تبیان، دستیار زندگی
گزارش دكتر جعفر شهیدى گزارش سید محسن امین حدیث سلسله الذهب اندكى درباره مفهوم حدیث سلسله الذهب و اما نكاتى قابل تامل در مورد این دو گزارش و گزارشات مشابه گزارش مقدسى در احسن التقاسیم از نیشابور از زمان ورود به مرو تا فرجام ك...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تلاشى براى شناخت تاریخ مقدس در تشیع(1)

گزارش دكتر جعفر شهیدى

گزارش سید محسن امین

حدیث سلسله الذهب

اندكى درباره مفهوم حدیث سلسله الذهب

و اما نكاتى قابل تامل در مورد این دو گزارش و گزارشات مشابه

گزارش مقدسى در احسن التقاسیم از نیشابور

از زمان ورود به مرو تا فرجام كار

استقبال مامون از امام رضا و پیشنهاد خلافت و ولایتعهدى

پذیرش ولایتعهدى مامون توسط امام رضا علیه السلام

سفر طولانى على بن موسى،هشتمین امام شیعیان با حوادث و ماجراهاى گوناگونی همراه بود كه در كتاب‌هاى فراوان و قابل دسترس چند و چون آن با شرح مسیر گذرگاهها و قدمگاهها و آنچه كه على بن موسى خطاب به مردم و پیروان و دوستداران خود گفته است ثبت شده است.

ماجراهاى یاد شده بر دوگونه‌اند:

بخشى شامل استقبال مردمان از على بن موسى و سخنان رد و بدل شده میان او و دیگران و چند و چون درنگهاى میان راه، و سلوك سید نامدار و بزرگ شاخه ى از هاشمیان و علویان مدینه، با مردمان در طول راههاست .

به باور شارحان و مفسران این حدیث كلمة لا اله الا الله، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. كلمه لا اله الا الله، در حقیقت همان معنا و مفهوم ریشه اى قرآن است، معنا و مفهوم همان كتابی است كه مایة سعادت جامعه بشری در سراسر تاریخ و تا پایان جهان است ولی از نظر شارحان، كلمة لا اله الا الله منهای ولایت، ناقص و بلكه هیچ است.

بخش دیگر شامل معجزه آفرینى ها و خوارق عاداتى است كه به او نیز مانند سایر امامان شیعه نسبت داده مىشود. جارى كردن چشمه اى خشك، پر آب كردن قناتى كم آب، كاشتن درخت بادامى كه بیماران را شفا مىداد، و هر كس شاخه اى از آن را مى شكست هلاك مى شد از این زمره اند.

ماجراهاى دسته نخست را مى توان در زمینه واقعیات به تماشا نشست و حوادث گروه دوم را مى توان در اختراعات ملایان در قرنهاى مختلف بازبینى كرد و یا به باورها و فرهنگ و اعتقادات مذهبى توده هاى مردم واگذاشت و نیز در حیطه روانشناسى و جامعه شناسى تاریخى-مذهبى ایرانیان به تماشا نشست.

در هر حال ، و در طول این سفر در حیطه جستجوى تاریخى، بایست سیماى رجلى نامدار و اعتدال گرا و مذهبى و اجتماعى را به تماشا نشست كه علیرغم نرمش در مشى و منش سیاسى و دورى از انقلاب ها و شورشهاى خونین و خشن خویشاوندان علوی تند روى زیدى و حسنى، به دلیل شخصیت و محبوبیت اش، و نیز نیاز دربار خلافت به حل و فصل پاره اى از مشكلات حكومتى، و كاركردهاى عوامل ریز و درشت دیگر به سفرى ناخواسته و تلخ و دردناك كشیده شده است .

مى توان تصور و باور كرد كه سفر از مدینه تا مرو، براى على ابن موسى سفرى رنج بار و همراه با اندوه فراوان بوده است. مسافرغمگین و تنهاى راههاى مدینه تا مرو كه با چشمانى اشكبار، دیدار از آرامشگاه نیاى بزرگ خونى و تاریخى و مكتبى اش پیامبراسلام را ناتمام گذاشته، و كسى كه بزودى در سرزمینى ناشناس و دور از زادگاهش چشم از جهان خواهد پوشید و در طول تاریخ بهنام غریب الغربا و غریب خراسان شهرت خواهد یافت و محبوب ایرانیان خواهد گردید، و ایرانیان نه تنها آرامشگاه پر شكوه او بلكه بناى رفیع حرمتش را به دلائل مختلف خشت بر خشت خواهند نهاد، در این سفر كسى از اعضاى خانواده اش را با خود نیاورد. سفر او سفرى جبرى ولى پیچیده در لفافه اى از زرورق احترامات رسمى و سیاسى و دربارى بود.

مى شود به این مساله اندیشید كه على ابن موسى مى دانست كه از ولایتعهدى دربار مامون طرفى بر نخواهد بست. خلافتى كه بر سر آن در نخستین گام برادرى دست به خون برادر دیگر آلوده بود، و اندك زمانى بعد در شورشهاى مختلف خون دهها هزار نفر شورشى براى استحكام بخشیدن به خلافت بر خاك ریخته بود و قهرمان سركوب كننده این شورشها یعنى هرثمه ابن اعین را با دماغ شكستهدر مقابل جلاد نشانده بود طبعا نمى توانست كام بخش على بن موسى باشد.

بهجز اینها على بن موسى به مثابه كسى كه از تاریخ خونین اسلام و كشاكشها و خونریزى هاى میان مدعیان خلافت و قدرت سیاسى و حكومتى آگاه است، هیچ آینده روشنى براى خلافت خود نمى دید. با این همه او را از دامگاه حادثه درى به سوى رهائى متصور نبود. در اینجاست كه ماجراى زندگى و مرگ على بن موسى نه در چهارچوب یك تصادف تاریخى بلكه در قاب یك تراژدى یعنى ماجرائى قانونمند و تاریخى كهاز آن گریزى وجود ندارد خود را نشان مى دهد. در یك تراژدى تاریخى علتها و معلولها مانند تار و پودى كه قالى یا قالیچه‌ای را پدید مى آورند در هم بافته مى شوند و سرانجام طرح ناگزیر نهائى پدیدار مى شود.

« ولایتعهدى را مى‏پذیرم بهشرط آن كه آمر و ناهى و مفتى و قاضى نباشم و كسى را عزل و نصب نكنم و چیزى را تبدیل و تغییر ندهم‏.»

در طول سفر با امام رضا كه قرار بود ولیعهد و سپس خلیفه بعدى باشد با احترام رفتار شد. برخى از متون یاد آور شده اند كه این احترام ظاهرى بوده است و با ایشان به نهان بدرفتارى مى شده و حتى در سرخس او مدت زمانى زندانى و تحت الحفظ بوده است و این شایعه پراكنده شده كه على بن موسى ادعاى الوهیت و خدائى كرده است. این موضوع بعید به نظر مى رسد ، نه على بن موسى مدعى الوهیت بود و نه مامون نیازى به محبوس كردن مجدد او در قفسى طلائى كه او را به مرو مى كشانید احساس مى كرد. با این همه ماخذ مختلف ثبت كرده اند كه یكى از نزدیكترین مشاوران و دوستان نزدیكش در همان آغاز توسط دربار خلافت خریدارى شد و كنترل ملاقاتها را در دست گرفت و به دادن گزارش پرداخت و مانع ملاقات شمارى از دوستداران على بن موسى شد . بزرگترین و جالبترین ماجرائى كه در طول راه ثبت شده است ماجراى ورود امام رضا به شهر نیشابور است كه متون مختلف و فراوان از جمله:

الصواعق المحرقة ص 122/ حلیة الاولیاء جلد 3، ص 192/عیون اخبارالرضا، جلد 2، ص 135/امالى صدوق، ص 208/ ینابیع المودة، ص 364 و 385/ بحارالانوار، جلد49، صص 123و 126و 127/الفصول المهمة ابن الصباغ/ نور الابصار/اثبات الوصیة/ بحرالانساب/ الاعلاق النفیسه/ مسند الامام الرضا/ الخرائج والجرائح/الارشاد/اصول كافى/ تحفه الرضویه و بسیارى منابع شیعه آن را با طول و تفصیل فراوان ثبت كرده و از آن تصویرهائى بسیار پر جوش و خروش و رنگین و پرعظمت ساخته اند. دو گزارش در این زمینه را باز مى خوانیم. گزارش اول گزارش دكتر جعفر شهیدى در كتاب زندگى سیاسى امام هشتم (صفحات 94 به بعد) است.

گزارش دكتر جعفر شهیدى

...هنگام ورود به نیشابور دو حافظ قرآن به نامهاى «ابوزرعه رازى‏» و «محمد بن اسلم طوسى‏» همراه با تعداد بیشمارى از دانشجویان سر راهش را گرفتند تا چشمشان به جمال رویش روشنى گیرد. مردم بسیارى به استقبال آمده بودند، برخى فریاد مى‏زدند، برخى دیگر از خوشحالى جامه خود را بر تن مى‏دریدند، عده‏اى روى زمین در مى‏غلتیدند، عده‏اى هم سم استر امام را در آغوش مى‏كشیدند و بالاخره جمعى نیز گردنها را به سوى سایبان محملش كشیده، هر كس به نحوى احساسات خود را ابراز مى‏كرد. روز به نیمه رسید و از چشمان مردم همچنان سیل اشك سرازیر بود. بالاخره چند تن از راهنمایان فریاد برآوردند كه: «اى مردم، همه سكوت اختیار كرده گوش فرا دهید. پیغمبر اسلام(ص) را با ازدحام بر گرد فرزندش آزار مدهید... »

در آن هنگام امام(ع) حدیثى را با ذكر سلسله سند طلائیش كه مشهور است، براى مردم چنین بازگو كرد:

خدا مى‏فرماید:« كلمه توحید یعنى لا اله الا الله دژ من است، هر كس وارد این دژ شود، از عذاب ایمن است‏.»

امام این را بگفت و مركبش از جا حركت كرد، آنگاه دوباره سر از سایبان مركب بیرون آورده افزود:« اما با رعایت‏ شروط آن كه من خود از جمله شروط آن هستم.»

در آن روز تعدادى بالغ بر بیست هزار نفر قلم و دوات به دست داشتند كه حدیث امام را مى‏نوشتند. آرى، و بدینگونه مورخان رویداد معروف نیشابور را یادداشت كرده‏اند.

گزارش سید محسن امین

گزارش بعدى گزارش سید محسن امین در كتاب سیره معصومان جلد پنجم و صفحات 159 به بعد با ترجمه على حجتى كرمانى است. در این گزارش مى خوانیم:

...شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا روایت كرده است: چون رضا (ع) به نیشابور وارد شد در محله‏اى به نام قزوینى (غزینى) فرود آمد. در این محله، حمامى بود كه امروز به حمام رضا معروف است. در آنجا چشمه كم آبى وجود داشت. امام بر آن كسى را گماشت تا آب چشمه را بیرون آورد تا آنجا كه آب بسیار فزونى گرفت و از بیرون كوچه حوضى ایجاد كرد كه چند پل مى‏خورد تا آن حوض، آب از آن فرود مى‏آمد سپس امام رضا(ع) به این چشمه وارد شد و در آن غسل كرد و سپس از آن بیرون آمد و در كنار محل آن نماز گزارد مردم نیز متناوبا در این حوض وارد مى‏شدند و در آن غسل مى‏كردند و براى تبرك از آب آن مى‏نوشیدند و در كنار محل آن چشمه نماز مى‏گزاردند و حاجات خود را از خداوند عزوجل طلب مى‏كردند. این چشمه معروف به‏ «چشمه كهلان‏» است كه امروز نیز مقصود نظر مردمان مى‏باشد...

حدیث سلسله الذهب

در كتاب فصول المهمة نوشته ابن صباغ مالكى آمده است كه:

مولى السعیدامام الدنیا عماد الدین محمد بن ابو سعید بن عبد الكریم وازن گفته است: در محرم سال 596 مؤلف تاریخ نیشابور در كتابش نوشته است:

چون على بن موسى الرضا(ع) در همان سفرى كه به فضیلت ‏شهادت نایل آمد، به نیشابور قدم نهاد در هودجى پوشیده و بر استرى سیاه و سفید نشسته بود. شور و غوغا در نیشابور بر پا شد. پس دو پیشواى حافظ احادیث نبوى و رنج‏برندگان بر حفظ سنت محمدى، ابو زرعه رازى و محمد بن اسلم طوسى، كه عده بى‏شمارى از طالبان علم و محدثان و راویان و حدیث‏ شناسان، آن دو را همراهى مى‏كردند، نزد امام رضا(ع) آمده عرض كردند: اى سرور بزرگ، فرزند امامان بزرگ، به حق پدران پاك و اسلاف گرامى‏ات نمى‏خواهى روى نیكو و مبارك خود را به ما نشان دهى و براى ما حدیثى از پدرانت از جدت محمد(ص) روایت كنى؟ما تو را به او سوگند مى‏دهیم. پس امام خواستار توقف استر شد و به غلامانش دستور داد پرده‏ها را از هودج كنار زنند. چشمان خلایق به دیدار چهره مبارك آن حضرت منور گردید. آن حضرت دو گیسوى بافته شده داشت كه بر شانه‏اش افكنده بود. مردم، از هر طبقه‏اى ایستاده بودند و به وى مى‏نگریستند. گروهى فریاد مى‏كردند و دسته‏اى مى‏گریستند و عده‏اى روى در خاك مى‏مالیدند و گروهى نعل استرش را مى‏بوسیدند. صداى ضجه و فریاد بالا گرفته بود. پس امامان و علما و فقها فریاد زدند: اى مردم بشنوید و به خاطر سپارید و براى شنیدن چیزى كه شما را نفع مى‏بخشد سكوت كنید و ما را با صداى ناله و فریاد و گریه خود میازارید. ابو زرعه و محمد بن اسلم طوسى در صدد املاى حدیث‏ بودند. پس على بن موسى الرضا (ع) فرمود:

حدثنی ابی موسی الكاظم عن ابیه جعفر بن محمد الصادق عن ابیه محمد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن ابی طالب قال حدثنی رسول الله صلی الله علیه و آله قال حدثنی جبرئیل قال سمعت عن الله تعالی قال كلمة لا آله إلا الله حصنی فمن قال لا اله الا الله دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی!

حدیث كرد مرا پدرم موسى كاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش على زین العابدین از پدرش حسین شهید كربلا از پدرش على بن ابى طالب كه گفت: عزیزم و نور چشمانم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل حدیث كرد مرا و گفت‏ شنیدم پروردگار سبحانه و تعالى مى‏فرماید: كلمه‏ «لا اله الا الله‏» دژ من است. هر كه آن را بگوید به دژ من وارد گشته است و آن كه به دژ من وارد شده از عذاب من ایمن و آسوده است.

سپس پرده هودج را افكند و رفت. پس نویسندگانى كه این حدیث را نوشتند شماره كردند افزون بر بیست هزار نفر بودند. و در روایتى است كه بیست و چهار هزار مركب دان، به جز دوات، در آن روز شمارش شد.

اندكى درباره مفهوم حدیث سلسله الذهب

حدیث سلسله الذهب یكى از احادیث قابل تامل شیعه است. توده هاى مردم با این حدیث احساسات و عواطف خود را نسبت به امام مورد علاقه اشان نیرو مى بخشند و از آن معنا و مفهوم طبیعى و عارفانه دوست داشتن و محبت ورزیدن آزاد و بدون هراس نسبت به مقسین و مقدسات و امامان خود را برداشت مى كنند ولى در دنیاى شریعت حاكم و سیاستى كه عمیقا با مذهب آمیخته است این حدیث انعكاس و معنا و مفهوم دیگرى دارد كه از دنیاى باورهاى شخصى راه به جامعه و سیاست مى برد و مسلمان شیعه را در زیر سیطره قدرت ولایتمداران قرار مى دهد و از جمله قید و بند ماجراى ولایت فقیه را در اذهان سفت مى كند. ماجرائى كه تا روزگار ما هم ادامه دارد.

به باور شارحان و مفسران این حدیث كلمة لا اله الا الله، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. كلمه لا اله الا الله، در حقیقت همان معنا و مفهوم ریشه اى قرآن است، معنا و مفهوم همان كتابی است كه مایة سعادت جامعه بشری در سراسر تاریخ و تا پایان جهان است ولی از نظر شارحان، كلمة لا اله الا الله منهای ولایت، ناقص و بلكه هیچ است. آنان بحثهاى مفصلى در این زمینه دارند و كتابهاى فراوانى در این مورد و وصل موضوع مهم ولایت به مفهوم اصلى اسلام یعنى لا اله الا الله قلمى كرده‌اند و آن را به سر منزلى كه على ابن ابیطالب به ولایت منصوب شد رهنمون شده اند. اعتقاد عمومى فقها این است كه:

پروردگار وقتی على ابن ابیطالب را به ولایت منصوب نمود آیه اكمال را فرو فرستاد: الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا؛در این روز كامل نمودم برای شما دین شما را و اتمام نمودم برای شما نعمت خود را و راضی شدم كه اسلام ـ توأم با ولایت ـ دین شما باشد.

آنان توضیح مى دهند كه قبل از نصب امیرالمؤمنین به ولایت، آیه تبلیغ به پیامبر چنین خطاب می كند:

"یا ایها الرسول بلغ ما أنزل الیك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته؛ای پیامبر آنچه به تو نازل شد ـ نصب امیرالمؤمنین به ولایت ـ به مردم بگو اگر تبلیغ نكنی، رسالت خود را نرسانیده ای .

بنا بر بسیارى تفسیرها ماجراى حدیث سلسله الذهب امام رضا با تاكید روى جملة شرطها و شروطها همان آیه اكمال و آیه تبلیغ را یادآوری می كند و مى گوید:

شرط اساسی كلمة لا اله الا الله پذیرش ولایت و رهبرى امام و در پى آن فقیه است و بدون پذیرش ولایت اساسا زنده بودن و مسلمانى و رستگارى اخروى شما زیر علامت سئوال است.

و اما نكاتى قابل تامل در مورد این دو گزارش و گزارشات مشابه

دو گزارش یاد شده (گزارشات دكتر شهیدى و محسن امین) از گزارشاتى هستند كه نسبت به احادیث مورد استفاده بر بالاى منابر از ارزش قابل توجهى برخوردارند اما با این همه باید توجه داشت كه از گرایشات قوى ذوقى و تمایلات مذهبى ولاجرم دور شدن از وقایع تاریخى در امان نمانده اند. پیش از این از شمارى از نامدارانى كه از پایه گذاران شیعه رسمى هستند و از عجائبى كه بر قلم آنها جارى شده است یاد كردم. به نظر نگارنده باید به این مساله توجه كرد كه براى جا انداختن تشیع رسمى و مطلق كردن آن از این نوع نگاه گریزى نیست و در طول تاریخ ما با انبارهائى از این نوع اسناد روبرو هستیم. صحنه را دوباره مى نگریم:

امامى از امامان شیعه در حال عبور از نیشابور است. غلغله اى بر پاست كه از یك شهر شیعى انتظار مىرود. در سال 200 هجرى و در هنگام عبور امام رضا بیش از بیست هزار قلم و به روایتى بیست و چهار هزار قلم در دواتها فرو مىروند تا حدیثى را ثبت كنند كه در آن شرط و شروط مسلمانى پذیرش ولایت امام رضاست. صحنه پر جوش و خروش و وسیع و زیبائى است بخصوص كه در یك شهر آن هم در دوازده قرن قبل ــ در مملكتى كه تا آغاز دوران حكومت پهلوى اكثریت آن روستائى و از سواد بى بهره بودند ــ ما با بیست و چهار هزار تن شخصیت با سواد و حدیث نگار با قلمها و دواتهاى آماده در یك شهر روبروئیم و تازه محدثان تاكید كرده اند این مقدار، قلم و دوات شمارش شدهاست و گرنه تعداد نویسندگان بیش از اینها بوده است!.

درباره ارج و مقام و محبوبیت على ابن موسى در میان دوستدارانش بحثى نیست اما شگفتى آفرین است وقتى بدانیم كه مردم نیشابور در قرن مورد نظر و تا قرنها بعد بیش از آنكه شیعه باشند؛ سنی هایی حنفى مذهب اند و راه و رسمى خاص خود دارند آنچنان كه تا چند قرن بعد و تا دورانى كه سلسله صفوى در هشت قرن بعد بر سر كار آید و ایران شیعى تاریخ خود را آغاز كند بیشترین برجستگان فكرى و مذهبى نیشابور و خراسان بزرگ، كسانى چون ابوسعید ابى الخیر، شیخ ابوالحسن خرقانى، بایزید بسطامى، عطار نیشابورى، سنائى، مولانا، جامى و فیلسوف برجسته نیشابورى ابوالحسن عامرى در قرن چهارم یعنى دویست سال پس از امام رضا، و امثالهم بر مذهب اهل سنت اند. در این مورد سخن پژوهشگر برجسته، مقدسى، در كتاب ارزشمند احسن التقاسیم جالب توجه است. او مى گوید اكثر خراسانیان حنفى مذهب اند و در قسمتهائى چون نیشابور و بخارا شافعى مذهبان در كنار حنفى مذهبان فراوانند.

گزارش مقدسى در احسن التقاسیم از نیشابور

مقدسى كتاب احسن التقاسیم را در فاصله سالهاى 375 تا 381 تالیف كرده است و این كتاب مهم‏ترین كتاب جغرافى عمومى قرن چهارم است مقدسى براى تالیف این كتاب مسافرتها كرده و بسیارى از شهرها و راه‏ها را به چشم دیده و با گروه‏هاى مختلف مردم معاشرت كرده است. او در باره نیشابور مى نویسد:

نیشابور:

ایرانشهر، مركز این سوى رودخانه ـ در برابر ماوراء النهر ـ و قصبه نیشابور، شهر مهم و مركزى آبرومند، بزرگى زمین، فزونى دانشمندان و بزرگان، بازارهاى بزرگ، آبادى‏هاى گرانمایه، باغ‏هاى دلگشا است. پارچه‏هایش درخششى دارند كه مردم عراق و مصر بدان خود آرائى مى‏كنند. دروازه سند و كرمان و فارس و بار انداز خوارزم و رى و گرگان است. فقیهانش از ادب بهره‏مندند، هیچ روز بى‏مجلس مناظره نگذرد. مردمش غیر از دو گروه ـ سنى و معتزلى ـ شیعه و كرامى‏اند. وقتى یك فرمانروا بركنار مى‏شود، عیاران از هر دو سو بر شهر چیره مى‏شوند. در نیشابور یك تپه با خاك سیاه همچون مداد هست كه بدان نامه‏ها و مانندش را مى‏نویسند و كتاب‏ها را مُهر مى‏كنند.

بیهق:

جاده رى از آن مى‏گذرد. دو شهرك آباد سبزوار و خسروجرد در آن است. مردمش ادب دوستند. چندین دانشمند و نویسنده دارد. پارچه بسیار صادر مى‏كند.

ویژگى خراسانیان:

مردمش بر مذهبتسنن هستند. در نیشابور معتزلیان آشكارند، اما تسلط ندارند. شیعه و كرامیان در آنجا جاذبه‏اى دارند. اكثریت در این سرزمین از آن حنفیان است. كرامیان در هرات و غرج‏شار خانقاه دارند. در روستاهاى هیطل مردمى هستند كه سپید جامگان خوانده مى‏شوند. [در تفسیر تاج التراجم نیز از مبیضه ماوراء النهر یاد شده است‏]. آیین ایشان به زندقت (زرتشتیگرى، زندیقى و غیر مسلمانى) نزدیك است. در سجستان میان حنیفیان و شافعیان خون‏ها ریخته مى‏شود. قبر على الرضا در طوس است و دژى براى آن ساخته شده كه خانه‏ها و بازار دارد. عمیدالدوله فائق نیز مسجدى برایش ساخت كه در همه خراسان بهتر از آن نیست. زبان نیشابوریان رساتر و گیراتر است، ولى آغاز واژه‏ها را كسره مى‏دهند و سین بى‏فائده مى‏افزایند چنان كه بخردستى، بگفتستى. زبان مردم بلخ شیرین‏ترین زبان‏هاست، جز این كه واژه‏هاى زشت بكار مى‏برند.(پایان گزارش مقدسى در احسن التقاسیم)

از زمان ورود به مرو تا فرجام كار

از زمان ورود امام رضا به مرو تا زمانى كه بنا بر برخى اقوال در آخر صفر سال 203 هجرى جهان را ترك گفت زمان زیادى نبود و در این فرصت كوتاه ماجراهاى فراوانى اتفاق افتاد كه نخست فهرست وار بر آنها مى گذریم و سپس برخى از آنها را در روشنائى بیشتر قرار مى دهیم. حوادث بدین ترتیب اند.

* استقبال گرم مأمون از امام رضا و مراعات احترام او مقدم داشتن او بر علویان و عباسیان.

* صحبتها و بحثهاى مامون با امام رضا براى پذیرش خلافت و سرانجام ولیعهدى.

* پذیرش ولایتعهدى مامون توسط امام رضا مشروط بر عدم دخالت در امور كشوردارى، در سال 201 هجرى.

* ضرب سكه به ‏نام امام ‏رضا و خواندن خطبه به‏ نام او، در منابر و محافل، و تبلیغ ولایتعهدى امام رضا در شهرهاى مختلف اسلامى .

* ازدواج امام رضا با ام حبیبه دختر(یا خواهر) مامون و نامزدى ام الفضل دختر مامون براى امام محمد تقى به پیشنهاد مامون.

* فرمان مامون به مردم براى تعویض لباس سیاه( سمبل عباسیان) و پوشیدن لباس سبز( سمبل علویان).

* تشكیل جلسات بحث و گفتگو و مناظره امام رضا با رؤساى مذاهب و ادیان مختلف (مسیحیان، یهودیان، صابئین، زرتشتان و...) درباره مسائل كلامى، به دستور مأمون.

* روانه شدن كاروانى از علویان از مدینه به سوى مرو و درگذشت شمارى از آنان در مسیر راه.

* شورش عباسیان علیه خلافت مامون و علیه ولایتعهدى على بن موسى در بغداد.

* انتقال مقر خلافت و تشكیلات حكومتىِ مأمون از مرو به بغداد به خواست امام رضا .

* خروج امام رضا به همراه مأمون، فضل بن سهل و تمامىِ دست اندر كاران حكومتى از مرو.

* ترور فضل بن سهل و كشته شدن او در حمام سرخس، به دستور مأمون، در سال 203 هجرى.

* بیمارى و درگذشت امام رضا به دلیل مسمومیت، در روز آخر صفر سال 203 هجرى.

استقبال مامون از امام رضا و پیشنهاد خلافت و ولایتعهدى

امام رضا با استقبال با شكوهى به مرو وارد شد. او را در سرائى بزرگ و با امكانات فراوان سكنى دادند و شب هنگام مامون و فضل بن سهل به دیدار او آمدند. گام نخست، گرم پرسیدنها و محبتها و احترامات بود و پس از آن نوبت آنچه كه مورد نظر مامون بود رسید. مامون نخست پیشنهاد كناره گیرى از خلافت و سپردن زمام امور به دست امام رضا را داد كه پذیرفته نشد.

صحبتهاى مامون و پاسخهاى امام رضا در منابع مختلف نقل شده و نشان دهنده توانائى فراوان و منطق مستحكم و مجاب كننده على بن موسى در برابر مامون است. پس از بحثهاى فراوان مامون پیشنهاد ولایتعهدى را داد كه باز هم پذیرفته نشد. ماجرا مدتى به طول كشید تا اینكه مامون سرانجام پیغام داد:

«عمر بن خطاب‏» براى خلافت‏ بعد از خود شورایى با عضویت‏ شش نفر تعیین كرد و یكى از آنان جد شما على بن ابیطالب بود، و عمر دستور داد هر یك از آنان مخالفت كند گردنش را بزنند، اینك چاره‏یى جز قبول آنچه اراده كرده‏ام ندارى، چون من راه و چاره‏ى دیگرى نمى‏یابم.

پذیرش ولایتعهدى مامون توسط امام رضا علیه السلام

مامون با بیان این مطلب خشم و تهدید خود را آشكار كرد و على بن موسى بهناچار ولیعهدى را پذیرفت و تاكید كرد:

«ولایتعهدى را مى‏پذیرم بهشرط آنكه آمر و ناهى و مفتى و قاضى نباشم و كسى را عزل و نصب نكنم و چیزى را تبدیل و تغییر ندهم‏».

براى شناخت علل و فضاى حاكم بر مباحثات مامون و على ابن موسى بجاست كه به برخى از اسناد بر جاى مانده اشاره شود.

در علل الشرایع( ص 227- 228) و عیون اخبار الرضا( ج 2 ص 138) نكات جالبى در مورد علل پذیرش ولایتعهدى ذكر شده است از جمله:

«ریان بن صلت‏» مى‏گوید: نزد امام رضا رفتم و گفتم اى فرزند پیامبر برخى مى‏گویند شما قبول ولیعهدى مامون را نموده‏اید با آن كه نسبت‏ به دنیا اظهار زهد و بى رغبتى مى‏فرمائید!

گفت:« خدا گواه است كه این كار خوشایند من نبود، اما میان پذیرش ولیعهدى و كشته شدن قرار گرفتم و ناچار پذیرفتم... آیا نمى‏دانید كه ‏«یوسف‏» پیامبر خدا بود و چون ضرورت پیدا كرد كه خزانه‏دار عزیز مصر شود پذیرفت، اینك نیز ضرورت اقتضا كرد كه من مقام ولیعهدى را به اكراه و اجبار بپذیرم، اضافه بر این من داخل این كار نشدم مگر مانند كسى كه از آن خارج است (یعنى با شرائطى كه قرار دادم مانند آنست كه مداخله نكرده باشم) به خداى متعال شكایت ‏مى‏كنم و از او یارى مى‏جویم.‏»

همچنین در عیون الاخبار الرضا (جلد 2، صفحه 141) از قول محمد ابن عرفه نقل شده است:

به امام گفتم: اى فرزند پیامبر خدا! چرا ولیعهدى را پذیرفتى؟

گفت: به همان دلیل كه جدم على علیه السلام را وادار كردند در آن شورا شركت كند.

در امالى صدوق نیز( ص 72) از قول یاسر خادم چنین مى خوانیم:

پس از آنكه امام ولایتعهدى را قبول كرده بود، او را دیدم دستهایش را به سوى آسمان بلند كرده، مى‏گفت:

خدایا تو مى‏دانى كه من بهناچار و با اكراه پذیرفتم، پس مرا مؤاخذه مكن همچنان كه بنده و پیامبرت یوسف را مؤاخذه نكردى هنگامی كه ولایت مصر را پذیرفت‏ .

نمونه ها در این زمینه بسیار است كه به همین اندازه اكتفا مى شود.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.