تبیان، دستیار زندگی
به مناسب تاسوعای حسینی، گوشهای از کرامات باب الحوائج ابوالفضل العباس علیه السلام را نقل میکنیم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در محضر ماه بنی هاشم

جلوه هایی از توسل علما به ماه بنی هاشم

حضرت ابوالفضل (ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

در مطلب پیش روی، به مناسب تاسوعای حسینی، گوشهای از کرامات باب الحوائج ابوالفضل العباس علیه السلام را نقل میکنیم؛ هر چند در حد قطرهای از دریا، جهت عرض ارادت به ساحت پاکش.

در ابتدا این نکته را یادآور میشویم که آیت الله امجد بسیار این مطلب را میگویند که:

«علامه طباطبایی از قول استادش آقای قاضی می فرمود: تمام فیوضات بدست امام حسین (علیه السلام) می باشد و  پیشکارش ابوالفضل می باشد.»

جمال حق ز سر تا پاست عباس
به یکتایى قسم، یکتاست عباس
خدا داند که از روز ولادت
امام خویش را مى‏خواست عباس
علم در دست، مشک آب بر دوش
که هم سردار و هم سقاست عباس
نه در دنیا بود باب الحوائج
شفیع خلق در عقباست عباس
هنوز از تشنه کامان شرمگین است
ببین در علقمه تنهاست عباس
به یكتایی قسم یكتاست عباس
به مردی شهره دنیاست عباس
اگر چه زاده‌ ام‌البنین است
ولیكن مادرش زهراست عباس

البته کراماتی که درباره حضرت عباس علیه السلام بیان شده، به قدری زیاد است که اصل وجود چنین کراماتی، فوق حد تواتر معنوی نقل گردیده است، به طوری که جای تردید باقی نمیگذارد.

آیت الله امجد میفرماید:

«ابوالفضل (علیه السلام) کسی است که امام حسین (علیه السلام) در موردش می گوید که «بنفسی انت». یا الله! ابوالفضل کسی است  که مرده ها را زنده می سازد. قرنها این عشایر و بیابانیها میان حرمش و میگویند زودباش این خونم را پاک کن و حضرت آنها را پاک میکند. بیا خار را از پایم درآور ابوالفضل درمیآورد. طلبه! اگر در این حرفها اشکالی داری بیا اشکالت را از بنده بپرس، اگر نمی خواهی بپذیری از طلبگی برو بیرون، طلبه [اگر] دنبال معنویات نباشد یک غاز ارزش ندارد و لو اعلم علما  باشد.»

قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روزحشر رتبه او آرزو کنند
عباس نامدار که خوبان روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند
بی دست ماند و داد خدا دست خود به او
آنان که منکرند بگو روبهرو کنند
گردست او نه دست خدایی است پس چرا
باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند
                 

كرامتى از ضریح جدید قمر بنى هاشم علیه السلام

مرحوم آیة الله آقاى حاج سید عباس كاشانى:

وقتى كه ضریح حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را از اصفهان به كربلاى امام حسین علیه السلام مى آوردند، ما دوازده نفر بودیم كه از طرف مرحوم آیة الله العظمى آقاى حكیم- قدس سره- (متوفى 1390 ق ) به منظور استقبال از ضریح، از عراق به كرمانشاه ایران آمدیم و در خور ذكر است كه، دولت وقت آن زمان هم، هیئتى را جهت بدرقه از تهران به كرمانشاه همراه ضریح فرستاده بود. در طول راه نیز از هر شهرى عبور مى كرد مردم آنجا مغازه ها را بسته به استقبال مى آمدند و قربانیها مى كردند. هیأتهاى عزادارى براى زنجیرزنى و سینه زنى مانند پروانه دور ضریح جمع مى شدند و اشك مى ریختند... و این ماجرا ادامه داشت تا به شهر «بعقوبه» رسیدیم.

در بعقوبه، بخشى از مردم سنى هستند و بخشى از شیعیان على بن ابى طالب علیه السلام مى باشند. آنجا هم استقبال عجیبى شد. حدود نیمه شب بود، بنا شد تمام افرادى كه همراه ضریح هستند تقریبا 2 یا 3 ساعتى در بعقوبه بیتوته نمایند.

مردم بعقوبه از همراهان ضریح مقدس پذیرایى شایانى نمودند و شخصى به نام حاج مراد، كه منزل بزرگى داشت، عده اى از ما را مهمان خویش كرد. او گفت: كار ساختمان این منزل در دو ماه قبل به اتمام رسید. چون با خبر شدم ضریح مقدس حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را از ایران به عراق مى آوردند، خواستم براى تیمن و تبرك، حاملین و همراهان ضریح مقدس را بیاورم تا این خانه افتتاح بشود.

سپس افزود:

من با اینكه سنّى هستم، افتخار مىكنم كه شما آقایان منزل مرا مزین و مشرف نموده اید و خانه من به نام با عظمت حضرت عباس علیه السلام مشرف گردید.

صبح كه شد از بعقوبه حركت كردیم. استقبال مردم در طول راه از بعقوبه تا بغداد را نمى توانم وصف كنم و زبانم عاجز است (علم الله و كفى). علاوه بر شیعیان، سنیها، مسیحیها و حتى یهودیها را دیدم كه از ضریح مقدس استقبالى حتى در پیشواز یا تشییع اعاظم و بزرگان نیز كم صورت گرفته است.

گریه امام زمان(عج) در مصیبت حضرت ابوالفضل علیه السلام

شخصى از اهل بغداد به من گفت كه چیز عجیبى مشاهده كردم: زنى مسیحى در همسایگى ما بود كه فرزند مریضش را دكترها جواب كرده بودند. وى، روزى كه ضریح مقدس از بغداد عبور مى كرد، فرزند خود را به ماشینهایى كه حامل ضریح مطهر بود نزدیك كرده و دست خود را به بدنه ضریح مى مالید و به بدن و صورت بچه مریض ‍ مى كشید. پس از چند روز، كه پدر آن بچه را دیدم، گفت: فرزند ما به بركت آن ضریح مقدس شفا یافت و اكنون ما خانواده مى خواهیم به كربلاى معلى شرفیاب شده و از نزدیك قبر مطهر را زیارت كنیم و از حضرتش تقدیر و تشكر نماییم.

جناب كاشانى افزودند: این جانب، خدا را شاهد مى گیرم مدت پنجاه سال، كه خاطرات آن را خوب به یاد دارم، در كربلا بودم و در این مدت آن قدر خوارق عادت و كرامات شگفت از آن قبر مطهر مشاهده كرده ام كه اگر همه آنها را بخواهم ذكر كنم چند مجله خواهد شد.

توصیه امام زمان علیه السلام

داستانى به نقل از مرحوم آیت الله العظمى مرعشى نجفى (قدس سره):

یكى از علماى نجف اشرف، كه مدّتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل كرد كه: من مشكلى داشتم به مسجد جمكران رفتم درد دل خود را به محضر (حضرت بقیة الله حجةّبن الحسن العسكرى امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) عرضه داشتم و از وى خواستم كه نزد خدا شفاعت كند تا مشكلم حل شود.

براى همین منظور بكرّات به مسجد جمكران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم. روزى هنگام نماز دلم شكست و عرض كردم: مولاجان، آیا جایز است كه در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به علمدار كربلا قمربنى هاشم (علیه السلام) متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟!

از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امكان حضرت حجّت بن الحسن العسكرى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) مواجه شدم.

بدون تامل به حضرتش سلام كردم.

حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند:

نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمىشوم به علمدار كربلا متوّسل شوى، بلكه شما را راهنمائى هم مىكنم كه به حضرتش چه بگویى.

چون خواستى از حضرت ابوالفضل (علیه السلام) حاجت بخواهى، این چنین بگو: «یا اباالغوث ادركنى»؛ اى آقا پناهم بده.

 

عنایت به یک مسیحی

حاج عباس، خدمتگزار بیت آیت الله  شهید «حاج شیخ محمد تقی بافقی»، اینگونه نقل کرده است:

مرحوم آیت الله بافقی به ما دستور داده بود شبها در منزل را نبندیم و همچنان شب و روز به روی مردم باز باشد. یک شب، ساعت، نیمه شب را نشان میداد که من احساس کردم فردی وارد خانه شد و چون بدون اذن و اخطار آمد فکر کردم دزد است، به سرعت برخاستم و به سوی حیاط رفتم؛ دیدم مردی بلند قامت در وسط حیاط ایستاده است، چون چیزی نمی گفت من پنداشتم سارق است.

با قدرت به سوی او حمله کردم و دستهایش را محکم از پشت گرفتم و فریاد زدم: «تو کیستی واز کجا آمدی ؟» که دیدم آیت الله بافقی از درون خانه صدا می زند: «عباس!... مزاحم او نشو او نامش یونس است و مرا می خواهد.»

او را به اطاق آقا راهنمایی کردم و آیت الله بافقی به او احترام کرد و او به دست حاج شیخ مسلمان شد و آقا نام او را «عبدالمهدی» برگزید.

به من دستور داد او را حمام ببرم و... روزهای بعد اسلام و مقررات آن را به وی تعلیم  نمایم.

من دستورات حاج شیخ را یکی پس از دیگری به انجام رساندم و دیگر با عبدالمهدی دوست شدم.

از او جریان مسلمان شدنش را پرسیدم که گفت: «من اهل بغداد هستم و مسیحی بودم. شغلم رانندگی بود و از بغداد به کربلا و نجف و دیگر نقاط بار میبردم. چندی پیش، باری به تهران آوردم و پس از تحویل، آن شب در جایی مشغول استراحت بودم که جوانی سوار بر اسب از راه رسید و گفت که: ابوالفضل فرزند علی مرتضی است و آمده است به پاس حقی که من دارم، مرا به دین حق رهنمون گردد.

پرسیدم: «سرورم! من چه حقی بر شما دارم؟»

فرمود: «شما مرد سالخورده ای را که خسته و تشنه و در راه مانده بود او را به کربلا رساندی، او زائر کربلا بود و اینک من برای جبران آن کار نیک تو آمده ام... تا شما را به اسلام رهنمون گردم.»

با شادمانی از او استقبال کردم و همراه او حرکت کردم او فرمود: «از همین راه برو دو نفر در انتظار تو هستند و تو را به منزل «شیخ ما» محمد تقی بافقی می برند و او اسلام را به تو خواهد آموخت.»

کمی که آمدم دیدم دو نفر جوان ایستاده اند و آنها مرا به خانه شیخ آوردند و رفتند و من به عنایت آن حضرت به دست حاج شیخ مسلمان شدم و اینک خدای را سپاس می گویم.»

ذکری برای توسل به حضرتش

حضرت ابوالفضل علیہ السلام

صاحب كتاب معالى السبّطین، (مرحوم شیخ مهدى مازندرانى) سال 1358 هجرى قمرى در كربلا ایّام ماه مبارك رمضان در چند جا منبرى رفت و آخرین منبرش در رواق حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) بود. مرحوم مازندرانى یك شب فرمودند: هر كسى فردا شب به اینجا، یعنى به رواق حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) بیاید، تحفه اى به او خواهم داد. فردا شب ما نیز در آن مجلس حاضر شدیم، ایشان، توسل و ختمى براى حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) نقل كرد كه انجام آن وقت معیّن و ساعت و روز مشخصى ندارد.

طریقه ختم را این طور بیان فرمودند:

«ابتدا 133 مرتبه صلوات بفرستد (اللهم صل على محمد و آل محمد) نیز 133 مرتبه بگوید: یا عباس یا عباس... و بعد از آن مجددّا 133 مرتبه بگوید (اللهم صل على محمد و آل محمد) و این عمل را هر روز انجام دهد تا حاجتش برآورده شود.»

ناقل مطلب افزودند من براى بر آمدن حاجتى، بعد از اتمام ماه رمضان مزبور از همان روز اول شوال این ختم را شروع كردم، روز هشتم شوال حاجتم برآورده شد.

و خواسته من این بود: «من در كربلا بودم و مادرم در ایران به سرمى برد و مى خواستم وى نیز به كربلا بیاید.»

حضرت عباس (علیه السلام) عنایت فرمودند و حاجتم آمدن مادر به كربلا روا شد.

شفای بیماری صعب العلاج

حجة الاسلام آقاى شیخ ‌محمد متمسكى از حوزه علمیه قم، طى یادداشتى چنین نوشته اند:

پدرم، آقاى شیخ ‌هادى بروجردى، كه از قدماى حوزه علمیه قم و از شاگردان مرحوم حاج شیخ ‌عبدالكریم حائرى اعلى الله مقامه مى باشد، در سنه 1341 شمسى مبتلا به پرستات (حبس البول) گردیده نیاز به عمل جراحى پیدا مى كرد و در بیمارستان بازرگانان تهران بسترى گردید و دكترى به نام دكتر سركیسیان ایشان را عمل كرد.

یك هفته بعد از عمل، بخیه ها را كشید و ایشان را از بیمارستان مرخص شدند و به قم آمدند و در خانه به استراحت پرداختند، ولى جاى بخیه ها چرك كرد و از محل عمل، خون و ادرار خارج گشت. هر چه مداوا و پانسمان مى كردند فایده نداشت و باز از محل عمل، بول و خون و جراحت خارج مى شد. این جریان تا سه ماه ادامه داشت، به طورى كه ایشان خانه نشین گشته و از درس و بحث و مسجد محروم شدند. ماه محرم رسید و بنده براى تبلیغ مسافرت كردم. روز چهاردهم محرم بود كه از سفر تبلیغ برگشتم، دیدم ایشان كاملا سالم و براى اقامه نماز به مسجد مى روند. پرسیدم: خوب شدید؟

فرمودند: آرى !

پرسیدم: چگونه ؟!

فرمودند: ابوالفضل العباس علیه السلام مرا شفا داد!

پرسیدم: چطور توسل پیدا كردید؟

فرمودند: عصر روز تاسوعا بود، تمام اعضاى خانواده به روضه رفته بودند و من یكه و تنها داخل بسترى بودم. خیلى افسوس مى خوردم كه از درس و بحث و مسجد افتاده و خانه نشین شده ام. خیلى غمناك و متاءثر بودم. یكوقت متوجه شدم كه امروز روز تاسوعا و متعلق به اباالفضل العباس علیه السلام است. گفتم خوب است متوسل به آن حضرت بشوم. خلاصه با دلى شكسته و چشمى گریان، ختم یا كاشف الكرب... را شروع كردم و 133 مرتبه آن را گفتم، به طور معجزآسایى زخم محل عمل، التیام پیدا كرد و دیگر از خون و جراحت اثرى نماند. رفتم حمام خودم را تطهیر كردم و به مسجد رفتم، والحمدلله شفا گرفتم.


منابع:

کتاب چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام

کتاب کرامات الصالحین

وبلاگ دوستداران استاد امجد


فرآوری: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان