تبیان، دستیار زندگی
گفت و گوی من با علیرضا خمسه در فرهنگسرای نیاوران شکل گرفت؛ جایی که او مشغول بازبینی نمایشنامه خوانی بود؛ برای دومین جشنواره سراسری نمایشنامه خوانی که 26 تا 30 آذرماه در همین فرهنگسرا برگزار شد. دلم می خواست گفت و گو قبل از ب...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خمسه؛ یک داور جدی


گفت و گوی من با علیرضا خمسه در فرهنگسرای نیاوران شکل گرفت؛ جایی که او مشغول بازبینی نمایشنامه خوانی بود؛ برای دومین جشنواره سراسری نمایشنامه خوانی که 26 تا 30 آذرماه در همین فرهنگسرا برگزار شد. دلم می خواست گفت و گو قبل از برگزاری جشنواره چاپ می شد تا این جشنواره و حداقل کلیت نمایشنامه خوانی اینقدر مهجور نمی ماند ولی افسوس که تقویم کاری، مجالی بیشتر از این مهیا نکرد. اتفاقاً نمایشنامه ای که در حال بازخوانی یا بازبینی هیات داوران بود تعزیه ای بود مربوط به واقعه کربلا و باورم نمی شد این علیرضا خمسه جدی و اخمو همان علیرضا خمسه ای باشد که دقایقی بعد قرار است پاسخ تمام پرسش های مرا با شوخی و طنر بدهد. به هر حال به قول خودش، بازیگر هر لحظه به شکلی بت عیار است.

خاطره های یک فرهنگسرا

این نکته ای که در اینجا و در این حاشیه می آورم شاید در خلال گفت و گو هم یکی – دو باری مطرح شده ولی مطمئنم حسی که رو به روی من و چهره خمسه اتفاق می افتاد در جمله های گفت و گو مشهود نیست. بخش مفصلی از صحبت های ما دو نفر به پانتومیم اختصاص داشت. علیرضا خمسه چند بار تأکید کرد که اولین پانتومیم را در سال 56 در همین فرهنگسرا دیده؛ در جشنواره ای که به همت بانی این فرهنگسرا، آقای شیروان لو برگزار شده است. حس نوستالژیک عجیب و غریبی توی چشمهایش بود وقتی از آن روز و دیدن اولین پانتومیم می گفت و اینکه این رشته و مسیر بسیار سخت را بر می گزیند که خب البته راجع به سختی های آن زیاد صحبت کردیم و بخش تقریباً کاملی از آن در متن مصاحبه آمده است.

برخلاف رسم

شاید نه معروف باشد و نه مرسوم که نوشته ای شبیه بیوگرافی در اواسط لید یک گفت و گو جا بگیرد اما قبول کنید که هم از گفتن برخی نکات بیوگرافی گونه چاره ای نیست و هم اینکه قرار نیست این نوشته ها بیوگرافی باشد. شاید در روند یک گفت و گو صحبت هایی رد و بدل شود که این نوشته ها به تبیین آنها کمک کند؛ آن هم برای مصاحبه کننده ای مثل من که پریشانی ام، یک گفت و گوی پریشان به بار می آورد. علیرضا خمسه متولد سال 1331 است. تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته روان شناسی و در دانشگاه ملی سابق و شهید بهشتی کنونی دنبال کرده و بعد زا آن به فرانسه می رود و د ردانشگاه ون سن پاریس شاخه های متنوع و مختلفی از نمایش را دنبال می کند خودش می گوید: «من از بی سوادهای این رشته ام»، می دانم که سوابق تدریس و تحقیق علیرضا خمسه بر جمع کثیری پوشیده نیست، ضمن اینکه حضور مستمر او در جمع های دانشجویی، علاقه و جدیتش را نسبت به تحصیل و تدریس نمایان می کند. از کشورهای در حال توسعه و شعار «آموزش و محور توسعه» یاد می کند و بعد از پرسش های من در باب دانشجویانش نکته جالبی را می گوید «اگر باور داشته باشی که چیزی بلد نیستی یا کمتر می دانی بیشتر یاد خواهی گرفت و من نسبت به دانشجویان سعی کرده ام اینگونه باشم». خلاصه، بحث تدریس و دانشجویی و ... می رود به دوران دانشجویی خودش و ادامه می دهد: «چهار سال در پاریس، دوره های مختلف بازیگری را با گرایش های متفاوت گذراندم. پاریس که می دانید، مرکز کارهای مختلف شاخه های هنری و خصوصاً کار ما (بازیگری) است. «لوکوک» آنجا کلاس دارد، «مارسل مارسو» از سال 1979 آنجا مدرسه بزرگی دارد و ... ورک شاپ های یک هفته ای آنجا هست و... بستگی به بودجه ات دارد. همین ورک شاپ ها چهارساله هم هست، باید به جیبت نگاه کنی. من همین الان به بچه هایی که قصد تحصیل یا ادامه تحصیل دارند توصیه می کنم که حتماً بروند پاریس. فضای پویایی برای پیشرفت هست. اینجا متأسفانه دو واحد بیشتر نیست. مگر چقدر می شود در این فرصت کوتاه آموخت؟» و بعد یادم می افتد که در سر فصل های رشته ادبیات هم «ادبیات معاصر» با این همه پیشینه و پسینه و گستردگی و تنوع و عمق و تازگی و جهان بینی های بکر، تنها سهمی 4 واحدی در 137 واحد دارد؛ آن هم دو واحد برای نظم و 2 واحد برای نثر، اما مثلاً شاعری مثل مسعود سعد سلمان با مباحثی تکراری یک سهم مستقل 2 واحدی دارد و.. بگذریم.

همیشه کمدین

علیرضا خمسه در هر حال و هر شرایطی یک کمدین است. هم خودش تأکید می کند و هم خودم می توانم بفهمم؛ حتی وقتی حرکتی یا گفته ای از او خنده دار نباشد – البته نه به معنای مضحک – این نکته را به راحتی می شود از اولین پاسخ هایش به اولین سؤال هایم فهمید. راستش اول گفت و گو فکر کردم چه ساعت یا به هر حال زمان سختی را خواهم داشت، چون طبیعتاً آنقدرها برای فضاهای طنز آماده نبودم و مثلاً نمی دانستم برای رسیدن از نقطه سراسر شوخی به نکته ای سرتا پا جدی چه باید بکنم ولی هر طور شد گفت و گو شاد و پر از طنز آغاز شد در حدی که بعد از هر «گفت»ی، «گو»ی خنده بود ولی بسیار جدی و حتی گاهی بغض آلود ادامه یافت. هر چند که همین بغض ها در خنده های همیشه علیرضا خمسه پنهان می شد و غم ها با شادی انگاری هایش مجال بروز نمی یافت. این را زمانی متوجه می شوم که از «غم نان» حرف می زنیم و او می گوید: این اصطلاح تراژدین هاست، ما کمدین ها می گوییم: «شوق نان» ... .

محمد رضا یزدان پرست

صدای آرزوی من، بازیگری(گفتگو با علیرضا خمسه)

خمسه:«پانتومیم» در كشور ما مظلوم‌ترین گونه نمایشی است

گفتگو با علیرضا خمسه