تبیان، دستیار زندگی
«آخه تو چرا؟» «تو که می دونستی این کار گناهه چرا؟» این نهیبی است که وجدان بیدار در پی هر گناهی به خود می زند. اما به راستی چرا با اینکه می دانیم فلان کار گناه است باز آن را انجام می دهیم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا دانستن مشکل رفتار ما را حل نمی کند؟

گناه

«آخه تو چرا؟» «تو که می دونستی این کار گناهه چرا؟» این نهیبی است که وجدان بیدار در پی هر گناهی به خود می زند.

اما به راستی چرا با اینکه می دانیم فلان کار گناه است باز آن را انجام می دهیم؟

یک تعجب هم چاشنی این سوال می شود وقتی می بینیم فلان کس که در مذمت کاری ساعتها سخنرانی کرده و چندین مقاله دارد خودش به آن کار آلوده است! مثل فوق تخصص ریه ای که جانانه سیگار می کشد و متخصص گوارشی که مدام نوشابه و فست فود میل می کند.

علت چیست؟ چرا دانستن مشکل رفتار ما را حل نمی کند؟

به این دو داستان قرآنی توجه کنید.

داستان اول:

ابراهیم علیه السلام برای دعوت به توحید و مبارزه با شرک و بت پرستی به سوی نمرودیان اعزام شد. او با استفاده از شیوه های گوناگون به آنها تفهیم کرد که بت پرستی کاری غلط و باطل است. هم مناظره علمی کرد1، هم دست به کار عملی زد2 و دست آخر به همه فهماند که کارشان غلط است و آنها هم قبول کردند. 3

اما برخلاف آنچه دانستند عمل کردند و با یک اجماع همگانی تصمیم به سوزاندن ابراهیم گرفتند4؛ ابراهیمی که می دانستند درست می گوید.

داستان دوم:

موسی علیه السلام به سراغ فرعونیان رفت و آنها را به خداپرستی دعوت کرد. در این مأموریت، هم برهان اقامه کرد و هم معجزه نشان داد. فرعونیان به راستی گفتار موسی علیه السلام یقین کردند5؛ اما برخلاف علمشان قرار گذاشتند تا او و پیروانش را از بین ببرند. 6

رمز گشایی از یک حقیقت

روح نیز به مانند بدن عمل می کند. در بدن، چشم و گوش مسئول درک خطرند و دست و پا وظیفه دارند بر اساس گزارش چشم و گوش، عکس العمل نشان دهند.

اگر هر دو بخش سالم باشد و مشکلی در آنها نباشد، به خوبی انجام وظیفه می کنند و صاحب خود را از مهلکه می رهانند. اما اگر یک طرف درست کار نکرد یا اصلا از کار افتاد؛ حساب کار روشن است.

فرض بگیرید گرگی درنده در مقابل ایستاده و ماری کشنده هم مخفیانه و آرام در حال نزدیک شدن است. هر دو منتظر فرصتی هستند تا با یک حمله برق آسا این بینوا را طعمه خود سازند.

از آیات و روایات به دست می آید اگر بخش عمل، مدام گوش به فرمان هوای نفس باشد و بر اساس خواست او تصمیم بگیرد و عمل کند، به طور رسمی به اسارت آن در می آید و اسیر در بند هم قطعا کاری را می کند که زندانبان از او می خواهد

تنها در یک صورت امید به نجات او هست و آن اینکه هم چشم و گوش او خوب کار کنند و هم دست و پایش خوب عکس العمل نشان دهند. اما اگر یک طرف مشکلی در انجام وظیفه داشت؛ خطر همان و آسیب همان. اگر چشم دید، گوش شنید ولی پا فرار نکرد یا دست و پا سالم بود اما نه چشم دید و نه گوش شنید؛ این بیچاره را چاره ای جز تسلیم در برابر خطر نخواهد بود. از همه مصیبت بارتر صورتی است که نه چشم ببیند، نه گوش بشنود، نه دست دفاع کند و نا پا فرار.

روح نیز به مانند بدن دو شأن دارد یکی بخش علم و اندیشه است دیگری بخش عمل و انگیزه.

با اندیشه درک می کند، می فهمد و دانا می شود. با انگیزه تصمیم می گیرد تا بر اساس آنچه که اندیشه فهمیده عمل کند. باید توجه داشت که این دو بخش کاملا از هم جدا هستند و ربطی به هم ندارند همانگونه که پا عضوی بود و چشم عضوی دیگر و هر یک وظیفه مستقل خود را انجام می داد؛ اندیشه و انگیزه نیز اینگونه اند.

از این رو عملکرد یکی دیگری را ملزم به عملی هماهنگ نمی کند؛ مثلا اگر اندیشه فهمید و دانا شد الزامی وجود ندارد که انگیزه هم تصمیم بگیرد و بر اساس آن عمل کند

بنابراین:

گناه

1. گاهی انسان هم می داند و هم عمل می کند چنین شخصی هم اندیشه سالمی دارد و هم بخش انگیزه و تصمیم او درست کار می کند. (عالم با عمل)

2. گاهی نه می داند و نه عمل می کند چنین شخصی از سلامت هر دو بخش محروم است. (جاهل فاسق)

3. گاهی نمی داند اما از انگیزه خوبی برخوردار است. (این فرد در روایت به جاهل متنسک7 مشهور است)

4. گاهی می داند اما بخش انگیزه به خاطر مشکلی که دارد نمی تواند بر اساس آن دانش عمل کند. (عالم بی عمل)

عمده بحث ما در این مقاله، نوع چهارم است که فرد می داند اما رفتاری متناسب با دانش خود ندارد.

هم این تحلیلی که گذشت ثابت می کند و هم نمونه های قرآنی و بیرونی تایید می کنند که دانستن هیچ ربطی به عمل کردن ندارد. فقط گاهی اگر شرایط فراهم باشد می توانند هماهنگ با هم عمل کنند. انسان می تواند یک دانشمند و استاد درجه یک احکام (حلال و حرام) باشد در حالیکه خودش در مقام رفتار و عمل به هیچیک از آنچه که می داند و تدریس می کند پایبند نباشد؛ بلکه دقیقاً بر خلاف آن عمل کند.

درمان بخش تصمیم و انگیزه

برای درمان، نخست باید علت بیماری را کشف کرد یعنی باید دید چه چیز بخش انگیزه (اتاق فرمان عمل) را از کار می اندازد و نمی گذارد تا هماهنگ با بخش اندیشه (اتاق داده های علمی)، دستورالعمل صادر کند؟

از آیات و روایات به دست می آید اگر بخش عمل، مدام گوش به فرمان هوای نفس باشد و بر اساس خواست او تصمیم بگیرد و عمل کند، به طور رسمی به اسارت آن در می آید 8 و اسیر در بند هم قطعا کاری را می کند که زندانبان از او می خواهد.

برای همین بعضی از ماها با آنکه می دانیم اما تصمیمان جور دیگریست. این افراد همانند آن بیچاره اند که گرگ درنده آماده حمله را می بیند؛ اما چون پای او در بند است قدرت فرار ندارد. این بینوا هم می داند که این کار گناه است و آتش؛ اما چون مرکز مدیریت عمل او به تسخیر هوای نفس در آمده است توان صدور فرمان و گرفتن تصمیمی متناسب با این دانش را ندارد لذا با اینکه می داند این کار گناه است ولی تصمیم به کاری می گیرد که هوای نفس دوست دارد و این کار چیزی جز ارتکاب آن گناه نیست.

نوشته امید پیشگر – گروه دین و اندیشه تبیان


1. 258/بقره

2. 58/انبیاء(ع)

3. 64-65/ انبیاء(ع)

4. 68/ انبیاء(ع)

5. 101-102/اسراء ؛ 14/نمل

6. 117/ اعراف

7. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ ... دو كس پشت مرا شكستند: عالم بى‏بند و بار، و جاهل عبادت پیشه؛ آن با پرده درى به عقائد مردم آسیب مى‏رساند، و این با عبادت ابلهانه مردم را مى‏فریبد. بحار الانوار، ج2، ص111

8. 62/اسراء و نیز این روایت؛ قال امیرالمومنین علیه السلام: كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَىً أَمِیرٍ؛ چه بسیار عقلهایی که تحت اسارت هوای نفسی اند که بر آن عقل حکومت می کند.نهج البلاغة کلمه 211 (منظور از عقل در این روایت عقل عمل یا همان قوه تصمیم گیری است.)