تبیان، دستیار زندگی
درباره ترجمه یک اثر ادبی از روی ترجمه آن به زبانی دیگر: سوال این است «آیا ترجمه اثر ادبی از روی ترجمه آن به زبان دیگر درست است، معقول است، توصیه می‌شود؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درباره ترجمه یک اثر ادبی از روی ترجمه آن به زبانی دیگر

اثر نویسنده یا مترجم؟

چند نکته؛ قبل از ورود به آن نکات

اثر نویسنده یا مترجم؟

سوال این است «آیا ترجمه اثر ادبی از روی ترجمه آن به زبان دیگر درست است، معقول است، توصیه می‌شود؟

(منظور هم داستان و رمان و تا حدودی نمایشنامه است. در مورد شعر که خیلی‌ها معتقدند اصلاً ترجمه‌پذیر نیست، چه برسد به ترجمه آن از روی ترجمه آن! کتاب‌های علمی و فنی هم که مقوله دیگری است)

این نکات را با علم به این می‌آورم که گاهی، و شاید برای کشورهایی مثل کشور ما، مترجم برای همه زبان‌ها نداشته باشیم و خب خواننده باید با آثار بزرگ ادبیات همه زبان‌ها آشنا شود. این حرف برای دوره‌ای قابل قبول بوده و هست. اما تا کی؟ نباید از خودمان بپرسیم هنوز هم مترجم کم داریم؟

من سه بار چنین کاری کردم. دو بار برای ادای دین به ژان ژنه و ماکسیم گورکی و بیشتر بدون آگاهی به این موضوع مهم. خیلی جوان‌تر بودم و بی‌تجربه‌تر از حالا. چیزی نزدیک به ، سال پیش. (ترجمه «سیاهان» ژان ژنه و ‌ترجمه «ادبیات کودکان از نظر گورکی» چند مقاله از ماکسیم گورکی) یک بار هم آگاهانه، اما در رودربایستی با ناشر، و با این توجیه نه‌چندان معقول که خب نمایشنامه است و ترجمه آلمانی‌اش هم چندان با اصل انگلیسی فرقی نمی‌کند! (ترجمه «ارکستر زنان آشویتس» آرتور میلر)

حالا این نکات

1 آنچه ایرانی‌های کتابخوان، نه فقط مترجم، تا حدی فراموش کرده‌اند این است که بزرگی یک نویسنده فقط به ایده‌ها و افکارش نیست. بخش عمده‌ای از این بزرگی، «زبان» اوست. نحوه پردازش زبان، استفاده از ابزار و امکانات زبان، طرز بیان و غیره. یادمان بیاوریم ردیفی از نویسنده‌های صاحب‌نام را که وقتی درباره‌شان می‌خوانیم یا می‌شنویم، همواره با این جمله‌ها روبه‌رو می‌شویم «....زبان تازه... زبان غریب.... زبانی نو...بازی با کلمات... تسلطش به زبان...» و الی آخر.

2 هر زبانی یک سیستم است. نظام‌مندی خود را دارد. گوشه و کنار‌های خود را دارد. بازیگوشی‌های خود را دارد. آزادی‌های خود را دارد. و نویسنده خوب هم به این نظام زبانی آگاه است و هم مسلط به تمام آن گوشه و کنار‌ها و بازیگوشی‌ها و آزادی‌ها. و قطعاً و بلاشک استفاده هم می‌کند از آنها.

آنچه ایرانی‌های کتابخوان، نه فقط مترجم، تا حدی فراموش کرده‌اند این است که بزرگی یک نویسنده فقط به ایده‌ها و افکارش نیست. بخش عمده‌ای از این بزرگی، «زبان» اوست. نحوه پردازش زبان، استفاده از ابزار و امکانات زبان، طرز بیان و غیره.

3 وقتی ترجمه می‌کنیم دو زبان را رودرروی هم قرار می‌دهیم یعنی دو سیستم و نظام زبانی را. حالا تصور کنیم که این دو سیستم زبانی رودرروی هم قرار گرفته‌اند. خب حالا فکر کنیم به تمام عناصر این دو سیستم، به بار واژه‌ها، یعنی به قدرتی که واژه‌ها در هر زبان برای بیان معنایی و مفهومی دارند، فکر کنیم به معنی‌ها و مفهوم‌های نهفته در واژه‌ها در این دو زبان، به حال و هوای برخاسته از اصطلاحات و تعبیرات. به دستور زبان این دو زبان، به آنچه صرف و نحو می‌گوییم، به محل قرار گرفتن اجزای جمله در دستور زبان، از فعل و فاعل بگیرید تا صفت‌ها و غیره. به گوناگونی بیان با تغییر و جابه‌جایی عناصر جمله. به آزادی خاص هر زبان در به‌کارگیری خودش در حوزه‌های مختلف، از زبان پرتکلف بگیرید تا زبان عامیانه و بیایید تا زبان هرزه و غیره. فکر کنید به ضرب‌المثل‌ها، اصطلاحات، کنایه‌ها، تعبیرها، تصویرها، بد و بیراه‌ها، طنازی‌ها و الی آخر. (استادی نویسنده را هم فراموش نکنیم!)

4 حالا فکر کنید به حوزه فرهنگی این دو زبان، به سنت‌ها، به دین و مذهب، به تاریخ، جغرافیا، به طبیعت آن حوزه‌های زبانی و تاثیر آن:

1- بر بیان نویسنده برای آنچه که می‌نویسد و 2- بر درک خواننده آن حوزه زبانی از آنچه که می‌خواند. (استادی نویسنده هم که هست!)

حالا می‌رسیم به مترجم. یعنی فکر کنیم که مترجم چطور باید این همه را پیاده کند؟ از زبان نویسنده به زبان خودش.

اصلاً می‌تواند؟ اصلاً ممکن است؟ کاری به این نداریم که مترجم به هیچ وجه من‌الوجوه نمی‌تواند ذهن نویسنده هنگام نگارش اثر را بخواند و درک کند و آن، مقوله جداگانه‌ای است. منظورم برگرداندن همین کلمه‌های سیاه بر صفحه سفید است. ممکن است؟ می‌شود؟

6 حالا فکر اصلی که باید با توجه به نکته‌های نه‌چندان دقیق و نه چندان کامل بالا بکنیم و داوری کنیم:

مترجمی بیاید و بخواهد اثر ادبی بزرگی را از روی ترجمه آن اثر ‌ترجمه کند به زبانی دیگر. یعنی اثری بزرگ که به زبان آلمانی بوده و به انگلیسی برگردانده شده را برگرداند به فارسی. توضیح نمی‌دهم، فقط نکته‌های اندک بالا را در نظر بگیریم و یک بار دیگر این جمله را بخوانیم: مترجمی بیاید و بخواهد اثر ادبی بزرگی را از روی ترجمه آن اثر، برگرداند به زبانی دیگر! یعنی اثری بزرگ که به زبان آلمانی بوده و به انگلیسی برگردانده شده را برگرداند به فارسی.

خواهید گفت آلمانی و انگلیسی دو سیستم زبانی نزدیک به هم هستند آقا، خب می‌شود.

نه، نمی‌شود! اما گیریم که بشود. فرانسه – انگلیسی – فارسی را چه کارش می‌کنیم؟

روسی – فرانسه – فارسی؟

آلمانی – فرانسه – فارسی؟

ترکی – فرانسه - فارسی؟

اسپانیایی – انگلیسی – فارسی؟

ژاپنی – انگلیسی – فارسی؟

ایتالیایی – انگلیسی - فارسی؟

الی آخر.

ادیت گروسمان، یکی از مترجمان گارسیا مارکز به زبان آلمانی یک بار گفته بود «وقتی متن ترجمه‌شده‌ای را می‌خوانیم، در واقع اثر مترجم را می‌خوانیم نه نویسنده را. آنچه که می‌خوانیم، افکار و ایده‌های نویسنده‌اند.»حالا نه به این شدت و غلظت، اما حرف این خانم بیراه نیست. حالا مترجمی بیاید و به بهانه‌های مختلف بخواهد «ایده»‌های ترجمه شده نویسنده‌ای بزرگ را ترجمه کند به زبان خودش. (این همه فکر کردیم با هم، اینجا هم آن آیکون معروف اینترنتی را فکر کنیم که دارد لبخند سرخوشانه‌ای می‌زند!)


سید محمود حسینی‌زاد

تهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان