تبیان، دستیار زندگی
اگر با اشعار صفربیگی پیش از این آشنا بوده باشید، شاید با من هم عقیده باشید که وی در این مجموعه جدید ـ سونات بلوط ـ برخی نوآوری‌ها و تازه‌گویی‌ها به توانمندی شاعرانه‌اش افزوده است و این نشان از حرکت به سمت جلو با موفقیت این شاعر است که باعث خوشحالی و ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شام ، باران داریم

درباره "سونات بلوط" اثر جلیل صفربیگی

شام، باران داریم

جلیل صفربیگی از شاعران خوب و موفق ایلامی این سال‌هاست که در حوزه رباعی‌سرایی در سال‌های اخیر خوش درخشیده و با سبک و سیاقی متمایز و منحصر به فرد در این وادی شاعرانگی می‌کند.

در نوشتاری که پیش رو دارید، راقم سطور سعی کرده است تا به صورت مختصر و اجمالی مجموعه تازه به چاپ رسیده این شاعر را با دیدی تازه و شاید کمی متمایز از آن چه تاکنون در این راستا انجام گردیده است به نقد و کنکاش بنشیند.

صفربیگی، این مجموعه را به زادگاهش ایلام تقدیم کرده است و در وجه تسمیه نام مجموعه‌اش، سونات بلوط، در پشت جلد آورده است: سونات یا در واقع همان سوناتا از ریشه لاتین ـ ایتالیایی، معنی صدا دادن و نواختن است که در موسیقی برای قطعه‌ای ادبی به کار برده می‌شود که در آن تضاد را می‌توانید احساس کنید.

اگر با اشعار صفربیگی پیش از این آشنا بوده باشید، شاید با من هم عقیده باشید که وی در این مجموعه جدید ـ سونات بلوط ـ برخی نوآوری‌ها و تازه‌گویی‌ها به توانمندی شاعرانه‌اش افزوده است و این نشان از حرکت به سمت جلو با موفقیت این شاعر است که باعث خوشحالی و امیدواری است. اگرچه شاید در تفکیک انتقادی این مجموعه شعری و بررسی از هر دو زاویه استراکچر (ساختار) و مضمون (کانسپت)، بعد اول یا همان ساختار کلی، بخش کمتری را به خود اختصاص می‌دهد.

قالب رباعی که قالب مورد علاقه صفربیگی است در طول تاریخ ادبی، دارای فراز و نشیبی پیچیده و عجیب بوده است و در دوره‌هایی کلا متروک و فراموش شده هم بوده است، اما در چند سال اخیر شاید بتوان گفت تا حدودی خود را از زیر ‌سایه و سیطره ایدئولوژیکی و ایده‌آلیستی کنار کشیده و وارد عرصه‌های جدی و واقعی زندگی‌های مدرن گشته است.

رباعی‌های مجموعه مورد نقد را از لحاظ ساختاری و مضمونی، به 3 دسته قوی، متوسط و ضعیف می‌توان تقسیم کرد که سهم کارهای قوی بیشتر بوده و کارهای متوسط و گاه ضعیف هم در مجموعه، شناسایی و مشخص شده است.

از لحاظ مضمونی می‌شود گفت که شاعر با زبانی جاندار و مستقل و شناسنامه‌دار، تعابیر و ترکیب‌هایی گوشنواز و دلنشین تدارک دیده است:

می‌گریم و چشم‌هایم از ابر پر است

کافی است که دیگر دلم از صبر پر است

ای چشم غزال کمی بیا نزدیکم

پاهای من از دویدن ببر پر است

یا:

انگار همیشه جای یک تن خالی ست

این بار کسی نیست نه! اصلا خالی ست

یک نیمکت نشسته دارم در خود

جای دو نفر همیشه در من خالی ست

هنر صفربیگی این است که به خوبی با ابژه‌هایی که در دسترس رباعی خود قرار می‌دهد، زندگی می‌کند، نفس می‌کشد و با استغراق در آنها، تنها ابژه‌ها را در شعر خود نمی‌چیند، بلکه به‌قول نیمای بزرگ، سنگ می‌شود، گل، رود، دریا، آب، آسمان، ماهی می‌شود و ما ردپای خود شاعر را تا می‌توانیم در رباعی می بینیم. این استغراق و در جلد ابژه نشستن‌ها، موجب ساخت تصاویری می‌شود که در کارگاه تصور خواننده بکر نمایی می‌کند و موجب تقویت بعد عاطفی آن می‌گردد. همان طور که اشاره شد، عاطفه در شعر، حکم خون در بدن انسان را دارد. ادامه حیات برای شعر با خون عاریتی، تنها برای مدت کوتاهی امکان‌پذیر خواهد بود و از آنجایی که بعد عاطفی شعر از یک سو با روان‌شناسی خواننده و شاعر و از سویی دیگر با جنبه‌های هنری‌ـ‌کلامی مرتبط است، شاید پیچیده‌ترین بخش شعر هم باشد!

روز آمد و غرق خواب‌های مرده ست

روزی که پر از شهاب‌های مرده ست

مانند مسافر غریبی آمد

ساکش پر از آفتاب‌های مرده ست

تصاویر خلق‌الساعه و بکری که در این رباعی به وجود آمده است و واژه روز را در معنا، درگیر با عبارات ترکیبی شهاب‌های مرده ‌و خواب‌های مرده می‌کند و تصویر و تعبیر تازه ‌ از مسافری غریب با ساکی پر از آفتاب‌های مرده شایان توجه است.

شاعر در این تصویرسازی با آنمیسم و جان بخشی به اشیا و موجودات زبان باز کرده، ذهن خواننده را به کارگاهی می‌گشاید که در آن بازیگران و بازیگردانان، همه حرف برای گفتن دارند. صفربیگی در این مجموعه با مدد شگرد‌هایی که برخی ذکر شد در این قالب به بیانی ساده، طنزگونه، موجز، مختصر و غافلگیرکننده، با نازک بافی عاطفی و زبانی بشدت حس‌آمیز که بی‌شباهت به زبان شاعران سبک هندی هم نیست، با تداعی معانی مختلف در قالب تصویرسازی‌های بکر، تازه‌ساز و خوشایند که از مصالح و مواد در دسترس و روزمره، به کمک ذهن خلاق و توانای خود، در فضایی کاملا ساده، واقعی، صمیمی و بدون پیچیدگی، آن چه را شاید خیلی از مدعیان، توان گفتنش را ندارند، می‌گوید و می‌رود.

زبان رباعی صفربیگی، زبان انتقاد، درد و دغدغه است و به‌قول دوست شاعر، زهیر توکلی عزیز، صفر بیگی نقدا، کهنگی را فرستاده دم کوزه آبش را بخورد!

در زد کسی انگار که مهمان داریم

در سفره گرسنگی فراوان داریم

امروز پدر ابر زیادی آورد

مانند همیشه شام باران داریم

می‌بینید که به سادگی هر چه تمام تر به مشکلی از مشکلات ـ همان معیشت مردم ـ می‌پردازد که طنز تلخ نهفته در واژگان و پارادوکس خلق شده، به باروری معنای هدف کمک می‌کند.

در پایان یک بار دیگر متذکر می‌شوم که این مجموعه کم‌حجم رباعی، چند عنوان کلی دارد: اشعار عاطفی تند و گاهی شخصی، اشعاری فلسفی با طنزی تلخ و گلایه‌وار از زندگی و اشعاری منتسب به ایلام و در این حال و هوای خاص و سایر موضوعات که به مدد تعابیر و ترکیب‌های تازه و نوظهور خود نمایانده‌اند و این که صفربیگی نقاش و تصویرگر رباعی است. وی با مصالح کهنه و تکراری، نقش‌هایی بس زیبا و ماندگار روی عاطفه خوانندگان حک می‌کند.


سالار عبدی

تهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان