تبیان، دستیار زندگی
ما به دل مهر تو از بَدو تولد داریم به شما عاطفه‌ای رو به تزایُد داریم روز و شب سلسله‌جنبان شهادت هستیم تیغ در دست و به لب ذکر تشهد داریم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آینه در کربلاست

دو شعر عاشورایی

تعزیه گروه اصفهان شبیه خوانی کربلا عاشورا محرم

دلی از خود بی‌خود

ما به دل مهر تو از بَدو تولد داریم

به شما عاطفه‌ای رو به تزایُد داریم

روز و شب سلسله‌جنبان شهادت هستیم

تیغ در دست و به لب ذکر تشهد داریم

زخمی افتادنِ از اسب در اینجا اصل است

اهل دردیم و به این اصل تعهّد داریم

آشناییم به سرتاسر بین الحَرمین

ما که عمری‌ست در این جاده تردد داریم

با رخ ماه تو منظومه ی دل کامل شد

زهره و مشتری و شمس و عطارد داریم

همه با دست گدایی به رهت بنشینیم

که ز ارباب خود امّید تفقّد داریم

برکت هیئت تو مایه افزونی ماست

بی تو خُردیم ولی با تو تعدد داریم

«ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید»

با غم و ندبه ولی عزم تصاعد داریم

در زیارت خم ابروی تو با یاد آمد

هم از آن دم دلی از خود شده بی‌خود داریم

عباس احمدی

از ارتفاع خون

از ارتفاع خون تو رفتیم تا خدا

آری خداست با تو و هستی تو با خدا

افتاد شورِ حادثه در بند بند تو

برخاست هر رگِ تو چو فواره تا خدا

خون خدا ندیده کسی، جای حیرت است

می‌خواست رازِ خویش شود برملا خدا

گودال شد دهان زمین، باز مانده است

تا صبح روز حشر بگوید «خدا خدا»

تن را نشانده است به گودال و سر به نی

این‌گونه برده است تو را از دو جا خدا

تا لب شود تمام تنت وقتِ دیدنش

مامور کرد سمت تو هر تیغ را خدا

آغوش را گشودی و گفتی «من آمدم

دیگر نفس نمانده برایم، بیا، خدا...»

*

روی زمین نبود مکانی بلندتر

ما را کشاند سمت خود از کربلا خدا

ما را چه جای ترس؟ که از ابتدا شدی

تو کشتیِ نجات و خدا نیز ناخدا

سیدمحمدحسین ابوترابی

تهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان