تبیان، دستیار زندگی
نه هنوز باران مى بارد. باورم نیست سقوط خاکسترى یادها را؟! این واژه لال در کجا مانده است؟ در آن روزهاى خاکى، نگران و پرتنش در هیاهوى لحظه هاى
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

من از هیچستان زمین خسته ام

نه هنوز باران مى بارد. باورم نیست سقوط خاکسترى یادها را؟!  این واژه لال در کجا مانده است؟ در آن روزهاى خاکى، نگران و پرتنش در هیاهوى لحظه هاى انقلاب؟ کجا؟ در لابه لاى لاله هاى گمنام، در میهمانى شاپرک ها؟ در غلغله رسیدن؟ در صف شهادت؟ در اوج اوج آرزو؟ یا در آن نفس هاى سوخته و خسته تو؟ فداى آن همه نفس، آن همه سکوت درد و اضطراب، چه لحظات خوشى را با هم داشتیم، اما آینه دیگر مرا به یاد نمى آورد، تنها تکرار مرثیه هاى شبانه من است که در انتهاى جنون فریاد مى شود.

شهید مدق

من از هیچستان زمین خسته ام، لحظه هایم بوى غربت انتظار گرفته اند. به خاطر مى آورى اشک هاى بى وقفه ام را بر یاد سبزت روبه روى التماس. اگر امروز عزیزترین چیزها را قربانى کنم؛ فردا باز مرا نخواهى برد به دور دست ها، که مى اندیشم تنها بهتى غریب از شلمچه، نگاهم را نوازش مى دهد. تو در من به کجا مى روى؟! این جا که نشسته ام لحظه ها لبریز اندوه و التهابند، ثانیه ها در اضطراب و وحشتند.

اینجا غمگین ترین ترانه را سروده ام. زیباترین خاطره ها را پرپر کرده ام و نورانى ترین لحظه ها را قربانى! هر صبح در طلیعه این آمدن و رفتن ها به تو نزدیکتر مى شوم. در واپسین لحظه هاى آگاهى، با من از حضور فاجعه قصه بساز! شاید که خوانده شوم. ستاره ها در بستر پرآرامش خود، آرام و بى صدا مى گریند، پرهاى پرستوها مى شکند. هجرت یک واژه دردناک مى شود. آخر در کدامین محراب سجده بر خاک زدى؟ عزیزم!

دستنوشته فرشته ملکی همسر شهید مدق

جانباز شهید منوچهر مدق، فرزند محمد، در روز سی و یکم خرداد ماه سال 1335 در تهران دنیا آمد. منوچهر، پس از طی دوران طفولیت در سن 7 سالگی به مدرسه رفت. و تا سال دوم دبیرستان ادامه تحصیل داد و با توجه به علاقه ای که نسبت به امور فنی خودرو و مکانیکی داشت، ترک تحصیل کرد و  مشغول به کار شد.

در اوایل بهار سال 1354 به خدمت سربازی اعزام شد. در بحبوحه مبارزات مردمی منجر به پیروزی انقلاب، همانند هزاران جوان انقلابی وارد عرصه فعالیت های سیاسی شد.

از جمله اقدامات روزمره او در اواخر سال 1357 می توان به امور ذیل اشاره کرد:

«پخش اعلامیه، شرکت در تظاهرات، آب رسانی به مردم، پناه دادن مبارزین در منزل خود و جمع آوری دارو جهت مداوای مجروحین».

او در روز های تاریخی و سرنوشت ساز 21 و 22 بهمن سال 1357 به همراه تنی چند از همرزمانش؛ بقایای عناصر رژیم طاغوتی را از دانشکده پلیس  پاکسازی نمود.

چندین بار مورد عمل جراحی ریه قرار گرفت و سرانجام پس از سالها تحمل رنج بیماری در روز سوم آذرماه سال 1379 در بیمارستان ساسان به شهادت رسید.

منوچهر در سال 1359 ازدواج کرد و سالها بعد صاحب دو فرزند به نام های علی و بنت الهدی شد.

او در سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و با آغاز جنگ تحمیلی، پس از طی دوره های آموزشی به لشگر 27 محمد رسول الله(ص) پیوست.

مسئولیت های شهید منوچهر مدق در جبهه عبارت بود از:

مسئول تدارکات گروهان، مسئول تدارکات گردان، مسئول تامین لشگر.

از جمله همرزمان شهید او می توان از؛ شهید حاج محمد عبادیان، شهید میرنوراللهی، شهید فریدونی، شهید عطری نام برد.

جانباز شهید منوچهر مدق در عملیات فتح المبین، بیت المقدس، کربلای پنج و والفجر هشت شرکت داشت.

او در منطقه عملیاتی مهران در جنوب غرب کشور روز اول اردیبهشت ماه سال 1361 با مصدومیت شیمایی روبرو گردید.

پس از پایان جنگ تحمیلی و دفع دشمن متجاوز از میهن؛ در پادگان دوکوهه و مقرهای لشگر27 محمد رسول الله(ص) ادامه خدمت داد.

او به تدریج با بروز علائم مصدومیت شیمایی( هفتاد درصدی) ، در تهران بستری  و تحت درمان قرار گرفت. چندین بار مورد عمل جراحی ریه قرار گرفت و سرانجام پس از سالها تحمل رنج بیماری در روز سوم آذرماه سال 1379 در بیمارستان ساسان به شهادت رسید.

گردآورنده : سیفی - فرهنگ پایداری تبیان