چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
چون نمیدانند، انکار میکنند.
حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف) در شرح چهل حدیث، بعد از نقل برخی از مقامات بلند بندگی و عدم درک ما از آنها، میفرماید:
«افسوس که ما بیچارههای گرفتار حجاب ظلمانی طبیعت و بستههای زنجیرهای آمال و امانی جز مطعومات و مشروبات و منکوحات و امثال این ها چیزی نمیفهمیم؛ و اگر صاحب نظری یا صاحب دلی بخواهد پرده از این حجب بردارد، جز حمل بر غلط و خطا نکنیم. و تا در چاه ظلمانی عالم ملک مسجونیم، از معارف و مشاهدات اصحاب آن چیزی ادراک ننماییم.
ولی ای عزیز، اولیا را با خود قیاس مکن و قلوب انبیا و اهل معارف را گمان مکن مثل قلوب ماست. دلهای ما غبار توجه به دنیا و مشتهیات آن را دارد و آلودگی انغمار در شهوات نمیگذارد مرآت تجلّیات حق شود و مورد جلوهی محبوب گردد. البته با این خود بینی و خود خواهی و خود پرستی باید از تجلّیات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی نفهمیم، بلکه کلمات اولیا و اهل معرفت را تکذیب کنیم. و اگر در ظاهر نیز تکذیب نکنیم، در قلوب تکذیب آن ها نمايیم و اگر راهی برای تکذیب نداشته باشیم، مثل آنکه قائل به پیغمبر يا ائمه معصومین (علیهم السلام) باشیم، باب تأویل و توجیه را مفتوح میکنیم؛ و بالجمله سدّ باب معرفت الله میکنیم.»
سپس حضرت امام (رحمه الله) به مصادیق آن اشاره میکنند و میفرمایند:
«ما رأیتُ شَئیاً اِلاّ وَ رَأَیتُ اللهَ مَعَهُ وَ قبلَهُ وَ فیه1 را حمل بر رؤیت آثار میکنیم. لَم أَعبُد رَبَّاً لَم أَرَهُ2 را به علم به مفاهیم کلیه مثل علوم خود حمل مینماییم! آیات لقاء الله را به لقای روز جزا محمول میداریم. لی مع الله حاَلة3 را به حالت رقت قلب برای مثال حمل میکنیم وَارزُقنِی النَّظَر اِلی وَجهِک الکَرِیم 4 و آن همه سوز و گدازهای اولیا از درد فراق، به فراق حورالعین و طیور بهشتی حمل میکنیم! و این نیست جز این که چون ما مرد این میدان نیستیم و جز حظّ حیوانی و جسمانی چیز دیگر نمیفهمیم، همه معارف را منکر میشویم.»5
آری، بنا به فرمایش حضرت امام(رحمه الله)، از همه این ها بدتر، آن است که با این کارها، باب معارف را بر خود مسدود میکنیم و از طلب حقیقی این راه و انوار الهیه باز میمانیم و محروم میشویم. پس انکار همان و عدم استفاده نیز همان. اگر گفتیم این ها سحر و افسون و اسطوره است، دیگر اجازه نخواهند داد که از آنان دنباله روی کنیم. بدتر از آن، چشم و گوش خود را نیز میبندیم که مبادا سخن حق بشنویم. پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) وقتی قرآن را تلاوت می فرمود، فردی هم چون ولید تحت تأثیر جاذبهی قرآن قرار می گرفت. او از فصحاء و بلغای عرب در عصر جاهلیت بود، از همین رو، دانست که قرآن امر عادی و زمینی نیست و گفت:
«اِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً وَ اَنَّ عَلَیهِ لَتَلاوَةً... وَ اِنَّهُ لَیَعلُو وَلا یُعلی»6 وقتی ابوجهل این گفته را شنید، گفت: تو هم رفتی؟! و وسوسه خود را شروع کرد. ولید نیز متأثر شد و مقابل پیامبر قرار گرفت و قرآن در وصف او میفرماید: همواره در اندیشه بود که چگونه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از پیشرفت باز دارد: «انَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»7 ؛ آری، اندیشید و سنجید، پس کشته بادا، چگونه سنجید؟ گاهی انسان، خودش را از شنیدن حرف حق محروم میکند.
نقل میکنند مرحوم حاج آقا حسین قمی از مشهد به تهران آمد و فرمود: میخواهم رضا شاه را ببینم. این امر مصادف با جریان کشف حجاب و خلع لباس روحانیون بود. وقتی به رضا شاه خبر دادند، گفت: نه، او تند است و من و او با هم کنار نمیآییم.
ممکن است کار انسان به جایی بکشد که فقط در لاک خود باشد و حتی توفیق شنیدن حرف حق را هم نداشته باشد. از طرف دیگر، کسانی هستند که وقتی به خدا متصل شدند، نه تنها طالب حرف حقّ هستند، بلکه طالب خود حقّ و منتظر لقای او نیز هستند.
باید بسیار مراقب باشیم که مبادا مقامات بزرگان دین را انکار کنیم. حضرت امام نمونه هایی از برخورد با بزرگان و اولیا را نقل میکند که نشان میدهد مردم«اَعداءُ ما جَهِلُوا»8 هستند، چون نمیدانند، انکار میکنند. برخی از این شکوه ها چنین است: اگر یکی از حقایق را از لسان عارف شوریده یا سالک دل سوخته یا حکیم متألهی بشنویم، چون سامعهی ما تاب شنیدن آن ندارد و حبّ نفس مانع شود که به قصور خود حمل کنیم، فوراً او را مورد همه طور لعن و طعن و تکفیر و تفسیقی قرار میدهیم و از هیچ غیبت و تهمتی نسبت به او فروگذار نمیکنیم. کتاب وقف میکنیم و شرط استفاده از آن را قرار میدهیم که روزی صد مرتبه لعن به مرحوم ملا محسن فیض کنند. جناب صدر المتألهین را که سرآمد اهل توحید است، زندیق میخوانیم و از هیچ گونه توهینی دربارهی او دریغ نمیکنیم.9
در مورد ملا صدرا نقل شده است که وقتی از کهک به قم آمد، بعد از زیارت فردی را دید که پس از خواندن نماز دست بلند کرده و پی در پی به صدر المتألهین لعن میفرستد. ایشان میپرسد: ببخشید! ملا صدار چه کار کرده و جرمش چیست که چنین لعنش میکنی؟ گفت: با من کاری نکرده، ولی قائل به وحدت وجود است، بنابراین، کافر است و کافر را باید لعن کرد. سپس فرمود: آیا مشکل او همین است؟ گفت: آری. فرمود: پس هرچه میخواهی لعنش کن!
حضرت امام (رحمه الله) میفرماید: از تمام کتابهای آن بزرگوار- ملاصدرا- مختصر میلی به مسلک تصوف ظاهر نشود، بلکه کتاب کسر اصنام الجاهلیه فی الرد علی الصوفیه10 نوشته- با این حال- او را صوفی بَحت میخوانیم. کسانی که معلوم الحال هستند وبه لسان خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) ملعوناند، میگذاریم، کسی را که با صدای رسا داد ایمان به خدا و رسول و ائمهی هدی (علیهم السلام) میزند، لعن میکنیم! من خود میدانم که این لعن و توهین ها به مقامات آنها ضرری نمیزند، بلکه شاید به حسنات آنها افزاید و موجب ارتفاع درجات آن ها گردد، ولی این ها برای خود ما ها ضرر دارد و چه بسا باشد که باعث سلب توفیق و خذلان ما گردد.
---------------
1. «ندیدم چیزی را مگر آن که خدا را همراه آن و پیش از آن و در آن دیدم». اسفار، ج 1، ص117
2. «ما کُنتُ اَعبُدُ رَبَّاً لَم اَرَهُ؛ پروردگاری که ندیدم نپرستیدم» اصول کافی، ج1،ص97
3. «لَی مَعَ للهِ وَقتٌ(حالُ) لا یَسَعُهُ مَلَک مُقَرَّبٌ وشلا نَبِیُّ مُرسَلٌ؛ مرا با خداوند حالتی است که هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی نمی تواند آن را تحمل کند» (بحار الانوار، همان)
4. «وَاسَئلُکَ لذَّهَ النَّظرِ اِلی وَجهِک الکَریمِ؛ از تو می خواهم دیدار وجه کریمت را روزی ام گردانی» (همان، ج95، ص359
5. شرح چهل حدیث، 455 و 456
6. الانوار، ج9، ص167
7. مدثر، آیات 18 و19
8. دشمنان آنچه نسبت به آن نادانند.
9. شرح چهل حدیث، ص456
10. یعنی: شکستن بت های جاهلیت در ردّ فرقهی تصوف