تبیان، دستیار زندگی
نگارش زندگینامه شهدای کربلا نخستین بار از قرن سوم آغاز شد. کهن ترین رساله در این باره رساله تسمیة من قتل مع الحسین است که سالها پیش توسط استاد علامه سید محمدرضا جلالی در مجله تراثنا منتشر شد . چند دهه پیش هم مرحوم سماوی کتاب ابصار العین فی انصار الحسین را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آئینه داران آفتاب(13)

عاشقی پیشمرگ نهضت حسینی

شام غریبان امام حسین(ع) در حرم رضوی

اشاره:

نگارش زندگینامه شهدای کربلا نخستین بار از قرن سوم آغاز شد. کهن ترین رساله در این باره رساله تسمیة من قتل مع الحسین است که سالها پیش توسط استاد علامه سید محمدرضا جلالی در مجله تراثنا منتشر شد . چند دهه پیش هم مرحوم سماوی کتاب ابصار العین فی انصار الحسین را نوشت. کتابی هم محمد مهدی شمس الدین در این بار منتشر کرد.

اکنون با کتاب تازه و مفصلی در این باره روبرو هستیم.

این كتاب با نام «آینه داران آفتاب» زندگی و شهادت یاران امام حسین علیه السلام را روایت می كند.

نویسنده این کتاب چهره نام آشنا در عرصه عاشورا پژوهی و ادبیات مذهبی است. استاد محمد رضا سنگری.

سوگ سرخ،  راز رشید، عاشورایی ها، ماه در آب، چهل روز عاشقانه و...پاره ای از آثار وی اند.

پیشتر نیز (ویژه نامه عاشورای سال 86) نیز از این استاد قلم فرسا، مطالبی را پیشکش حضورتان کردیم، اینک اگر ارباب مدد کند، برآنیم تا در مجموعه نوشتار "آیینه داران آفتاب"، چهره های درخشان و سلحشور حماسه عاشورا را از زاویه ای دیگر به تماشا بنشینیم.

عُماره‌ی‌بن‌صَلخَب‌اَزدی

مردم دسته دسته دست بیعت به مسلم می‌سپردند و چونان نامه‌هایی که پیش از این فرستاده بودند از یاری و پشتیبانی و جانبازی دم می زدند.

امّا دیری نپایید که گروه گروه گسستند و به عافیت پیوستند. عبیدالله در دارالاماره‌ی کوفه به تزویر و تطمیع و تهدید حکم می‌راند و با نفوذ در تشکیلات سرّی مسلم می‌کوشید نهضت را از درون متلاشی کند. در چنین هنگامه‌ای عمّاره زیرکانه و هوشیارانه همه‌سو سر می‌کشید تا نیرنگ‌های عبیدالله را در هم شکند و یارانی مخلص و فداکار را برای انقلاب فردا فراهم آورد.

- آه که چه زبون و ذلیل‌اند دل بستگان دنیا و چه حقیرند سرها و جان‌هایی که به زر، خویش گم می‌کنند و به شوق دنیا آخرت خویش تباه می‌سازند. مولایم علی(ع) می گفت: الدّنیا کمثل حیّه لیّن مسّها و یُقتلُ سَمّها. این مار خوش خط و خال، شرنگ مرگ در رگ‌هایشان خواهد ریخت وسیاه و زشت و زبون به دوزخشان خواهد فرستاد.

عمّاره با خود می‌گفت و می‌گریست. چه زود کوفه‌ی بیعت و ازدحام، خلوت شد. چه زود کوچه‌های« ما حسین را می‌خواهیم » به « امر، امر عبیدالله است » تبدیل شد.

بعد از این چه خواهد شد؟ مسلم به مولایمان حسین نامه نوشته است که بیا هجده هزار تن بیعت کرده‌اند و جان فشانی و فداکاری را آماده‌.

جلّاد شمشیر کشید. عمّاره پلک نزد. تنها با صدایی که در آن آرامش و اندوه موج می‌زد سرود: السّلام علیک یا اباعبدالله.السّلام علیک یا بن رسول الله.

تیغ فرا رفت و فرود آمد. عمّاره بر تل افتاد. هنوز چشمان را نبسته بود. آخرین آوا از حلقومش تراوید: فداک جسمی و دمی یا اباعبدالله

امام حسین(ع)

روز هشتم ذی‌الحجّه هانی، پیر فداکار و مهمان نواز کوفه، با تن بی سر در کوچه‌ها بر خاک کشیده شد و مسلم بسته در زنجیر از مقابل نگاه هزاران بیعت کننده‌ی دیروز گذشت تا فرجامی چون هانی داشته باشد.

عمّاره خود ندید امّا شنید بدن این دو شهید را در بازار کفّاشان و قصّابان کشیدند و چشم‌های مبهوت نگریستند و پس از آن به شیوه‌ی سیاه پیشین زیستند و اگر سخنی گفتند، به نفرینی پنهان و افسوسی  خاموش بسنده کردند. اینک نوبت مبارزان رسیده بود که دستگیر شوند. عمّاره گریخت و در خانه خویشاوندان پنهان شد. تعقیب و گریز ادامه یافت و او از خانه‌ای به خانه‌ای و از پناهگاهی به پناهگاهی می رفت.

دیری نپایید که محمّد بن اشعث پناهگاه او را یافت. حلقه‌ی محاصره‌ی گزمه‌ها و ماموران تنگ و تنگ‌تر شد و سر انجام عمّاره در بند دشمن افتاد. دو روز در زندان بر غربت مسلم و فردای حسین گریست.

یازدهم ذی‌الحجّه بود که عمّاره را از زندان بیرون آوردند. شیر در زنجیر، مهابت و شکوهی داشت. در خطوط چهره‌اش از ترس و واهمه نشانی نبود. مقصد میدان قبیله ازد بود. به میدان رسیدند. جمعیت انبوه شد. هیچ کس دم نمی‌زد. حتّی خویشاوندان، بُهت‌زده و ساکت تماشا می‌کردند. عمّاره مردم را می‌دید. می‌نگریست و می‌گریست. ساعتی بعد در کنار تلّی در قبیله، عمّاره‌ی جوان را متوقف کردند. دست‌ها بسته بود و پای در زنجیر.جلّاد شمشیر کشید. عمّاره پلک نزد. تنها با صدایی که در آن آرامش و اندوه موج می‌زد سرود: السّلام علیک یا اباعبدالله.السّلام علیک یا بن رسول الله.

تیغ فرا رفت و فرود آمد. عمّاره بر تل افتاد. هنوز چشمان را نبسته بود. آخرین آوا از حلقومش تراوید: فداک جسمی و دمی یا اباعبدالله.

عمّاره به کربلا نرسید؛ کربلا به او رسید؛ او نیز چون مسلم و هانی عبدالاعلی پیش‌مرگ نهضت حسین شد و خون او طلیعه‌ی عظیم‌ترین و ناب ترین انقلاب جهان، عاشورا.

نوشته: دکتر محمد رضا سنگری

فرآوری: شکوری: گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.