تبیان، دستیار زندگی
مجموعه پرسش و پاسخ‏هایی از محضر علامه طباطبایی درباره امام حسین‏علیه السلام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چند نکته عاشورایی از علامه

مجموعه پرسش و پاسخ‏هایی از محضر علامه طباطبایی درباره امام حسین‏علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

آگاهى حضرت سيد الشهداء -عليه السلام- از شهادت خود

سؤال: آيا حضرت امام حسين -عليه السلام- از قتل خود با خبر بود؟

جواب: به دليل عقلى و نقلى، امام -عليه السلام- انسان كامل و داراى مقام نورانيت، بلكه كاملترين انسان هاى عصر خويش و مظهر تام همه اسماء و صفات و داراى اسم اعظم الهى است، لذا «عالم بما كان و ما يكون و ما هو كائن»؛ آگاه به وقايع گذشته و رخدادهاى آينده) تا روز قيامت مى باشد. (1) و به محض توجه به مقام نورانيت خود، بالفعل به همه جهان و جهانيان و به همه ى امور عالم و به هر حادثه خواه شخصى يا اجتماعى كه پيش آمده و در حال وقوع است و يا رخ خواهد داد، آشنا و با خبر مى گردد. و بدين ترتيب همه اشياى براى امام -عليه السلام- روشن و هيچ چيز از نظر و ديده ى باطنى او پوشيده نيست؛ هر چند در رفتار و كردار مانند ساير مردم، به علل اسباب ظاهرى روى مى آورد. بر اين اساس، حضرت سيد الشهدا -عليه السلام- كاملا به شهادت خويش و جزئيات آن از قبيل زمان، مكان، كيفيت شهادت ... و آگاه و با خبر بود، و در مواردى عملا بدان تصريح نمود. (2)

از جمله در پاسخ برخى فرمود كه جدم رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - به من فرمود:

«فان الله قد شأ أن يراك قتيلا»؛ خداوند خواسته است كه تو را كشته ببيند. (3)

و درباره دليل به همراه خود بردن اهل بيت، فرمود:

«إنّ الله قد شأ أن يراهن سبايا.» (4)

و منظور از اين خواسته و مشيت خداوند، تكليف شرعى و مشيت تشريعى است.

عدم منافات علم امام -عليه السلام- با قضاى حتمى خداوند

سؤال: آيا شهادت امام حسين -عليه السلام- به قضاى حتمى خدا بود؟ اگر چنين است، اين مسأله با علم امام -عليه السلام- به همه چيز -از جمله شهادت خود- چگونه سازگار است؟

جواب: آرى شهادت حضرت سيد الشهداء -عليه السلام- به قضاى حتمى خداوند متعال بود، ولى علم موهبتى امام -عليه السلام- به همه ى حوادث، موضع او را در برابر تكاليف خاصه ى خود كه حتمى الوقوع و متعلق قضاى حتم خداوند متعال است، تغيير نمى دهد.از اين گذشته اساسا قضاى حتمى خداوند متعال نظير شهادت حضرت سيدالشهداء -عليه السلام- از آن جهت كه حتمى الوقوع است، متعلق امر و يا نهى خدا و يا متعلق اراده و قصد انسانى قرار نمى گيرد؛ زيرا او چه بخواهد چه نخواهد، آن حادثه، حتمى الوقوع است و واقع مى شود و شدنى است و در لوح محفوظ ثبت گرديده است و لا محاله تحقق خواهد يافت و برو برگرد ندارد. بنابراين، در اين فرض معنا ندارد كه گفته شود: خود را در اين حادثه، واقع ساز يا نساز، زيرا بنابر فرض حتمى الوقوع و واقع شدنى است، بخواهد يا نخواهد، و نسبت به مجموع اجزاى علت تامه ى خود نسبت ضرورت را دارد. (5) البته اين منافات با آن ندارد كه گفته شود آن بزرگوار به قضاى حتمى خداوند متعال تن در داد و تسليم و راضى شد، چنان كه آن حضرت در آغاز نهضت خود، در خطبه اى كه در مكه ايراد نمود، فرمود:

«خط الموت على ولد آدم ...لا محيص عن يوم خط بالقلم»؛ مرگ بر فرزندان آدم -عليه السلام- نوشته شده است ...هيچ راه گريزى از روزى كه با قلم (تكوين) نوشته شده، وجود ندارد. (6)

اشاره به اين كه مرگ و شهادت من با قلم تكوين در لوح محفوظ ثبت گرديده است .

سپس فرمود:

«رضا الله رضانا اهل البيت، نصبر على بلائه و يوفينا اجور الصابرين»؛ خشنودى خدا، خشنودى ما اهل بيت است، بر بلاى او صبر مى كنيم و خداوند (در عوض آن) پاداش هاى صابران را به طور كامل به ما عنايت مى فرمايد. (7)

هم چنين در نفس آخر و در آخرين لحظات از حيات دنيوى، آن هنگام كه در اثر جراحات فراوان در خاك و خون مى‏غلطيد، فرمود:

«الهى! صبرا على بلائك و رضا بقضائك و تسليما لأمرك لا معبود سواك يا غياث المستغيثين»؛ معبودا! در بلاى تو شكيبا و در برابر فضاى حتمى ات خشنود، و تسليم فرمان توام . معبودى جز تو وجود ندارد، اى فرياد رس يارى جويان!(8)

امام حسین(ع)،عاشورا،محرم،تاسوعا
چرا جنگ و شهادت؟!

سؤال: چره امام حسين -عليه السلام- همانند امام حسن مجتبى -عليه السلام- راه صلح و سازش و بيعت را در پيش نگرفت و راه شهادت را انتخاب نمود؟

جواب: در روايات آمده است كه هر يك از ائمه - عليهم السلام - تكليف و وظيفه ى خاص خود را كه خداوند حكيم عليم بر اساس مصالح واقعى در لوحى از نور براى او ثبت نمود، مى بيند و بدان عمل مى نمايد. (9) علاوه بر اين، آن حضرت جز شهادت راهى نداشت، زيرا دو راه در پيش روى امام -عليه السلام- قرار داشت:

1. بيعت با يزيد آن چنانى و زندگى ذلت بار و ننگين و نابودى اسلام .

2. مخالفت با يزيد و عدم بيعت با او و قبول شهادت و در نتيجه زنده نگه داشتن اسلام و بقاى دين و احياى مكتب .و آن حضرت همين راه را انتخاب نمود، و تسليم محض امر و راضى به قضاى خداوند متعال شد و عمل به تكليف شرعى خود نمود.

زيرا يزيد به عكس معاويه كه با اعمال سياست هاى فريب كارانه و احترام به مقررات و معتقدات دينى مردم، تظاهر به اسلام مى نمود، هيچ گونه تظاهر به مسلمانى نداشت ؛ بلكه به طور آشكار عملا با اسلام و مقدسات دينى مردم مخالفت مى نمود و به مى گسارى و ساز و نواز و عشرت گذرانى و شاهد بازى و...تظاهر مى نمود و هيچ گونه حرمتى براى دين و مقررات دينى نمى گذاشت، چنان كه وقتى سر مقدس حضرت سيد الشهدا -عليه السلام- را به همراه اسرا نزد او آوردند، اشعارى سرود و در آن به طور علنى تصريح نمود كه:

لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جأ و لا وحى نزل

خاندان هاشم به سلطنت بازى پرداختند.بنابراين، نه خبرى آمده است و نه وحى اى نازل شده است .(10)

مصيبت از اين بالاتر، اين كه او خود را خليفه و جانشين رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم معرفى مى كرد و مدعى خلافت بود و لباس خلافت بر تن داشت! (11)

پس راهى جز شهادت براى امام -عليه السلام- باقى نمانده بود.

معناى ثارالله

سؤال: معناى «ثارالله» چيست؟

جواب: يعنى خون خدا! (12)

ادامه دارد...

پی نوشت ها:

(1) احتجاج، ج 1، ص258، ص235.

(2) از جمله پيش از حركت از مكه معظمه به سوى كربلا طى نطقى، عزم و حركت خود را اعلام كرد و شهادت خويش را گوشزد نمود و فرمود: خط الموت على ولد آدم محظ القلاده على جيد الفتاه و ما أولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف .و خير لى مصرع انا لاقيه كأنى بأوصالى يتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلأ (مرگ مانند نقش بستن گردنبند بر گردن دختر جوان بر فرزندان آدم نوشته شده است . و شدت اشتياق من به ديدار نيكان در گذشته ام مانند اشتياق حضرت يعقوب به يوسف - عليه السلام - است، و محل افتادن و مرگى براى من برگزيده شده است كه من بدان جا خواهم رسيد.گويا مى بينم كه درندگان بيابان ها بين «نواويس» و «كربلا» مرا پاره پاره مى كنند.) بحارالانوار، ج 44، ص366، كشف الغمه، ج 2 ص29 لهوف ص60.

و مردم به يارى و نصرت خود و شهادت در راه و هدف خود دعوت نمود و فرمود: من كان باذلا فينا مهجته، موطنا على لقأ الله نفسه، فليرحل معنا.؛ (هر كس خواهان آن است كه خون جگر و جان خود را در راه ما بدهد و خود را براى ملاقات با خداوند (= شهادت) آماده كرده است، با ما كوچ كند) بحارالانوار، ج 44، ص366؛ كشف الغمه، ج 2، ص29؛ لهوف ص60.

و نيز در پاسخ سخن بعضى از شخصيت ها كه به قصد خيرخواهى بر سر راه آن حضرت قرار گرفتند و پيامدهاى خطرناك نهضت را به آن بزرگوار گفتند، فرمود: من با يزيد آن چنانى بيعت نمى كنم و حكومت ظلم و ستم او را امضا نخواهم كرد، زيرا خدا و رسولش و مومنان آن را از ما نمى پذيرد: «أبى الله ذلك و رسوله و المومنون و... » من مى دانم كه به هر كجا بروم و يا در هر كجا باشم، مرا خواهد كشت هر چند به استار كعبه آويزان باشم، و اين كه خروجم از مكه به لحاظ حفظ حرمت خانه خدا و رعايت هتك حرمت آن به واسطه ريختن خون من در آن جاست. ر.ك:بحارالانوار، ج 44، ص364؛ ج 45، ص83؛ لهوف، ص63.

(3) ر.ك:بحارالانوار، ج 44، ص364، لهوف، ص63.

(4) ر.ك:بحارالانوار، ج 44، ص364، لهوف، ص63.

(5) يعنى نسبت به اراده ى تكوينى و قضاى حتمى الهيه كه از مقام فعل انتزاع مى شود، چنين است ؛ ولى نسبت به خود انسان كه فاعل و ياقابل است - قاتل يا مقتول در مثال مورد بحث ما - نسبت امكان دارد، يعنى ممكن و اختيارى و متعلق امر و نهى تشريعى است .براى توضيح بيشتر به بخش جبر و اختيار مراجعه شود.

(6) بحار الانوار، ج 44، ص366، كشف الغمه، ج 1 ص29، لهوف، ص60.

(7) بحار الانوار، ج 44، ص366، كشف الغمه، ج 1 ص29، لهوف، ص60.

(8) ذريعة النجاة گرمارودى .

(9) ر.ك:اصول كافى، ج 1، ص378؛ بحارالانوار، ج 25، ص39 و 42؛ ج 26 ص134 و...

(10) احتجاج، ج 2، ص307، لهوف، ص81؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص114.

(11) بنابراين: بيعت و صلح و سازش با چنين انسان پليدى، از شخصيت برجسته اى همچون امام حسين عليه السلام به معناى صحه گذاشتن بر اعمال ننگين او و كمك به نابودى اسلام و معتقدات دينى بود، لذا امام -عليه السلام-  فرمود: «و مثلى لا يبايع مثله»؛ (كسى چون من با كسى مثل او (= يزيد) بيعت نمى‏كند). بحار الانوار، ج 44،ص324.نيز ر.ك:لهوف ص22.

و نيز مى فرمايد «يأبى الله ذلك لنا و رسوله و المومنون ...»؛ (خداوند و رسول او و مومنان ...از پذيرش چنين چيزى براى ما ابا دارند).شرح نهج البلاغهه ابن ابى الحديد، ج 3، ص249؛ لهوف ص97.

(12) منظور اين است كه خداوند متعال خود خون بهاى امام حسين - عليه السلام - مى باشد؛ زيرا در برابر شهادت و فداكارى آن حضرت هيچ نعمت هاى آخرتى جز ديدار پروردگار قرار نمى گرفت .


منبع: در محضر علامه طباطبایی، سؤال شماره 282 تا 285

تنظیم: گروه حوزه علمیه تبیان