنَّا أُمِرْنَا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أُمِرْنَا بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ. (امالی شیخ طوسی, ص 521)؛ ما جماعت انبیا، به مدارا كردن با مردم فرمان داریم، همچنان كه به برپا داشتن فرایض مأموریم.

بنابراین یکی از کلیدهایی که باید در دست همه مومنان باشد و فراوان از آن بهره بگیرند, مدارا با دیگران است. کلیدی که تقریبا می توان گفت اکثر قفلها را باز می کند و راه برون رفت از بسیاری از بن بست ها است.

کلید مدارا در دستان اهل بیت

مردى از اهل شام وارد مدینه شد. در شهر به مردی زیبا روی برخورد که بر شتری خوش رفتار سوار بود. او می گوید: تا آن روز کسی را به این زیبایی و جمال ندیده بودم. به همین خاطر دلم خود به خود به سوی او گرایش پیدا کرد. از مردم پرسیدم كه او کیست؟

گفتند: حسن بن على بن ابى طالب است. این را که شنیدم دلم پر شد از خشم و كینه که چرا چنین جوانی فرزند على است. رفتم به پیش روى او و گفتم: تو پسر على بن ابى طالبى؟ فرمود: بله! من پسر اویم.

همین که پاسخ او را شنیدم, چشمانم را بستم و دهانم را باز کردم و او را به باد ناسزا گرفتم. هم به خودش فحش دادم, هم به پدرش علی. اما او حتی یک کلمه هم نگفت و هیچ پاسخی به من نداد.

آنقدر گفتم که خودم از چنین وضعیتی شرمنده شدم. ساکت که شدم, خندید و سلام کرد و گفت: «به گمانم تو غریبی و اهل شامی. شاید اشتباهی پیش آمده. اگر از من رضایت بخواهی, رضایت خواهم داد. بیا با هم به منزل برویم تا اگر حاجتی داشته باشی, روا کنم. اگر گرسنه هستی تو را غذا می دهم. اگر لباس خوب و شایسته ای نداری لباس به تو می پوشانم. اگر پول لازم داشته باشی به تو خواهم داد. اگر رانده شده باشی پناهت می دهم. اگر احتیاجی داشته باشی به دادت می رسم.

اگر طرف مقابل از روی نادانی و یا نابخردی و کوته نظری دست به فحاشی و یا بد اخلاقی می زند, مدارا می تواند بهترین کلید و راه چاره باشد. چه بسیار افرادی که با صبری چند دقیقه ای, حلقه محبت دیگران را به دست گرفته اند و محبوب دل آنان شده اند

آری, همین برایت بهتر است که اثاث مسافرت خود را بیاورى و مهمان ما باشى. زیرا ما مهمانخانه اى وسیع داریم.»

مرد شامی می گوید: من که از این همه محبت و اخلاق کریمانه شگفت زده شده بودم, خود به خود گریه ام گرفت و به امام گفتم: شهادت می دهم كه تو خلیفه خدا بر روى زمین هستی. خدا بهتر می داند كه مقام رسالت را كجا قرار دهد.

اما جمله آخر این مرد شامی به یادماندنی تر است. او به امام چنین گفت: «تو و پدرت نزد من دشمنترین خلق خدا بودید، ولى اكنون تو نزد من محبوبترین و دوست داشتنی ترین خلق خدایى.»

آنگاه اثاث خود را برداشت و نزد امام حسن برد و مهمان آن بزرگوار بود. موقعى هم كه حركت كرد و رفت، دوستى این خاندان را از اعتقادات خویشتن قرار داد. (بحارالأنوار, ج ‏43، ص 344) این داستان اگرچه جالب است و زیبا است، اما سوالاتی را نیز در ذهن ایجاد می کند که باید به آنها پاسخ داد.

محدوده مدارا

هدایت مردم

آیا از این داستان می توان چنین نتیجه گرفت که در برابر فحاشی دیگران باید سکوت کرد و هیچ نگفت؟ آیا در برابر بی شرمی و بی حرمتی همه باید چنین رفتاری از خود بروز داد؟

برای روشن شدن مساله باید به فضای اجتماعی دوران امام حسن علیه السلام اشراف پیدا کرد و تفکرات حاکم بر سرزمین شام در آن دوران را شناخت.

شام در دوران امام حسن تحت سلطه یک سیاستمدار حیله گر به نام معاویه بود. او تمامی دستگاه های تبلیغاتیش را برای تخریب چهره امیر مومنان علی علیه السلام و اهل بیتش به کار برد.

تاثیر تبلیغات معاویه تا بدانجا بوده که وقتی خبر شهادت امام علی علیه السلام را در محراب عبادت به مردم شام رساندند، آنان شگفت زده رو به هم می کردند و می گفتند: مگر علی نماز هم می خوانده است. بنابراین این دستگاه تبلیغاتی چنان مردم شام را مسخر خود کرده بود که گمان می کردند علی، یک بی دین و ایمان تمام عیار است.

مرد شامی می گوید: من که از این همه محبت و اخلاق کریمانه شگفت زده شده بودم, خود به خود گریه ام گرفت و به امام گفتم: شهادت می دهم كه تو خلیفه خدا بر روى زمین هستی. خدا بهتر می داند كه مقام رسالت را كجا قرار دهد.

اما جمله آخر این مرد شامی به یادماندنی تر است. او به امام چنین گفت: «تو و پدرت نزد من دشمنترین خلق خدا بودید، ولى اكنون تو نزد من محبوبترین و دوست داشتنی ترین خلق خدایى.»

شام از سرزمین عربستان دور بود. به همین دلیل مردم نمونه یک مسلمان تمام و کمال را حاکم شیاد خود یعنی معاویه می دیدند. هر چه که او به مردم می گفت به پای اسلام نوشته می شد و بسیاری از مردم به قصد قربت انجامش می دادند. معاویه از همین مساله بهترین سوء استفاده ها را نمود و لعن و نفرین علی را به منبرها کشاند. مردم تا سال 99 هجری در نماز جمعه علی را لعن و نفرین می کردند و این کار را عبادت می دانستند.

بنابراین می توان به این مرد شامی کمی حق داد که وقتی حسن بن علی را می بیند، خشمگین شود و او را به باد ناسزا بگیرد. چرا که به گمان او یکی از دشمنان خدا در برابرش ایستاده و وظیفه شرعی، نفرین او است.

امام با یک صبر و شکیبایی ستودنی مساله را برای او روشن می کند و او را از کلاهی که بر سرش رفته آگاه می سازد.

بنابراین یکی از ملاکهای شکیبایی در اینگونه موارد هدایت و روشنگری است. بدین معنا که اگر طرف مقابل از روی نادانی و یا نابخردی و کوته نظری دست به فحاشی و یا بد اخلاقی می زند, مدارا می تواند بهترین کلید و راه چاره باشد. چه بسیار افرادی که با صبری چند دقیقه ای, حلقه محبت دیگران را به دست گرفته اند و محبوب دل آنان شده اند.

اما مدارا با کسی که آگاهانه و از روی عمد به تخریب و تحقیر می پردازد کار عاقلانه ای نیست و باید در برابر آن با تمام قوا ایستاد. البته به طور معمول در درون جامعه چنین افرادی کمتر پیدا می شوند و اکثر این اتفاقات در مورد گروه اول رخ می دهد.

خداوندا! اخلاق نیکوی امام حسن (علیه السلام) را به ما بیاموز و توفیق عمل را به ما عنایت فرما. آمین!

سید مصطفی بهشتی - بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.