تبیان، دستیار زندگی
کوچه پس کوچه‌های بازار و خیابان امیرکبیر و سرآسیاب را اگر هم بلد باشی باز هم مشکل است از روی آدرسی دنبال خانه‌ای قدیمی بگردی. خانه‌ای قدیمی که اگر چه خیلی‌ها ‌هر روز نام صاحبش را به زبان می‌آورند، اما اینقدر روی در و دیوارش خاک نشسته که برای پیدا کردنش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ببخشید، منزل آقای مدرس کجاست؟

خانه آیت الله مدرس


کوچه پس کوچه‌های بازار و خیابان امیرکبیر و سرآسیاب را اگر هم بلد باشی باز هم مشکل است از روی آدرسی دنبال خانه‌ای قدیمی بگردی.

خانه‌ای قدیمی که اگر چه خیلی‌ها ‌هر روز نام صاحبش را به زبان می‌آورند، اما اینقدر روی در و دیوارش خاک نشسته که برای پیدا کردنش باید از 10 نفر پرس‌وجو کنی، پرس‌وجو به شیوه عکاس همشهری:« ببخشید، منزل آقای مدرس کجاست؟»


بن بست

کوچه پس کوچه‌های خیابان امیرکبیر اینقدر تنگ هستند که از میان آنها حتی خاطره‌ای بیرون نیاید. فریاد فراموشی خانه‌ای تا از میان پیچ و خم کوچه‌های کهنه به بیرون برسد اینقدر پژواک به پستش می‌خورد که وقتی به خیابان اصلی می‌رسد یکی دو پلاک این طرف آن طرف می‌شود، این‌طور می‌شود که سازمان میراث فرهنگی به جای خانه مدرس، دشمن اصلی رضاخان، می‌رود و خانه وزیر رضاخان را می‌خرد، وزیری که به دنبال مبارزه با فرهنگ مدرسی و ترویج فرهنگ رضاخانی بود.

کوچه پس کوچه‌های خیابان امیرکبیر اگر چه به اندازه یک قرن - شاید – خاطره در خود داشته باشند، اما به اندازه عبور دو خودرو از کنار یکدیگر به سختی فضا دارند و همین موضوع باعث می‌شود نتوانیم به سادگی از میان کوچه شهید علیرضا جاویدی عبور کنیم که زمانی میرزامحمودخان وزیر نامیده می‌شد و احتمالا شوکتی و جلالی  داشت و حالا تبدیل شده است به کوچه‌ای که از هر طرفش وارد شوی در میانه به بن‌بستی بر می‌خوری به نام مدرس، بن‌بستی آرام و ساکت با خانه‌های یکی در میان طاق چوبی که تا انتهایش جمعا یکصد و پنجاه قدم بلند بیشتر راه نیست.

خانه آیت الله مدرس

یکصد و پنجاه قدم بلند

بن‌بست مدرس باریک‌راهی است آرام و ساکت با خانه‌های یکی در میان طاق چوبی که تا انتهایش جمعا یکصد و پنجاه قدم بلند بیشتر نیست. در میانه بن‌بست سه پلاک متفاوت است که البته هر سه پلاک به یک حیاط ختم می‌شود و هر سه حیاط به یک نام.

روی سردر یکی از درهای قدیمی لوحی نصب شده است با این متن:« آیت‌الله سیدحسن مدرس این خانه زیبا را در دوره قاجاریه با مساحت 800 مترمربع و زیربنای 450 متر ساخته‌اند. آجرکاری تنها تزئینات به کار رفته در آن است.

این بنا در واقع از سه ساختمان شکل گرفته است: بخش اول که در ابتدای ورودی ...» و این می‌شود معرفی خانه‌ای که صاحبش پرچم حریت و آزادگی را در روزگاری به دوش می‌کشیده است. حالا باز هم به شهرداری. هرچقدر در می‌کوبیم کسی جوابمان را نمی‌دهد.

خانه آیت الله مدرس

در این میان نوجوانی با چشم‌های بادامی در حال ورود به ساختمان روبه‌رویی کمی از مشکلاتمان می‌کاهد: «کسی نیست، اینجا انبار کتاب است و هر دو هفته یک بار آقای کتابچی می‌آید و کتاب خالی می‌کند و پر می‌کند و می‌رود...»

اینجا درست در مقابل خانه مدرس ایستاده‌ایم، یک نفر جلوی چشممان ایستاده و می‌گوید که خانه مدرس انبار کتاب شده است، حالا باز هم خدا را شکر که انبار کتاب شده است. به همراه همایون سلطانی، نوجوان خانه روبه‌رویی به پشت‌بام رفتیم تا از بالا نگاهی به حیاط خانه بیاندازیم.

فدای یک جلد کتاب

حیاطی بزرگ با سه ساختمان که دورتادور قرار گرفته‌اند. ساختمان روبه‌رویی مشخص‌تر است و به نظر می‌رسد بنای اصلی است، با چیزی شبیه به پنج‌دری و حیاطی که پر است از برگ‌های پاییزی و درخت کاجی بلند که کمی به سمت کوچه سر خم کرده و هر لحظه ممکن است به دیوارهای کهنه ساختمان ورودی تکیه کند.

البته چندان مهم نیست، به گفته همایون، انبار کتاب بنای سمت چپ حیاط است، حالا دیوار این یکی خراب شود اشکالی ندارد، مشکلی برای کتاب و کتابخوانی و در کل فرهنگمان ایجاد نمی‌شود، حالا یک دیوار کم و یک دیوار زیاد، چه فرقی می‌کند؟ البته مدرس برای اهالی این کوچه چندان هم غریب نیست، همایون می‌گوید: «مدرس نماینده مجلسی بوده که در دوران رضاشاه برای حق مردم تلاش‌های زیادی کرد.

اینجا خانه مدرس است ولی سازمان میراث‌ فرهنگی چند وقت قبل به اشتباه خانه انتهای کوچه را به جای این خانه خرید و نامگذاری کرد. البته بعد از مدتی فهمید...» از کتابچی هر چه می‌پرسیم خبری نیست، شماره تماس می‌دهیم تا اگر پیدا شد با ما تماس بگیرد، حالا نوبت ساختمان دیگر است که گشتی در آن بزنیم.

خانه آیت الله مدرس

حالا مگر چه شده است؟

از خانه مدرس تا ساختمانی که اشتباهی به جای آن خریداری شده است را با قدم متر می‌کنیم، دو پلاک بیشتر فاصله نیست. این هم می‌شود بهانه که یعنی حق ندارند بعد از این همه سال دو پلاک خطا کنند؟

انسان است و جایز الخطا، حالا سازمان میراث فرهنگی می‌‌خواست خوبی کند و خانه مرحوم آیت‌الله مدرس را خریداری و ترمیم کند، اشتباهی خانه وزیر رضاخان را خریده است، مهم این است که در حفظ آثار فرهنگی کوشا بوده‌اند. اصلا حالا مگر چه شده؟ خانه وزیر رضاخان را دیگر بازسازی نمی‌کنند. والسلام!

مدرس‌شناس نبوده است!

انتهای کوچه با شیبی تند به دری چوبی می‌رسیم که مشخص است مربوط به عمارتی قدیمی با قدمتی بالای 80 سال است و کنار در، پلاکی به مانند در خانه مرحوم مدرس قرار دارد که نشان می‌دهد این خانه مربوط به «نصیرالدوله بدر» اولین وزیر فرهنگ رضاشاه است. همان فرهنگ رضاشاهی که تقلیدی بود از آتاتورک و کشف حجاب و هزاران خاطره تلخ دیگری که از این نام به ذهن خطور می‌کند.

احمدرضا الماسی نوجوان دیگری است که با کمک او به پشت‌بام خانه بغلی می‌رویم تا بررسی عمارت رضاخانی هم برای ما ممکن‌تر شود. بنایی بزرگ با معماری مجلل با هزارتویی متشکل از بیرونی و اندرونی و اصطبل و حوض و بادگیر و ... که هر کسی که مدرس را بشناسد می‌داند که این خانه مردی از دل مردم نبوده است.

احمدرضا می‌گوید:« مدرس نمایند‌ه‌ای بود که با رضاخان مبارزه کرد تا حق مردم را بگیرد...» برای یک محصل پایه اول راهنمایی همین اطلاعات هم کافی به نظر می‌رسد:« این خانه مربوط به یکی از وزرای رضاخان بود که به اشتباه به جای خانه مدرس خریداری شد. بعد از مدتی بازسازی شروع شد ولی وقتی فهمیدند که خانه را اشتباهی خریده‌اند بازسازی را رها کردند و رفتند...» به همین سادگی!

مردی از میان همین پس‌کوچه‌ها

کوچه پس کوچه‌های سرآسیاب و بازار و امیرکبیر را اگر هم بلد باشی باز هم پیدا کردن خانه مرحوم آیت‌الله مدرس سخت است. از میان همه این کوچه پس کوچه‌ها ‌مردی بیرون آمد از دل مردم که برای مردم جنگید و برای مردم زیست و برای مردم جان سپرد.

شوکت توخالی رضاخانی را اگر یک نفر شکست آن هم مدرس بود و حالا خانه‌اش به جای اینکه محلی برای عموم باشد که منش حرّ زمان شمری به نام رضاخان قلدر را بشناسند، دارد در میانه بن‌بست مدرس خاک می‌خورد. مقصر تا به امروز مهم نیست، از این به بعد چه کسی تقصیر می‌کند؟


گروه گردشگری تبیان- الهام مرادی

منبع: همشهری جمعه