من شیره را نخوردم
تا کنون زواياي زيادي از زندگي بزرگان براي ما بيان شده است. گاه گاهي هم مطالعه در احوالات و زندگي ايشان٬ بزرگي و جلالت و عظمت شخصيتي آنها را براي ما روشن ميکند.
وقتي وارد حوزه ميشويم٬ قصد داريم در آينده مانند خمينيها٬ مطهريها٬ شيخ انصاري ها٬ شيخ مفيدها ٬ مقدس اردبيلي ها و ديگر بزرگاني شويم که علم و تقواي آنها شهره آفاق شده٬ و سعي ميکنيم از آنها الگو بگيريم. در اين ميان برخي افراط و تفريطها مسير طلبگي ما را منحرف ميکند.
نکته مهم و اساسي اين است که برخي داعيه دار زهد و تقوا و پيروي از علما و بزرگان هستند اما در حيطه عمل٬ حتي ذره اي به خودشان زحمت نميدهند. به عبارت ديگر٬ فقط بوق ميزنند ولي وقتي کار به عمل رسيد با هزار و يک دليل منطقي٬ فلسفي٬ فقهي و اصولي٬ محور مساله را متوجه خود کرده و خودشان را از هر نوع مکروهي منزه ميکنند.
به راستي بزرگان ما چگونه زندگي کردند و چه شد که به جايي رسيدند؟
مرحوم شیخ فرمودند: من شیره را نخوردم و شما خوردید.
مرحوم شیخ انصاری ( ره) دارای یک هم مباحثه ای بود، وقتی مرحوم شیخ تصمیم گرفت در نجف اشرف بماند هم مباحثه وی به وطنش مسافرت کرد.
از این جریان مدتی گذشت و اوایل ریاست شیخ بود که آن طالب علم برای زیارت به نجف آمد. وقتی شیخ را در مقام ریاست شیعه دید از او پرسید:
من و تو هم بحث بودیم چطور شد شما به این مقام رسیدید و من همانم که بودم؟
مرحوم شیخ فرمودند: من شیره را نخوردم و شما خوردید و این اشاره به این داستان بود که:
در ایام تحصیل یک مرتبه شیخ با هم مباحثه خود به مسجد کووفه می روند و در آنجا گرسنه می شوند ولی تنها یک فلس پول داشتند.
شیخ یک فلس پول را به رفیقش می دهد تا برود و چیزی خریداری کند و بیاورد. او هم رفت و مقداری نان و شیره روی نان ریخته بود، آورد. شیخ فرمود: این نان و شیره به اندازه دو فلس است در حالی که شما یک فلس بیشتر نداشتی؟!
رفیقش گفت: با آن یک فلس نان خریدم و یک فلس شیره را نسیه گرفتم.
شیخ فرمود: من از شیره نمی خورم چون نمی دانم که آیا می توانم قرض را ادا کنم یا نه؟
رفیقش خندید و از آن شیره خورد و شیخ تنها نان بدون شیره را خورد. شیخ می خواست هم مباحثه خود را آگاه کند که بر طالب علم واجب است تا این مقدار احتیاط کند تا به مرتبه ای از مراتب علم برسد.تهيه و فرآوري: محمد حسين امين٬ گروه حوزه علميه تبيان