تبیان، دستیار زندگی
قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و فکر نمی کنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بکنند. هدف قرآن از این مذّمت چیست؟ هدف قرآن تربیت است. یعنی در واقع می خواهد افراد را بیدار کند که معیار و مقیاس باید تشخیص و ع
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آزادی عقل از غرض و غرور

نظام آموزشی با تأکید بر تربیت عقلانی

عقل

تعلیم بدون تعقل

علم و دانش به مثابه مواد اولیه کارگاه ذهن و فکر آدمی بوده و کم و کیف برون داد ذهن محصول فراگیر و داده های علمی و آموزشی می باشد.

به همین دلیل اسلام عزیز هم به فراگیری و آموزش تاکید می کند و هم به تفکر و تامل و تعقل بر روی داده های اولیه  و مواد فرا گرفته.

در این باره به آیه ای در سوره زُمر اشاره می شود که می فرماید:

«بشارت بده بندگان مرا، آنان که سخن را استماع می کنند و بهترین آن را پیروی می کنند اینانند که خدایشان هدایت کرده و هم اینانند خردمندان.» (زمر/ 17 و 18)

در پایان آیه مذکور می فرماید: «و اولیک هم اولوالالباب»؛ اینها به راستی صاحبان عقل هستند. این، دعوت عجیبی است... پیداست که یکی از بارزترین صفات عقل برای انسان همین تمییز و جدا کردن است، جدا کردن سخن راست از سخن دروغ، ... سخن منطقی از سخن غیرمنطقی و خلاصه غربال کردن. عقل آن وقت برای انسان عقل است که به شکل غربال در بیاید، یعنی هر چه را که وارد می شود سبک سنگین کند، غربال کند، آنهایی را که به درد نمی خورد دور بریزد و به دردخورها را نگاه دارد.

حدیثی است که ظاهراً از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ناظر به همین مطلب است و از این احادیث زیاد است. می فرماید: ... برای جهالت انسان همین بس که هر چه می شنود نقل می کند... بدون آنکه تشخیص بدهد که آنچه که می شنود [صحیح است یا غلط] ... بعضی عالم ها هستند ... که کمتر از آنچه که عالمند عاقلند.»(تعلیم و تربیت مرتضی مطهری ص 39). یعنی علم زیاد دارند اما عقل شان کم است، جمع می کنند و نقل می کنند. مثل ضبط صوت.

به گوینده سخن توجه نداشته باشید سخن شناس باشید، تکیه تان روی گوینده سخن نباشد، ای بسا حق را از اهل باطل بشنوید؛ بگیرید، ای بسا باطل را از اهل حق بشنوید،... صرّاف سخن باشید

یک مثال نقل بدون عقل

ابن خلدون در خصوص برخی از عالمان تاریخ، که بدون تعقل و تأمل و بهره گیری از فرآیند فعالیت های فکری و منطقی به نقل تاریخ می پردازند. مثال جالبی را ذکر می کند. وی در مقدمه تاریخ خودش می گوید اینها (مورخین) در نقل تاریخ ها، فقط دنبال صحت سند هستند که این تاریخ را فلان کس نقل کرده و او آدم معتبری است. می گوید قبل از این باید دنبال صحت مضمون رفت، اول باید فکر کرد که اصلاً خود مطلب با منطق جور در می آید یا جور در نمی آید. بعد مثال می زند، می گوید اینها نوشته اند که وقتی قوم موسی از دریا عبور کردند و فرعونی ها آنها را تعقیب می نمودند، دویست و پنجاه هزار مرد جنگی بودند. آخر این را باید حساب کرد که اولاً اسرائیل هم اولاد یعقوب، فرزندان یک نفر بودند و پنج شش نسل هم بیشتر نگذشته بود... گیرم که [حداکثر] چهارصد سال گذشته باشد وقتی می گوییم دویست و پنجاه هزار مرد جنگی، اقلاً باید بگوییم یک میلیون، جمعیت اینها بوده که [این تعداد] مرد جنگی داشته اند، با اینکه فرعون پسرها ... را می کشت ... با این همه بچه کشی که از اینها بوده، آیا عقلاً چنین چیزی ممکن است؟» (همان، ص 40)

از این نمونه ها در کتب تاریخ بسیار دیده می شود، که نقل آنها خود کتابی مستقل و مفصل می شود.

علم در مقابل جهل یا عقل؟

«پیغمبر فرمود: کفی بالمرء جهلاً ان یحدّث بکلّ ما سمع. "جهل" غالباً در احادیث در مقابل علم نیست. در مقابل عقل است. یعنی بی فکری، نه بی علمی، برای بی فکری و حساب نکردن انسان کافی است که هر چه را می شنود باور و نقل کند.»(همان، ص 42)

نقد و انتقاد در واقع همین است. عیوب و محاسن سخن و نقل را آشکار کردن. «چنانکه سکه ای را که محک می زنند، آن طلای خالص و به اصطلاح عیارش را بدست می آورند. کلامی را که نقد کردن نیز یعنی خوبی های آن را از بدی های آن جدا کردن. در روایات ما بر این نکته بسیار تاکید شده است.

قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و فکر نمی کنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بکنند. هدف قرآن از این مذّمت چیست؟ هدف قرآن تربیت است. یعنی در واقع می خواهد افراد را بیدار کند که معیار و مقیاس باید تشخیص و عقل و فکر باشد نه صرف اینکه پدران ما چنین کرده اند ما هم چنین می کنیم

که مضمون آنها این است: «به گوینده سخن توجه نداشته باشید سخن شناس باشید، تکیه تان روی گوینده سخن نباشد، ای بسا حق را از اهل باطل بشنوید؛ بگیرید، ای بسا باطل را از اهل حق بشنوید،... صرّاف سخن باشید.»(همان، ص 43)

نظام آموزشی می بایست اینگونه طراحی و مدیریت شود که عالمان و آموزش دیدگانش، علاوه بر علم اندوزی و دانش افزایی، تفکر، تعقل، نقد و انتقاد را به عنوان پیش نیازهای بسیار اساسی فرآیند فعالیتهای آموزشی به رسمیت بشناسند. «اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثال کارخانه ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است. قهراً نمی تواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول بستگی دارد به اینکه ماده خام برسد. اگر کارخانه ماده اولیه زیاد داشته باشد ولی کار نکند باز فلج است و محصولی نخواهد داشت... . علم، فراگیری است، به منزله تحصیل مواد خام، عقل، تفکر و استنتاج و تجزیه و تحلیل است... [به منزله تولید]» (همان، ص 45)

تعلیم و تربیت بر پایه آزادی عقل

قرآن

«مطلب دیگر مساله آزاد کردن عقل است از حکومت تلقینات محیط و عرف و عادات و به اصطلاح امروزی ها سنت ها و عادت های اجتماعی ... قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و فکر نمی کنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بکنند. هدف قرآن از این مذّمت چیست؟ هدف قرآن تربیت است. یعنی در واقع می خواهد افراد را بیدار کند که معیار و مقیاس باید تشخیص و عقل و فکر باشد نه صرف اینکه پدران ما چنین کرده اند ما هم چنین می کنیم.»(همان، ص 46)

... همه پیغمبران با این مشکل مواجه بوده اند. مشکل تقلید اقوام از گذشتگان شان. و پیامبران برعکس عقل مردم را بیدار می کردند و می گفتند فکر کنید... آیا اگر پدرانتان عقل شان به جایی نمی رسید و چیزی نمی فهمیدند باز هم باید از آنها پیروی بکنید؟» (همان، ص 47)

یکی دیگر از لوازم قطعی نظام آموزشی و تربیتی اسلام، آزاد نمودن عقل از غرض ورزی ها و تعصبات بیجا و غرور و جمود است. دمیدن روح علم بر پیکر عالم و معلم و سیستم تعلیم و تربیت، موجب رشد و توسعه مولفه ممتاز حقیقت جویی در جامعه انسانی خواهد شد

آزادی عقل از حکومت عدد

خداوند در سوره انعام آیه 116تبعیت از اکثریت را مورد نکوهش قرار داده می فرماید: «اگر اکثر مردم زمین را پیروی کنی تو را از راه حق منحرف می کنند.» دلیلش این است که اکثر مردم پیرو گمان و تخمین اند نه پیرو عقل و علم و یقین و به تارهای عنکبوتی گمان خودشان چسبیده اند. (همان، ص 48)

«خلاصه آزادی از حکومت عدد و این که اکثر و اکثریت نباید ملاک باشد.»(همان، ص 48) نباید معیار و ملاک تشخیص صحیح از سقیم و درست از نادرست نظر اکثر مردم باشد... .» فرض کنید به یک دو راهی می رسیم. اکثریت مردم و انبوه جمعیت را می بینیم که راهی را انتخاب کرده اند، اقلیتی هم راه دیگری را در پیش گرفته و می روند. آدم وحشتش می گیرد، می گوید، ما هم از همان راه اکثریت می رویم. هر چه به سر آنها آمد به سر ما هم می آید.»(همان، ص 49) این است که امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: هرگز در راه هدایت به دلیل اینکه در آن راه و جاده افراد کمی هستند وحشتشان نگیرد: لا تستو حشوا فی طریق الهدی لقلة اهله.(نهج البلاغه، خطبه 201)

آزادی عقل از قضاوت مردم

مساله مهم دیگری که می بایست در طراحی و ترسیم نظام آموزشی و تربیتی مورد تاکید و توجه جدی قرار گیرد، آزادسازی عقل از تحدید و تهدید قضاوت مردم است. این یک بیماری عمومی است «که اغلب افراد کم و بیش گرفتارش هستند. مثلاً انسان یک لباسی را برای خودش انتخاب کرده و تشخیصش این است که رنگ خوبی را انتخاب کرده. بعد یکی می آید می گوید: این رنگ مزخرف چیست که انتخاب کرده ای؟! آن دیگری هم همین را می گوید. کم کم خود آدم اعتقاد پیدا می کند که [انتخاب درستی نداشته]» (همان، ص 49) نظرش عوض می شود این مشکل در تصمیم گیری های بسیاری از افراد جامعه دیده می شود. به عقل و اندیشه و معیارها و ملاک های صحیح انتخاب و تصمیم گیری توجه نمی کنند. تلقین و تذکر دیگران اگر چه برخلاف منطق و عقل باشد در ذهن و زندگی افراد کم مایه و ضعیف تاثیر گذاشته و عقل و اندیشه خود را تعطیل می کنند.

بنابراین آزادسازی عقل از دخالت قضاوت دیگران و تکیه بر معیارهای صحیح تصمیم گیری را نباید در ساماندهی نظام تعلیم و تربیت اسلامی نادیده انگاشت و تحت تأثیر تلقینات و تبلیغات دیگران واقع شد.

در تعلیم و تربیت باید به متعلّم روح علمی داد. یعنی نباید توجه فقط به این باشد که او دانا بشود، بلکه همچنین باید کاری کرد که روح حقیقت جویی و عاری از بیماری هایی که انسان را از حالت حقیقت جویی منحرف می کند یعنی تعصب ها، جمودها، غرورها و تکبرها در او پدید آید. اینها را باید دور کرد تا متعلم با روح علمی بار بیاید

آزادی عقل از غرض و غرور

غرور

یکی دیگر از لوازم قطعی نظام آموزشی و تربیتی اسلام، آزاد نمودن عقل از غرض ورزی ها و تعصبات بیجا و غرور و جمود است.

دمیدن روح علم بر پیکر عالم و معلم و سیستم تعلیم و تربیت، موجب رشد و توسعه مولفه ممتاز حقیقت جویی در جامعه انسانی خواهد شد.

مقصود از روح علمی دخالت ندادن امیال و اغراض شخصی در فرآیند علم آموزی و حقیقت جویی است. «خدا تضمین کرده است که افراد بی غرض حقیقت جو را رهبری کند: والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین.(سوره عنکبوت آیه 69) اصلاً روح علمی همین است. روح علمی یعنی روح حقیقت جوئی، روح بی غرضی، و طبعاً روح بی تعصبی، روح خالی از جمود و روح خالی از غرور، وقتی انسان روایات زیادی را که در موضوع علم وارد شده است مطالعه می کند می بیند چقدر تکیه شده است روی این مطلب که یک عالم نباید تعصب داشته باشد، نباید جمود و تجزّم داشته باشد که هر چه من تشخیص دادم لیس الاّ، و فقط همین است... بلکه باید به اصل "و ما اوتیتم من العلم الاّ قلیلً (اسراء/ 85) مخصوصاً توجه داشته باشد که آنچه ما از حقیقت می دانیم بسیار کم است... [کسی که] روح علمی دارد که از دلیل به مدعا می رود ... ما فرزند دلیل هستیم، هر جا دلیل برود دنبال آن می رویم. دلیل، او [عالم و طالب علم] را به سوی مدّعا می کشاند. ولی نقطه مقابل این است که انسان از مدّعا می رود به دلیل، یعنی اوّل مدّعا را انتخاب می کند بعد می رود برای آن دلیل پیدا کند. طبعاً آن دلیل های پیدا کردنی، دلیل های ساختگی و تراشیدنی است و دلیل تراشیدنی دیگر دلیل واقعی نیست و منشأ گمراهی انسان می شود.»(همان، ص 52 و 53)

«بنابراین در تعلیم و تربیت باید به متعلّم روح علمی داد. یعنی نباید توجه فقط به این باشد که او دانا بشود، بلکه همچنین باید کاری کرد که روح حقیقت جویی و عاری از بیماری هایی که انسان را از حالت حقیقت جویی منحرف می کند یعنی تعصب ها، جمودها، غرورها و تکبرها در او پدید آید. اینها را باید دور کرد تا متعلم با روح علمی بار بیاید.»(همان، ص 54)

نوشته سید صالح زاهدی – گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.