تبیان، دستیار زندگی
شنوندگان عزیز توجه فرمایید! توجه فرمایید! رزمندگان دلیر ما دیشب پس از یورش به دشمن بعثی در ارتفاعات حاج عمران در غرب كشور توانستند ارتفاعات مهم و سوق‏الجیشی پسِ كلّه جبّار و... را آزاد كنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ارتفاعی به نام پسِ كله ی جبار

داشتیم برای حمله آماده می‏شدیم. هر كس به كاری مشغول بود. یكی وصیتنامه می‏نوشت. دیگری وسایلش را آماده می‏كرد و آن یكی وضو گرفته و به لباس و صورتش عطر می‏زد. فرمانده نگاهی به جبّار كرد و گفت: آقا جبّار شب حمله‏اس‏ها!

ارتفاعی به نام پسِ كله ی جبار

جبّار خمیازه كشید و گفت: می‏دانم.

ـ نمی‏خواهی یك دست به سر و صورتت بكشی؟

ـ مگر سر و كله‏ام چشه؟

علی خنده‏كنان گفت: منظور فرمانده، موهای نازنین كلّه مبارك شماست!

جبّار با اخم به علی نگاه كرد و گفت: سرت به كار خودت باشد. صلاح مملكت خویش خسروان دانند!

دیگر نه فرمانده و نه كس دیگر حرفی زد. این جبّار از آن موجودات عجیب روزگار بود. با آن قد دراز و بدن لاغر و سر و وضع ژولیده، اگر می‏دیدیش چه فكرها كه درباره‏اش نمی‏كردی. اما انصافاً در جنگیدن رو دست نداشت. شجاع و دلیر و بی‏كلّه! اما مشكل اصلی واقعاً كلّه‏اش بود! همیشه خدا موهایش ژولیده و پس كلّه‏اش موها شاخ شده بود! بی‏انصاف نمی‏كرد یك شانه به آن موهایش بكشد كه یك دسته‏اش به طرف شرق و دسته  دیگر به سمت غرب بود. به حرف هیچ ‌كس هم تره خرد نمی‏كرد.

عملیات شروع شد و ما به قلب دشمن زدیم و از ارتفاعات حاج عمران بالا كشیدیم. آفتاب در حال طلوع بود كه یكی از ارتفاعات صعب‏العبور را فتح كردیم. همان بالا از خستگی نفس نفس می‏زدیم كه بی‏سیم‏چی دوید طرف فرمانده و گفت: فرماندهی تماس گرفته، می‏پرسند روی كدام ارتفاع هستید؟

فرمانده كمی سرش را خاراند و گفت: واللّه روی نقشه هیچ اسمی از این ارتفاع ندیدم.

علی خنده‏كنان گفت: می‏گویم اسمش را بگذارید «پسِ كلّه جبّار!» آخه می‏بینید كه، دامنه‏اش همه‏ شاخ شاخه. مثل پسِ كلّه آقا جبّار.

جبّار آن طرف‌ تر بود و چیزی نمی‏شنید.

چند ساعت بعد یكی از بچه‏ها رادیواش را روشن كرد. صدای مارش عملیات بلند شد. بعد گوینده با هیجان گفت: شنوندگان عزیز توجه فرمایید! توجه فرمایید! رزمندگان دلیر ما دیشب پس از یورش به دشمن بعثی در ارتفاعات حاج عمران در غرب كشور توانستند ارتفاعات مهم و سوق‏الجیشی پسِ كلّه جبّار و... را آزاد كنند.

جبّار یكهو از جا جست. بچه‏ها از شدّت خنده روی زمین ریسه رفتند. جبّار با عصبانیت فریاد زد: كدام بی‏معرفت اسم اینجا را گذاشته پسِ كلّه جبّار؟

شنوندگان عزیز توجه فرمایید! توجه فرمایید! رزمندگان دلیر ما دیشب پس از یورش به دشمن بعثی در ارتفاعات حاج عمران در غرب كشور توانستند ارتفاعات مهم و سوق‏الجیشی پسِ كلّه جبّار و... را آزاد كنند.

اما هیچ كس جوابش را نداد. روی ارتفاع پسِ كلّه جبّار می‏خندیدیم و جبّار حرص می‏خورد.

آن ارتفاع به همان اسم معروف شد. اگر الان به نقشه دقیق آن منطقه نگاه كنید، یك ارتفاع را می‏بینید كه اسمش است: پسِ كلّه جبّار!

جبّار از آن موجودات عجیب روزگار بود. با آن قد دراز و بدن لاغر و سر و وضع ژولیده، اگر می‏دیدیش چه فكرها كه درباره‏اش نمی‏كردی. اما انصافاً در جنگیدن رو دست نداشت. شجاع و دلیر و بی‏كلّه! اما مشكل اصلی واقعاً كلّه‏اش بود!

نویسنده : داوود امیریان

تنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان