تبیان، دستیار زندگی
تصویرسازی در سروده های کهن دینی و حماسی ایران: نام او به معنی «مینوی ستیزه‌گر» و «اندیشه بد» است. وی آفرینده همه دیوان و در و جان و دشمن هرمزد به شمار می‌رود. بیماری را او ایجاد می‌کند. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تصویرسازی در سروده های کهن دینی و حماسی ایران

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم:

تصویر دیوان و موجودات اهریمنی در اوستا

تصویر دیوان و موجودات اهریمنی در اوستا

اپوش: در تیشتر یشت, دیو اپوش به پیکر اسب سیاهی به پذیره او (=تیشتر) دوارد (=هجوم برد), اسبی کل با گوشها, گردن (و) دم کل,‌ داغ خورده (و) ترسناک: (کرده 6 بند21). هر دو سه شبانه روز با هم بجنگند. آنگاه دیو اپوش بر تیشتر رایومند فرهمند چیره شود و او را شکست دهد (کرده 6 بند 22).

اهریمن: نام او به معنی «مینوی ستیزه‌گر» و «اندیشه بد» است. وی آفرینده همه دیوان و در و جان و دشمن هرمزد به شمار می‌رود. بیماری را او ایجاد می‌کند.

ضحّاک:‌ که در اوستا «اژی دهاک» خوانده شده, اژدهایی است اهریمنی که برای نابودی آفریدگان اهورامزدا تلاش بسیار می‌کند. وی در آبان یشت اینگونه توصیف شده: اژی دهاک «سه پوزه سه کله شش چشم, آن دارنده هزار گونه چالاکی, آن دیو بسیار زورمند دروج, آن دروند آسیب رسان جهان و آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباهی جهان اشه در جهان استومند بیافرید...»

تصاویر دیگر عناصر آفریده هرمزد

آسمان: این پدیده در متون باستانی از جمله در اوستا به گونه سقفی سنگی, آهنی و شیشه ای تصویر شده است. کهن ترین تصویرها آن را از سنگ دانسته زیرا خود واژه به معنی «سنگ» است. صفت دیگر آسمان «خماهن» به معنی فلز گداخته است. در اسطوره‌ای دیگر آسمان را آبگینه‌ای سپید تصویر کرده‌اند. این تصویرسازی‌ها درباره دیگر مفاهیم و عناصر جهان هستی نیز به کرّات به کار رفته است. زمین: هفت پاره, بهشت: روشن, خشو بوی و فراخ و همه آسایش؛ درحالی که دوزخ: تاریک, تنگ و متعفّن و بی‌آسودگی و همه بدی است. باد: که مینوی آن به شکل مردی است, روشن و بلند و به آیین که موزه‌ای چوبین به پای دارد و ابر به شکل «جامی که تیشتر با آن از دریا آب می‌ستاند» توصیف شده است.

تصویرگری در متون ایرانی میانه

متون وابسته به زبان‌های ایرانی میانه بسیار متنوّع و گسترده‌اند. زبان‌های ایرانی میانه خود شامل دو گروه زبان‌های ایرانی میانه شرقی و زبان‌های ایرانی میانه غربی است. زبان‌های ایرانی میانه شرقی عبارت از زبان‌های سغدی, خوارزمی, بلخی و ختنی است و زبان‌های ایرانی میانه غربی شامل دو زبان پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی یا فارسی میانه است. خوشبختانه متون قابل توجّهی از هر یک از زبان‌های فوق‌الذکر موجود است که غالباً جنبه دینی دارند. بویژه چهار دین بزرگ زردشتی, مانوی, مسیحی و بودایی که در ایران باستان رواج بیشتری داشته‌اند, آثار مفصل‌تری از خود به یادگار گذاشته‌اند. همچنین, پژوهشگران با بررسی متون ایرانی میانه بخش‌های موزون و شاعرانه را جدا و معرّفی کرده‌اند. در زیر نمونه ای از هنر تصویرسازی در آثار و نوشته‌های این دوره ارائه می‌شود:

بند هشن: زمان

زمان نیرومندتر از هر دو دام, دام اهوره مزداه, نیز آن اهریمن, زمان دریابنده کار و نظم, زمان آگاه‌تر, زمان از دریابندگان دریابنده‌تر, زمان از آگاهان آگاه‌تر, که تصمیم به زمان شاید گرفتن, به زمان‌مان افکنده شود, سرنوشت به زمان است, ... کس از وی رهایی نیابد از میرنده مردمان, نی اگر به بالا پرواز کند, نی اگر به نگونی چاهی کند و اندر نشیند, نی اگر زیر چشمه آبهای سرد فرو نشیند.

دینکرد: گرسنگی

و آنها سه دروغ بر من گفتندم و سی (یعنی سی و سه دروغ...), و بستند مرا, به سی و سه بند, امّا من گرسنگی, آن پای را انگاردم زور, امّا من گرسنگی, آن بازو را انگاردم نیرو, امّا من گرسنگی, آن گوش را انگاردم شنوایی, امّا من گرسنگی, آن چشم را انگاردم بینش, و بند را از سینه تا پشت, برافکندم, با سرفرازی, بند گرسنگی پر مرگ را.

متون پهلوی: اندر آمدن شاه بهرام ورجاوند

کی بواد (=خواهد بود) که پیکی آید از هندوستان, ]و بگوید[: که آمد آن شه بهرام‌, از دوده کیان,‌ که پیل است هزار, بر سر ]آنها[ست پیلبان, که آراسته درفش دارد, به آیین خسروان...

رزمگاه: یادگار زریران

پس گشتاسب به کی گاه نشیند, و جاماسب بدخش به پیش خواهد, گوید که من دانم,‌ که تو جاماسب دانا و بینا و شناسایی, این را نیز دانی, که چون ده روز باران آید, چند سرشک بر زمین آید,‌و چند سرشک بر سرشک آید, و این را نیز دانی,‌که گیاهان چگونه بشکفند, ... این نیز دانی, که فردا روز چه بود, اندر آن اژدها رزم گشتاسبی, از پسران و برادران من, کی گشتاسب شاه, که زید و که میرد, پس گوید جاماسب بدخش, که کاش از مادر نزادمی, یا چون زادمی بمردمی,‌یا چون مرغی بودم,‌که به دریا افتادمی... فردا روز که کوبند, نیو به نیو و گراز به گراز, بس مادر بی‌پور, بس پور بی‌پدر , و بس پدر بی‌پدر, و بس برادر بی‌برادر.

روشنایی زندانی: متون مانوی

از روشنی و ایزدان‌ام,‌و زانده شدم از آنها, گرد آمد بر من دشمنان,‌و به آنها به مردگان رانده شدم, ایزدم که زاده شدم از ایزدان,‌ بامی, نورانی, رخشان, نورافشان, خوش بوی و زیبا, پس اکنون آمدن به نیاز, گرفته شدم به وسیله بی‌شمار دیوان خشم, نفرت انگیز,‌ که کرده شدم (بوسیله آنها) اسیر, خویشتن خوش خوار کرده شد به آنها, زده, قطعه قطعه شدم به آنها, دیوان گستاخ, تاریک اژدهای زشت, بدبوی و سیاه, درد و بس مرگ دیدم از آنها.

فرجام

سروده‌های اوستا و اشعار ایرانی میانه شواهد آشکاری برای اثبات تصویرهای شاعرانه در ادبیات ایران باستان‌اند. همانگونه که مشاهده شد, در اشعار دوران ایرانی میانه, بویژه در متون مانوی آرایه‌های ادبی فراوانی به کار رفته است. تشبیه, کنایه, استعاره و مجاز از صنایع ادبی متداول در سروده‌های مذکور است. چنانکه آرایه‌های مبالغه و تشبیه را می‌توان در این ابیات از متن یادگار زریران استنباط نمود:

و آن تهم سپهبد نیو زریر, کارزار چنان نیک کند, که ایزد آذر, اندر نیستان افتد, و بادش همه یار بود, هنگامی که شمشیر فراز زند ده, و هنگامی که باز پس زند یازده هون اوژند, هنگامی که گرسنه و تشنه بود, خون هون ببیند شاد بود.

همچنین, در مرثیه «مارزکو» که در مقدّمه این مقاله از آن یاد شد, آرایه استعاره وجود دارد. چنانکه در ابیات زیر از متون مانوی که جهان را به هنگام مرگ مانی به تصویر کشیده, صنعت مبالغه دیده می‌شود:

کده آسمانی فرو ریخت به بیرون

زمین لرزید, بانگ بزرگ شنیده شد

و مردمان که این نشان دیدند

سرگردان شدند و افتادند بر روی

روزی بود دردناک و زمانی زار

هنگامی که به عالَم بالا پیوست آن فرشته روشنی

رها کرد پیشوایانی را که پایندگان دین اند

و کرد درود همه رمه بزرگ را.

نمونه‌های کوتاه از این تصویرگری‌ها نیز پیش از این ارائه شد. وجود این تصویرها نشان می‌دهد که هر چند ادبیات گسترده دوران اسلامی آکنده از آرایه‌های زیبای ادبی و هنرهای کلامی است,‌ امّا تولّد و بالندگی چنین هنرهایی بدون پشتوانه عظیم و کهنسال ادبیات ایران باستان میسّر نبود. تجربه‌های شاعرانه ایرانیان همانند تمدّن درخشان آنان به دوران اسلامی راه یافت و از جمله در حماسه جاودانه حکیم توس تبلو ریافت.

چهار چیز

چهـار چیـز مـر آزاده را ز غـم بخــرد / تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد

هر آنکه ایزدش این هر چهار روزی کرد/ سـزد که شـاد زیـد جـاودان و غم نخورد

«رودکی»

پایان


محمود جعفری دهقی؛ گروه فرهنگ وزبان‌های باستانی – دانشکده ادبیات و علوم انسانی – دانشگاه تهران

تهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان