تبیان، دستیار زندگی
علامه به ما نصیحت می‌کردند سه چیز را از مادرتان یاد بگیرید نماز اول وقت، صبر در ناملایمات و مهمان‌نوازی.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بخش دوم ناگفته‌هاي زندگي علامه جعفری از زبان فرزندش
علامه

آنچه مي‌خوانيد بخش دوم و پاياني گفت‌وگوي مفصل خبرنگار سرويس علمي و فرهنگي مركز خبر حوزه با علي جعفري در كتابخانه‌اي است كه روزگاري مرحوم علامه در آن تحقيق و پژوهش مي‌كردند.بخش اول را میتوانید اینجا ببینید

*علامه از میان شخصیت‌های علمی معاصر با چه کسانی بیشتر ارتباط داشتند و مانوس بودند؟

از جمله شخصیت‌هایی که علامه جعفری‌(ره) با ایشان ارتباط داشت، شهید مطهری‌(ره) بودندکه این دو بزرگوار، برای رفع معضلات اجتماعی جامعه، خصوصا دانشگاه‌ها ارتباط تنگاتنگی داشتند.

قبل از انقلاب دو تشکل با عنوان «انجمن اسلامی» در دانشگاه‌ها فعال بودند، یکی انجمن اسلامی مهندسین و دیگری انجمن اسلامی پزشکان بود. شهید مطهری و علامه جعفری هر کدام یکی از انجمن‌ها را هدایت فکری می‌کردند. البته این انجمن‌ها، دانشگاه‌های مختلفی را تحت پوشش داشتند و در دانشگاه‌های مختلف سراسر کشور جلسات سخنرانی برگزار می‌کردند و شهید مطهری و علامه جعفری از وجود همدیگر در این جلسات بهره می‌بردند.

تبادل افکار شهید مطهری و علامه جعفری زیاد بود و من خاطرات بسیاری در این خصوص به یاد دارم. شهید مطهری مکرر به خانه ما می‌آمدند و علامه جعفری هم به منزل آنها می‌رفتند و این ارتباط تنگاتنگ با هدف روشنگری جوان‌ها خصوصا دانشگاهی‌ها صورت می‌گرفت.

*استاد جعفری‌(ره) از بین اساتید دوران طلبگی‌شان از مرحوم شیخ مرتضی طالقانی تاثیر بیشتری داشتند در این خصوص صحبت کنید؟

مرحوم علامه جعفری نزد شیخ مرتضی طالقانی مقداری درس معارف خوانده بودند و همچنین بخشی از فلسفه و عرفان را از ایشان آموخته بودند؛ در واقع استاد مسلّم علامه در عرفان عملی شیخ مرتضی طالقانی بوده است و از گفته‌های علامه جعفری‌(ره) استفاده می‌شود، تاثیر ایشان از شیخ مرتضی طالقانی قابل وصف نیست و هر وقت علامه از ایشان یاد می‌کردند اشک از چشمانشان جاری می‌شد.

*ارتباط اولیه علامه با شیخ مرتضی طالقانی چگونه صورت گرفته بود؟

علامه هنگام ورود به حوزه نجف در مدرسه صدر حجره می‌گیرند که در آن زمان شیخ مرتضی طالقانی در آن مدرسه حضور داشته‌اند و ارتباط اولیه‌شان در این مدرسه صورت گرفته است.

ارکان وجودی کار و تلاش مرحوم علامه جعفری‌(ره) یک بیت شعری است که در روز آخر عمر شیخ مرتضی طالقانی از ایشان شنیده است که حکایت این دیدار از بیان علامه بسیار شنیدنی است. علامه می‌گفتند: «خدمت شیخ مرتضی طالقانی رسیدم و گفتم:« آقا به ما درس بدهید.» ایشان پاسخ دادند: «درس تمام شده است.» من گمان کردم به خاطر فرارسیدن ماه محرم درس را تمام کرده است، گفتم:«آقا چند روز به محرم مانده است.» جواب دادند: «شیخ محمدتقی درس تمام شد؛ خر طالقان رفته و پالانش مانده.» متوجه شدم از مرگشان خبر می‌دهند و در حال عبور از پل دنیا به ابدیت هستند گفتم: « این دم آخری چیزی بگویید» گفتند:«پس متوجه شدید» و بلافاصله این بیت را خواندند

«‌تا رسد دستت به خود شو کارگر         تا فُتی از کار خواهی زد به سر»

و بعد اشک از چشمان شیخ جاری شد و من روی ایشان را بوسیدم و قطرات اشک ایشان به صورتم نشست» این آخرین ملاقات علامه با شیخ مرتضی طالقانی بود و فرداي آن روز خبر رحلت ایشان در مدرسه منتشر می‌شود.

از زمانی که من به یاد دارم این یک بیتی که علامه از شیخ مرتضی طالقانی شنیده بودند زینت بخش کتابخانه‌شان بوده است.

*علامه شخصا دریافتشان از این یک بیت چه بوده است که اینقدر متاثر می‌شدند؟

تفسیر این بیت منش علمی شیخ مرتضی طالقانی بوده است، علامه می‌گفتند: شیخ مرتضی در عمرش لحظه‌ای از پا نایستادند و هر کس از صرف میر گرفته تا عمیق‌ترین مباحث فلسفی و حِکَمی اشکال داشت، به ایشان مراجعه می‌کرد و جواب می‌دادند، هیچ کس را رد نمی‌کردند و هیچ کس او را در حال بیکاری ندید، لذا عمده تاثیر این بیت به خاطر این بوده که استاد آیینه تمام قد این بیت بوده و همه طلابی که با شیخ مرتضی ارتباط داشتند به نوعی از خان نعمت علمی و عرفانی ایشان متنعم بودند.

علامه علیرغم احترام کاملی که به اساتید دیگرشان داشتند شیخ مرتضی را با یک دید دیگری نگاه می‌کردند.

علامه

*اگر اجازه دهید به منش سیاسی استاد بپردازیم از جمله اینکه حضور علامه جعفری در وقایع انقلاب به چه نحوی بوده است و از نظر فکری چه تاثیري در مردم انقلابی داشتند؟

مرحوم علامه با تعریف معمول عرصه سیاست، فرد سیاسی نبودن و اعتقاد داشتند کارهای سیاسی و اجرایی مستلزم تخصص و وقت بسیاری است لذا ایشان خودشان را در فعالیت‌های فرهنگی متخصص می‌دانستند، ولی به عنوان یک فرد متعهد و عالم دینی نسبت به وقایع کشور بی‌اعتنا نبودند و در یک نگاه ایشان در وقوع انقلاب نقش پر رنگی داشتند چرا که جلسات درسی ایشان انقلابی پرور بود.

ایشان از اوایل دهه 50 شب‌های جمعه درس‌هايي در خانه داشتند که تا پیروزی انقلاب هم ادامه داشت و دانشجویان انقلابی در آن شرکت می‌کردند و موضوع درس‌ها مشخصا سیاسی نبود و بیشتر صبغه علمی، فرهنگی و دینی داشت، ولی روح مباحث به گونه‌ای بود که جوانان انقلابی را در تداوم مبارزاتشان مصمم‌تر ساخته و ترغیب می‌کرد که سرنوشتشان را خود به دست بگیرند.

بعد از رحلت علامه جعفری، کتابی درباره ایشان از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی با عنوان «چراغ فروزان» منتشر شد، شخصیت علامه را بر اساس اسناد ساواک روایت کرده است. در این کتاب اسنادی از ساواک منتشر شده که ما از وجود بسیاری از آنها بی‌اطلاع بودیم بعد از اینکه این کتاب چاپ شد مشخص گردید که تمامی جلسات استاد از سوی ساواک تحت نظر بوده است و ساواک نسبت به رفت و آمد ایشان به دقت مراقب بوده، حتی تمامی نامه‌های ایشان به دوستانش در داخل و خارج از کشور تحت کنترل بوده و بازبینی می‌شده است.

مخبر ساواک در یکی از این گزارش‌ها می‌نویسد: «در جلسات آقای جعفری هیچ‌گونه حرف سیاسی گفته نمی‌شود و بر ضد سلطنت هم حرفی به میان نمی‌آید، ولی جمعیتی که اینجا می‌آیند همه انقلابی بوده و از اعضای گروه‌هایی هستند که بر ضد سلطنت فعال هستند.» جالب اینجا است که مخبران ساواک از درک مطلب عمیق علمی استاد عاجز بودند و در گزارش مطالب استاد مستاصل می‌ماندند.

شاید ما فکر کنیم شخصیت‌هایی مثل علامه جعفری‌(ره) در کارهای سیاسی دخالت ندارند و مستقیما در مسایل سیاسی اظهارنظر نمی‌کنند، اما جلسات آنها آبشخور فکری بسیاری از گروه‌های سیاسی است.

استاد در این جلسات از «انسان شناسی» بحث می‌کردند که در آن شش سوال مطرح است که من کیستم؟ از کجا آمده‌ام؟ به کجا آمده‌ام؟باکیستم؟ برای چه آمده‌ام؟ و به کجا خواهم رفت؟ مخاطب در انسان‌شناسی مجبور است به این شش سوال جواب بدهد و راهی که در این مسیر بر او آشکار می‌شود او را به بیداری فرا می‌خواند.

ایشان جمله‌ای حکیمانه دارند که می‌گویند: «اگر سیاستمداران، حکمداران و بزرگان اقتصادی دنیا یک روز وسایل ارتباط جمعی را از مردم بگیرند و بگذارند مردم خودشان تصمیم بگیرند، جوامع بسیار پیشرفت خواهند کرد و بازدهی بیشتری خواهند داشت.»

*در صورت امکان خاطراتی از ارتباط استاد با خانواده بفرمایید، اینکه استاد رفتارشان با اعضای خانواده به خصوص با مادرتان چگونه بوده است؟

شخصیت مرحوم علامه جعفری‌(ره) در داخل خانه با شخصیت علمی‌اش متمایز بود و ایشان علی‌رغم جایگاه علمی و فکری که داشتند و با علما، اساتید و دانشجویان داخلی و خارجی ارتباط داشتند ولی وقتی از کتاب‌خانه شان وارد اندرونی خانه می‌شدند دقیقا هم سطح خانواده بودند. مرحوم مادرم سواد چندانی نداشت، ولی زن بسیار با معرفتی بود و پدرم ایشان را بسیار دوست داشتند. علامه پی برده بود که باید شخصیت علمی بیرون را با جایگاهش در داخل خانه تفکیک دهد. بنابراین ما شخصیت علمی استاد را در داخل خانه ملاحظه نمی‌کردیم؛ با بچه‌هایش بگو بخند داشت، با ما گردش می‌رفت و وقتی کوچک بودیم، با ایشان الک دولک و توپ‌بازی می‌کردیم و در داخل خانه به معنای واقعی پدر بودند اما وقتی طبقه بالا در کتابخانه‌شان بودند، مستمر درگیر فعالیت‌های علمی می‌شدند.

*این خصلت در بسیاری از بزرگان از جمله علامه طباطبایی و دیگر بزرگان دینی دیده می‌شود که نسبت به همسران خود تواضع خاصی نشان می‌دهند جنابعالي به عنوان فرزند علامه جعفری‌(ره) بهتر می توانید در این خصوص حرف بزنید، این روحیه از کجا نشات می‌گیرد؟

علامه معتقد بودند، خانواده خصوصا زن در موفقیت هر شخصی خیلی موثر است، علی‌رغم اینکه مادرم، سواد چندانی نداشت ولی از معرفت بالایی برخوردار بود و این را فهمیده بود که کارهای فکری و خدمات علمی و اجتماعی ایشان برای مردم مفید است و او به عنوان یک زن باید بستر زندگی را چنان فراهم کند که دغدغه‌ خاطری نداشته باشد؛ بنابراین فشار ما بچه‌ها و رتق و فتق امور خانه بر دوش مادرم بود؛ وقتی علامه این فداکاری‌ها را میدیدند مجذوب او می‌شدند.

مادرم اواخر عمرش شدیدا مریض و بستری بود، می‌خواستم بروم بیمارستان پیش مادرم؛ با شگردهای بسیار، استاد را مجاب کردم که در خانه بماند و من از بیمارستان وضعیت مادرم را به ایشان اطلاع دهم.

وقتی رسیدیم بیمارستان، مادرم در حال احتضار بود به کمک خواهرانم، تختش را رو به قبله کردیم دقایقی نگذشته بود که من دستی را روی دوشم احساس کردم؛ برگشتم دیدم علامه است؛ نتوانسته بود منتظر تلفن بماند و حالا حس درونی بود یا ... ایشان را به بیمارستان کشانده بود خدا می‌داند.

علامه وقتی دیدند مادرم در حال احتضار است از حفظ شروع کردند به خواندن دعای عدیله یادم، هست دست مادرم را گرفته بود و در حالی که اشک از چشمانشان جاری بود دهانشان را به گوش مادرم نزدیک کرده و به زبان آذری پرسیدند«جمیله خانم منی حلال اِئلیسن؟» یعنی جمیله خانم مرا حلال می‌کنی؟ مادرم حالش به شدت بد بود و در حال احتضار بود و قادر به تکلم نبود و فقط با سر اشاره کرد که بلی حلال می‌کنم.

شما علاقه این مرد بزرگ را نسبت به همسرش ببینید که در لحظات آخر او هم به دنبال رضایت اوست و این یکی از صحنه‌هایی است که برایم تکان دهنده است و هیچ وقت از یادم نمی‌رود.

در مراسم شام غربیان مادرم از علامه درخواست کردند که چند دقیقه‌ای صحبت کنند، ایشان پذیرفتند و در خلال صحبت‌هایشان در مورد مادرم گفتند: « این زن در زندگی دغدغه‌ای برای من ایجاد نکرد و چهل‌سال با من هم کاروانی کرد».

علامه افزودند: «ما روزانه مهمانان بسیاری داشتیم، ولی ایشان لحظه‌ای از این زندگی شکایت نکرد و من از ایشان در پیشگاه خدا طلب عفو می‌کنم.»

*در خاطراتی از علامه جعفری‌(ره) در جایی خواندم که ایشان در زمان جنگ در اکثر سخنرانی‌هایشان رزمنده‌ها را دعا می‌کردند. اگر خاطراه‌ای از نحوه برخورد ایشان با رزمنده‌ها و خانواده‌های شهدا دارید بفرمایید.

اجازه بدهید اول یک خاطره از خودم بگویم، من خودم افتخار داشتم مدتی در جبهه بودم زمانی که جبهه می‌رفتم خواهرانم اکثرا ازدواج کرده بودند و برادر بزرگم برای تحصیلات پزشکی در خارج بود و برادر دیگرم هم خیلی کوچک بود و کاری از دستش بر نمی‌آمد و وجود من برای انجام کارهای خانه لازم بود، یک روز که عازم جبهه بودم، مادرم خیلی بی‌تابی می‌کرد و اصرار داشت به جبهه نروم؛ علامه گفتند مگر خون ایشان از خون کسان دیگر رنگین‌تر است؛ این همه جوان از محله ما شهید شده‌اند و او هم باید برود، اگر سالم برگشت که برگشت و اگر هم شهید شود در راه خدا شهید شده است.

*ابدا برای شهادت کسی دعا نمی‌کنم

در یکی از نامه‌هایش برای من نوشته بودند: «شما و دوستانی که در آنجا در مرحله بسیار حساس زندگی‌تان هستید ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید» مایه تعجب است که ایشان با آن عظمت علمی و معنوی که داشتند به ما التماس دعا می گفتند.

در طول جنگ هم از رزمنده‌هایی که عازم جبهه بودند به صورت دسته‌های50-60 نفری می‌آمدند تا علامه برایشان صحبت کند در یکی از این ملاقات‌ها، عده‌ای از رزمندگان خواستند علامه برای شهادت آنها دعا کند علامه گفتند: «که من ابدا چنین دعایی نمی‌کنم و در جواب اظهار تعجب رزمندگان پاسخ دادند که شما وظیفه‌تان در جنگ این است که جانتان را حفظ کنید و اگر شهادت هم نصیبتان شد خوش آمد، ولی حفظ حیات برای همه واجب است.»

استاد علاوه بر اینکه خانواده‌های شهدا خدمتشان می‌رسیدند، ایشان هم به منزل شهدا می‌رفتند و از آنها دلجویی کرد و با عطوفت و مهربانی با آنها برخورد می‌کردند.

در محله قدیمی‌مان که در جنوب تهران و میدان خراسان بودیم، دوستی داشتیم به نام ابراهیم هادی که قبل از انقلاب قهرمان کشتی نوجوانان کشور بود و در جنگ مفقود الاثر شد. او در جبهه غرب فعال بود و در طول جنگ چند بار مجروح شد. یک بار که ایشان از ناحیه پا به شدت مجروح شده بود، مرحوم علامه برای عیادت او به خانه‌شان رفته بودند. این رزمنده علیرغم اینکه پایش به شدت مجروح بود به سختی پیش پای استاد نیم‌خیز شدند و گفتند: استاد شما چرا زحمت کشیدید ما خوب می‌شدیم خدمتتان می‌آمدیم، استاد جواب دادند: وظیفه ماست که به شما سر بزنیم شما جانتان را گذاشته‌اید و رفتید جبهه و امروز وظیفه ماست که از شما دلجویی کنیم.

علامه

*آیا استاد منش اخلاقی و عرفانی خاص داشتند؛ اخلاق عملی ایشان چگونه بود؟

بدون داشتن تهذیب نفس و ریاضت اخلاقی نمی‌شود، جایی رسید و بزرگان ما همزمان با کسب علم، تهذیب نفس و ریاضت نفسانی داشتند و نسبت به امور دنیوی و مالی بی‌اعتنا بودند، استاد هم چنین خصوصیاتی داشتند و نسبت به جمع کردن مال دنیا و پرداختن به زخارف دنیوی بی‌تفاوت بودند.

موقعی که می‌خواستیم منزل قدیمی جنوب شهر را عوض کنیم، با اینکه ارادتمندان استاد بهترین خانه‌ها و امکانات مالی را برای ایشان فراهم کرده بودند، ایشان قبول نکردند و گفتند: « ما باید همان زندگی طلبگی‌مان را داشته باشیم.» و این خانه را که الان تشریف دارید و استاد سال‌های آخر عمرش در اینجا زندگی می‌کردند خیلی ساده و معمولی است.

رفتار عملی علامه‌(ره) به تنهایی درس اخلاق بود. استاد یک روز در یکی از دانشگاه‌ها سخنرانی داشتند؛ معمولا بعد از سخنرانی، دانشجوها خیلی دور استاد را می‌گرفتند و سوال می‌پرسیدند. یکی از دانشجویان بعد از سخنرانی اصرار داشت که زیاد خدمت استاد باشد؛ استاد که خیلی خسته بوده، پیشنهاد می‌دهد جایی بنشینند علامه کف راهرو عبایش را پهن می‌کنند و به دانشجو می‌گویند:«حالا بیا بنشین سئوالهایت را بپرس» دانشجو اظهار می‌کند که جواب سوالهایم را گرفتم. این یکی از مصادیق رفتارهای عملی ایشان است و خودشان در جایی اظهار می‌کنند: «کردار عملی مربیان بشری بیشتر اثر دارد تا گفتارشان.» و خود علامه هم بهترین روش اخلاقی‌اش در خانواده و جامعه رفتار عملی ایشان بود.

بررسی وضع خانواده و رصد روحیات بچه‌ها یکی دیگر از نمود‌های اخلاقی ایشان بود و در مورد وضع درسی، اخلاقی و رفتاری بچه‌ها دقت داشتند.

علامه داخل خانواده، جلساتی برای بچه‌هایش داشتند که در آن مباحث مختلفی از اخلاق گرفته تا تفسیر قرآن و احادیث مطرح می‌شد و استاد به اقتضای سن بچه‌ها داستان‌های زیادی از ائمه معصومین‌(ع)، علما و داستان‌های قرآنی نقل می‌کردند.

خیلی وقت‌ها به صورت مستقیم ما را نصیحت نمی‌کردند، ولی رفتار، راستگویی و عمل به تعهداتش نسبت به بچه‌ها و افراد دیگر برای ما الگو و نمونه رفتاری بود، اگر قول و قراری با بچه‌ها داشتند بلا استثنا عمل می‌کردند.

از دیگر خصوصیاتی که علامه داشتند تقید به صله ارحام بود، وقتی برای سخنرانی یا کار دیگری به شهرستان می‌رفتند اگر از بستگان یا فامیل در آن شهر زندگی می‌کردند مقید بودند که به آنها سربزند.

علامه یک دایی داشتند که خیلی پیر و سالخورده بود و در تبریز زندگی می‌کرد یادم هست زمانی که برای کنگره علامه طباطبایی تبریز رفته بودیم ایشان به دیدن دایی‌شان که سید هم بود و حدودا 85 سال سن داشت رفتند.

رفتارشان با همسایه‌ها هم بسیار خوب و صمیمانه بود و با آنها مثل اعضای خانواده رفتار می‌کردند و با همسایه‌ها ملاطفت و مهربانی داشتند؛ به طوری که وقتی خانه را عوض می‌کردیم، همسایه‌های محل مانع می‌شدند و می‌گفتند ما راضی نیستیم از پیش ما بروید.

دیگر اینکه رفت و آمد استاد در محله خیلی عادی بود. حتی گاهی خودشان خرید می‌رفتند و با کسبه محل و دیگر همسایه‌ها در ارتباط بودند.

يك خاطره جالب

یک خاطره‌ای از برخورد استاد با همسایه‌ها بگویم اواخر دهه 60 همسایه‌ای داشتیم که چند خانه با ما فاصله داشت و کار آهنگری می‌کرد و صدای چکش او تا اتاق استاد هم می‌رسید. یک روز یکی از همسایه‌ها برای دلجویی نزد استاد رسید و گفت: اگر از صدای پتک آهنگری اذیت می‌شوید؛ بگویم مراعات کنند، علامه در جواب پاسخ می‌دهند که مبادا کاری در این مورد انجام دهید چرا که من نه تنها اذیت نمی‌شوم بلکه با هر ضربه‌ای که ایشان با پتک به سندان می‌زنند من روحیه و انرژی می‌گیرم و با خود فکر می‌کنم که من اینجا زیر کولر نشسته و تحقیقات انجام می‌دهم، ولی او در گرمای تابستان در کنار کوره آتش به خاطر یک لقمه روزی حلال چه زحمتی می‌کشد.

سالها با همسایه‌ها دعای توسل داشتیم و به صورت دوره‌ای در خانه همسایه‌ها برگزار می‌شد و معمولا استاد در آن شرکت می‌کردند و گاهی هم در خانه ما برگزار می‌شد، این جلسات خیلی با برکت بود علاوه بر تاثیر معنوی استاد در این جلسات، ایشان سعی می‌کردند با همسایه‌ها تعامل داشته باشند و از وضعیت همسایه‌ها با خبر می‌شدند و همسایه‌ها مشکلاتشان را با ایشان در میان می‌گذاشتند و علامه هم تلاش می‌کردند مشکلاتشان را حل کرده و یا حداقل راهنمایی کنند.

*استاد چگونه مشکلات همسایه‌ها را حل می‌کردند، این کار چگونه صورت می‌گرفت؟

بعضی مواقع مشکلات با گفت و گو و راهنمایی حل می‌شد و در بعضی اوقات هم مشکل مادی بود، استاد خودشان کمک می‌کردند و یا به کسان دیگری که با استاد در ارتباط بودند ارجاع می‌دادند.

در محله قدیم یک همسایه‌ای داشتیم که فرزندانش زیاد بود و وضع مادی بسیار خرابی داشت. علامه به مشکلات اینها می‌رسیدند و خیلی اوقات به آنها کمک مالی می‌کردند البته ایشان این کار را بدون اطلاع دیگران انجام می‌دادند؛ حتی ما هم خبر نداشتیم و بعد از رحلت استاد آنها خودشان به ما گفتند: بعدها چند خانواده دیگر هم مراجعه کردند که علامه به آنها کمک می‌کرده‌اند.

*از عبادت و تهجد ایشان موضوع خاصی در خاطر دارید، مثلا اینکه استاد به عبادت خاصی مقید باشند؟

از آنجایی که بنده خاطرم هست، تهجد‌ها عبادات و رفتارهای عرفانی ایشان در حد معمول انجام می‌شد، ولی بیشترین چیزی که در عبادتشان به آن مقید بودند و ملموس و مشهود بود، نماز شب و نماز اول وقت بود. مادرم نیز خیلی به نماز اول وقت مقید بودند و علامه به ما نصیحت می‌کردند سه چیز را از مادرتان یاد بگیرید نماز اول وقت، صبر در ناملایمات و مهمان‌نوازی.

مرحوم علامه در زندگی‌شان بسیار مهمان‌نواز بودند و درِ خانه‌شان چه اندرونی و چه بیرونی به روی همه باز بود.

* ارتباط مرحوم علامه جعفری با حضرت امام خمینی‌(ره) چگونه بود؟ آیا دیدارهایی با همدیگر داشتند؟

من از ارتباط آن دو بزرگوار در دوران طلبگی‌شان چیزی نمی‌دانم، ولی یادم هست یک بار با علامه جعفری‌(ره) به همراه خانواده برای دیدار با حضرت امام‌(ره) به جماران رفته بودیم. در این دیدار بعد از سلام و احوالپرسی، حضرت امام‌(ره) سئوال کردند: «مدتی است درسهایتان از تلویزیون پخش نمی‌شود؟» بعد افزودند: « من درسهایتان را دنبال می‌کنم». این مساله برایم خیلی جالب بود که امام خمینی‌(ره) درسهای علامه را از تلویزیون نگاه می‌کنند.

مدتی بود به دلیل مشغله‌های استاد و مشکلاتی که با صدا و سیما پیش آمده بود، درس‌های ایشان پخش نمی‌شد. علامه در پاسخ به حضرت امام‌(ره) گفتند: « انشالله پخش می‌شود.» و دیگر از گله‌ای که داشتند چیزی نگفتند.

حضرت امام‌(ره) از علامه پرسیدند به چه کارهایی مشغول هستید و از دیدار‌هایشان پرسیدند؛ علامه هم جریان دیداری که با تعدادی از مسئولان دولتی شوروی سابق و اساتید دانشگاه‌های آن کشور داشتند را نقل کردند. این که در دیدار مسئولین شوروی مطرح شده بود یکی از دانشمندان آنها اثبات کرده مولوی هم ماتریالیست بوده است! علامه گفتند: «شما با این کارتان مولوی را خیلی کوچک می‌کنید و این مثل این می‌ماند که بخواهید یک تریلی بزرگ را با 40 تن بار در یک قوطی کبریت جا بدهید و یک مقدار هم فضای خالی بگذارید که در راه، دوتا هم مسافر سوارکنید.» علامه این حکایت را که به امام‌(ره) نقل کردند، حضرت امام‌(ره) به شدت خندیدند. این خاطره‌ای بود که از دیدار علامه با حضرت امام‌(ره) داشتم.

* با توجه به اینکه مسئول موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری‌(ره) هستید و طبیعتا بسیاری از کتاب‌های ایشان را مطالعه کرده‌اید بفرمایید کدام یک از کتاب‌های ایشان بیشتر برای شخص شما تاثیرگذار بوده است؟

از کتاب‌های ایشان شرح دعای عرفه که با عنوان «نیایش امام حسین‌(ع)، در صحرای عرفات» منتشر شده است تاثیرگذاری بیشتری برای بنده داشته است و توصیه می‌کنم کسانی که به آن دسترسی دارند حتما آن را بخوانند ما در این کتاب با یک جهان‌بینی، و نگاه عرفانی مواجه می‌شویم که انسان واقعا با خواندن آن پرواز می‌کند.

* ما در این مصاحبه از هر کجا که شروع کردیم به یک نحوی به نام مبارک امام حسین‌(ع) رسیدیم، اگر امکان دارد حکایت آخرین لحظه‌های عمر علامه‌(ره) را که با نام و یاد امام حسین‌(ع) گره خورده است برای ما نقل کنید.

من این جریان از زبان برادرم دکتر غلامرضا جعفری که در بیمارستان شاهد آن بودند برای شما نقل می‌کنم تفصیل آن در انتهای کتاب «امام حسین‌(ع) فرهنگ پیشرو انسانیت» آمده است. برادرم که در آخرین ساعات عمر علامه جعفری‌(ره) نزد ایشان در بیمارستان بودند نقل می‌کند: «که چون علامه دچار سکته مغزی شده بود و قدرت تکلم نداشت در آخرین لحظه‌های عمرشان با ایما و اشاره از من می‌خواستند که چیزی را بر ایشان بیاورم ولی من هر چه تلاش می‌کردم نمی‌فهمیدم که ایشان چه خواسته‌ای دارند، یک پارچه سبزی بود که یکی از دوستان علامه چند ماه قبل از کربلا آورده بود و به ضریح مطهر امام حسین‌(ع) متبرک شده بود، من متوجه شدم که علامه آن پارچه را می‌خواهند به سرعت از بیمارستان خارج شدم تا آن پارچه سبز را بیاورم رفت و برگشت حدود یک ساعت طول کشید و من وقتی به بیمارستان رسیدم ایشان، تمام کرده بودند و دکتر ها پارچه سفیدی را به سرش کشیده بودند، از اینکه نتوانسته بودم این خواسته استاد را به موقع اجابت کنم خیلی متاثر شدم پارچه سفید را کنار زدم و پارچه متبرک شده را روی صورت علامه گذاشتم؛ در کمال تعجب مشاهد کردم که ایشان چشمانشان را باز کرده و لبخندی زدند و برای ابد چشمانشان را بستند.»

ارادت ایشان نسبت به حضرت اباعبدالله‌الحسین‌(ع) مثال زدنی بود مکرر می‌فرمودند: «اگر ما امام حسین‌(ع) را نداشتیم چه چیزی داشتیم که برای مردم بگوییم.» من وقتی کتاب «امام حسین‌(ع)، فرهنگ پیشرو انسانیت» را می‌خواندم این واقعیت را درک کردم و دیدم که ایشان چگونه جریان کربلا و رسالت امام حسین‌(ع) را واکاوی و بیان کرده است و بالاترین مفاهیم انسان‌شناسی را در خلال این بحث ارائه داده است.

* از اینکه وقتتان را در اختیار سامانه خبری حوزه قرار دادید متشکریم در پایان اگر سخنی راجع به علامه جعفری‌(ره) دارید که لازم می‌دانید مطرح شود بگویید.

در این مصاحبه خصوصیات مختلفی از علامه جعفری‌(ره) مورد بررسی قرار گرفت، اما اینکه علامه جعفری‌(ره) چه می‌خواسته بگوید خیلی مهم است ایشان نزدیک به صد جلد کتاب دارند، ولی متاسفانه خیلی از افراد به صورت مطلوب با ایشان و آثارشان آشنایی ندارند.

اگر بخواهیم مباحث ایشان را در یک جمله خلاصه کنیم این است که علامه‌جعفری‌(ره) کوشید انسان امروز را از آنچنان که هست به آنچه که باید باشد فرا بخواند و سعی کرد بشر را به کمال‌گرایی سوق دهد.

علامه معتقد بودند که هدف از رسالت انبیا و ائمه‌ معصومین‌(ع) روشن نگه داشتن مشعل انسانیت و خوبی‌‌ها در رهرو کاروان این بشر سرگشته است.

در واقع کار علامه جعفری‌ها هم تداوم روشن نگهداشتن آن مشعل‌هاست.

در پایان نیز من هم از همتی که در معرفی علامه جعفری‌(ره) دارید متشکر و سپاسگذار هستم.


تنظیم برای تبیان گروه حوزه علمیه