تبیان، دستیار زندگی
سلمان فارسی که نام او پیش از مسلمان شدن، روزبه بود، در روستای جی اصفهان در یک خانواده زرتشتی به دنیا آمد. او از همان دوران نوجوانی، به جست‌وجوی حقیقت برآمد و تا رسیدن به آن تلاش بسیار کرد و رنج‌های فراوانی متحمل شد و در این راه از هیچ خطری نهراسید. او پس
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مهاجر حقیقت

به بهانه درگذشت سلمان فارسی

سلمان فارسی

سلمان فارسی که نام او پیش از مسلمان شدن، روزبه بود، در روستای جی اصفهان در یک خانواده زرتشتی به دنیا آمد. او از همان دوران نوجوانی، به جست‌وجوی حقیقت برآمد و تا رسیدن به آن تلاش بسیار کرد و رنج‌های فراوانی متحمل شد و در این راه از هیچ خطری نهراسید. او پس از آشنایی با آیین مسیحیت و مهاجرتش به شام و از آنجا به جزیرة‌العرب، گمشده خود را در آنجا یافت و به دین اسلام گروید و پیامبر او را سلمان نامید.

سلمان ضمن آموختن معارف و فراگیری ارزش‌های والای انسانی از محضر رسول خدا(ص)، در عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی، به‌عنوان یکی از صحابه‌خاص پیامبر به فعالیت پرداخت. او در میدان مبارزه با کفار و مشرکان، حضوری مؤثر داشت و با طرح و برنامه‌های جالب و مبتکرانه، سپاهیان اسلام را یاری می‌داد. او در جنگ احزاب، پیشنهاد حفر خندق را به پیامبر داد که مورد تأیید و موافقت آن حضرت و اصحاب قرار گرفت که در نهایت موجب پیروزی حق بر باطل شد. همچنین سلمان در جنگ طائف، روش به‌کارگیری منجنیق را به مسلمانان ارائه داد.

پس از رحلت پیامبر، سلمان علاوه بر گام برداشتن در مسیر آن حضرت و تمسک به سیره او، در دفاع از ولایت و اثرگذاری بر شیعه شدن ایرانیان مدائن ‌کوشید.1

پارسای پارسی

در وجود سلمان ارزش‌های متعالی و فضیلت‌های گوناگونی وجود داشت که برخی از آنها نمود و جلوه بیشتری دارد. یکی از فضایل سلمان و ویژگی‌های او، تلاش برای کسب علم و آگاهی بود،‌تا جایی که برخی از روایات، او را نظیر لقمان حکیم دانسته‌اند. علی(ع) از سلمان به‌عنوان دانا به علوم گذشتگان و آیندگان یاد کرده است. ویژگی دیگر سلمان، زهد او بود. آن بزرگوار هیچ‌گاه اسیر جاذبه‌های فریبنده زندگی نشد و در پارسایی، الگو و نمونه مسلمانان بود و به زهدش مثل می‌زدند و هنوز هم در ستایش از کسی که به اوج تقوا و پارسایی رسیده باشد، به‌عنوان سلمان عصر یاد می‌کنند. زهد و وارستگی سلمان، از ایمان عمیق و سرشار او سرچشمه می‌گرفت. در زمان آغاز حکومت مدائن، مردم به سبب ذهنیت گذشته خود از حاکمان که کاخ‌های مجلل و لباس‌های فاخر داشتند، گمان می‌کردند که حاکم جدید با چنین جلال و شکوهی وارد شهر می‌شود. برای آنان باورکردنی نبود که پیرمردی با لباس ساده و سوار بر مرکب و بدون خدمتگزار، بتواند شهری باشکوه چون مدائن را اداره کند. او مدت‌ها در مدائن خانه نداشت و محل سکونتش، سایه درختان و یا دیوارها بود.2

مدائن از شهرهای سرسبز و افسانه‌ای ساسانیان در ایران بود که مسلمانان آن را فتح کردند. خلیفه دوم با مشورت امام علی(ع) سلمان را حاکم آنجا کرد. سلمان در ایام حکومت خود، بیت‌المال را صرف مردم می‌کرد و حتی حقوق شخصی خود را به نفع جامعه و نیازمندان خرج می‌کرد. او در زندگی و حکومت خود به قدری ساده‌زیست بود که مورد اعتراض خلیفه قرار گرفت. او در ایام حاکمیت خود، قدرت و حاکمیت را از مسیر حق‌گرایی دور نکرد و از موقعیت امیری خود برای دنیای خویش ذخیره نیندوخت.

سلمان با الهام از شیوه عملی پیامبر مسجد را مرکز تعلیم و تربیت و هدایت و پایگاه فعالیت‌های اجتماعی ساخته بود و خود در مسجد برای مردم، سوره یوسف را تفسیر می‌کرد تا در سایه‌آن، آنان با درس‌های عفت و صداقت و شیوه درست حکومت آشنا شوند. برخوردها و خلقیّات سلمان او را محبوب دل‌ها کرده بود و او بر قلوب مردم حکومت می‌کرد. از همین‌رو، در هنگام بیماری سلمان که به وفاتش انجامید، مردم به شدت ناراحت و افسرده بودند و دسته دسته به عیادتش می‌رفتند و از صمیم قلب برای بهبودش دعا می‌کردند، اما او که چشم به دنیا نداشت، سبک‌بال به سوی معبودش پر کشید. 3

سلمان در یک دهه از عمر خود که هم‌زمان و همراه بود با معاشرت و انس با پیامبر، می‌کوشید درباره قرآن بیاموزد و بیندیشد و تا آنجا که ممکن بود، از رسول خدا(ص) بپرسد. او به علت دانش گسترده‌اش در شناخت ادیان بزرگ الهی، به‌ویژه آیین یهود و مسیح،‌این امکان را داشت که بهتر و دقیق‌تر در مفاهیم آیات بیندیشد

یار راستین پیامبر

سلمان، یار راستین پیامبر(ص)، پس از رحلت آن حضرت، سعی در زنده نگه‌داشن سنت و سیره رسول خدا(ص) داشت. دوران استانداری او در مدائن، آمیخته با زهد و تقوا و اخلاص بود و با عدالتی مثال‌زدنی که نشئت‌گرفته از راه و روش امام علی(ع) بود، سراسر حکمت و عبرت و تعهد و مسئولیت را به نمایش گذاشت که می‌تواند به عنوان یک الگوی ناب، مورد استفاده و بهره‌برداری جوامع امروز بشری قرار گیرد.

نام سلمان، پیش از اسلام آوردنش روزبه بود. پس از پذیرش اسلام، پیامبر او را سلمان نامید. کنیه او را نیز «ابوعبدالله» و «سلمان الخیر» نامیدند.

سلمان فارسی

یکی از جریان‌هایی که سلمان در آن حضور داشت، جریان پیمان اخوت بود که به دستور پیامبر میان مهاجران و انصار برقرار شد. در این رویداد تاریخی، سلمان با ابوذر غفاری پیمان برادری بست.

سلمان، حدود بیست سال استاندار مدائن بود و پیش از او، مدتی حذیفه بن یمان، حاکم مدائن بود و در زمانی که استاندار مدائن نبود، چندی با سکونت در آن شهر، به تبلیغ و ترویج اسلام می‌پرداخت. سلمان و حذیفه هر دو شیعه امام علی(ع) بودند و روش علی‌گونه آنان، در گرایش مردم ایران به تشیع، نقش مهمی داشت.

سلمان در یک دهه از عمر خود که هم‌زمان و همراه بود با معاشرت و انس با پیامبر، می‌کوشید درباره قرآن بیاموزد و بیندیشد و تا آنجا که ممکن بود، از رسول خدا(ص) بپرسد. او به علت دانش گسترده‌اش در شناخت ادیان بزرگ الهی، به‌ویژه آیین یهود و مسیح،‌این امکان را داشت که بهتر و دقیق‌تر در مفاهیم آیات بیندیشد.

روزبه، در کشاکش درونش همواره به دنبال تکیه‌گاهی امن و ایمن از تهاجم تردیدهای یأس‌آور می‌گشت. با آیین‌های گوناگون آشنا شد و آنها را پویید، اما جز بر حیرت و گمگشتگی‌اش نیفزود. نوری در درونش سوسو می‌زد که هر چقدر به آن نزدیک‌تر می‌شد، به حقیقت و اطمینان راهی که می‌رفت، بیشتر ایمان می‌آورد. او در پی حقیقت و دین حق بود که با «بشارت ظهور احمد» آشنا شد و این‌بار دینی را از روی تحقیق برگزید که در مقابل شبهه‌ها و تردیدهای جانکاه و خردسوز، استوار ماند و رنگ نباخت. او به سوی آخرین فرستاده خدا هدایت شد و وقتی رسول خدا(ص) را دید، مرگش فرا رسید. آری، روزبه مُرد و از خاکسترش سلمان، زاده شد؛ «یُحیِی الْحَیّ مِنَ الْمَیِّتِ.» اسلام که از مطهِّرات است، او را بسان آب، زلال و پاک کرد. سلمان پاک، از آن هنگام که بنده خدا شد،‌دیگر در بند کسی نبود. او آزاد و رها به دریای یقین رسید و در ساحل آرامش آن، پیامبرگونه و علی‌وار زندگی کرد.

آورده اند که...

درس فروتنی

رفتار سلمان، چنان متواضعانه و زندگی‌اش چنان ساده بود که غریبه‌ها، هرگز درنمی‌یافتند که او حاکم شهر است. روزی سلمان، در راه می‌رفت. مردی را دید که از شام می‌اید و بار خرما و انجیر به دوش دارد. مرد شامی ‌که از به دوش کشیدن بار سنگین، خسته شده بود، با دیدن سلمان ‌که ظاهری ساده و فقیرانه داشت، به خیال اینکه او باربر است، صدایش کرد تا در رساندن بار به مقصد، به او کمک کند و اجرتی بگیرد.

سلمان بار را به دوش گرفت و همراه مرد شامی به راه افتاد. مردم در برخورد با سلمان سلام می‌کردند و از او به عنوان امیر یاد می‌کردند و عده‌ای به سرعت به طرف سلمان آمدند تا بار را از او بگیرند. مرد غریب شامی ‌که تازه فهمیده بود این عابر و رهگذر، امیر مدائن، سلمان فارسی است، با وحشت و خجالت و عذرخواهی فراوان برای گرفتن بار از امیر، پیش آمد، ولی سلمان قبول نکرد و گفت: «باید بار را تا مقصد برسانم!...».

آن‌گاه فرمود: «در این حمل بار سه ویژگی وجود دارد و به همین سبب من این بار را برایت حمل کردم. نخست اینکه کبر را از من دور می‌کند دوم اینکه یکی از مسلمانان را در مورد حاجتی که داشته یاری کرده‌ام و سوم اینکه اگر من این بار را برایت نمی‌آوردم، ممکن بود فرد دیگری که از من ضعیف‌تر است، ناگزیر شود این بار را حمل کند».4

علی(ع) از سلمان به‌عنوان دانا به علوم گذشتگان و آیندگان یاد کرده است. ویژگی دیگر سلمان، زهد او بود. آن بزرگوار هیچ‌گاه اسیر جاذبه‌های فریبنده زندگی نشد و در پارسایی، الگو و نمونه مسلمانان بود و به زهدش مثل می‌زدند و هنوز هم در ستایش از کسی که به اوج تقوا و پارسایی رسیده باشد، به‌عنوان سلمان عصر یاد می‌کنند. زهد و وارستگی سلمان، از ایمان عمیق و سرشار او سرچشمه می‌گرفت
سلمان فارسی

انفاق در راه خدا

روزی پیامبر اکرم(ص) یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد. سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید. روز بعد پیامبر دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعله‌های آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: «هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید.»

سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد. وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت. پیامبر فرمود: «از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول می‌انجامد، ‌ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغ‌تر است».5

نامه پندآموز

سلمان زمانی که در مدائن بود، نامه‌ای از ابودرداء دریافت کرد که در آن زمان، او از سوی عمر مسئولیت قضاوت در شام را برعهده داشت. ابودرداء در نامه نوشته بود: سلام بر تو، بعد از آنکه از همدیگر جدا شدیم، خداوند ثروت و فرزندانی به من بخشیده است و در سرزمین مقدس (شام و بیت‌المقدس) سکونت کرده‌ام. سلمان در پاسخ او چنین نوشت: «سلام بر تو، برای من نوشته‌ای که خداوند ثروت و فرزند به تو بخشیده است، ولی بدان که سعادت در افزایش ثروت و فرزند نیست، بلکه سعادت در افزایش بردباری است. همچنین آن‌گاه که علم تو برایت سودمند باشد.

نوشته‌ای که در آن سرزمین مقدس (بیت‌المقدس و اطراف آن) زندگی می‌کنی، ولی این را بدان که سرزمین برای کسی جانشینِ عمل نمی‌شود. کارهای نیک انجام بده، آن‌گونه که گویی عمل خود را می‌بینی. خودت را آماده مرگ کن، گویا که در حال مرگ هستی و باید از این دنیا بروی.» سلمان حکیم در نامه دیگری برای ابودرداء چنین نگاشت: «زمین کسی را مقدس نمی‌کند، بلکه رفتار انسان است که به او قداست می‌بخشد». 6

با تلخیص از: مجله اشارات :: بهمن 1387، شماره 117

فراوری: شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان


[1]. حسین جعفری، مهاجر حقیقت، قم، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، 1385، صص 29 ـ 40.

[2]. جواد محدثی، سلمان فارسی، قم، دفتر تبلیغات، 1371،‌صص 15 ـ 24.

[3]. همان، صص 46 ـ 54.

[4]. جواد محدثی، آشنایی با اسوه‌ها: سلمان فارسی، همان، ص53.

[5]. همان، ص 125؛ به نقل از: موسی خسروی، پند تاریخ، ج 1، ص 190.

[6]. مهاجر حقیقت، ص 124.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.