تبیان، دستیار زندگی
نفوذ شرك در ضمیر مردم، پنهان‏تر از آنست كه مورچه سیاهى در شب تیره و تار بر روى گلیم سیاهى راه برود. وقتى انسان در آن شرائط متوجه راه رفتن مورچه نشود قطعا از این شركی كه پنهان‏تر از آنست آگاه نخواهد شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اکثر مومنین مشرکند!

بت

قرآن کریم در آیه 106 سوره یوسف علیه السلام می فرماید: وَ ما یُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ؛ اکثر کسانی که به خدا ایمان می آورند مشرکند.

البته مراد از این شرک آن شرک جلی (آشکار) بت پرستان نیست زیرا هیچ مومنی اهل پرستش بت نیست و بر آن سجده نمی کند؛ بلکه منظور شرک خفی (پنهان) است(1) که امام هادی(علیه السلام) در توصیف آن فرمود: الْإِشْرَاكُ فِی النَّاسِ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَى الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَة(2)؛ نفوذ شرك در ضمیر مردم، پنهان‏تر از آنست كه مورچه سیاهى در شب تیره و تار بر روى گلیم سیاهى راه برود. وقتى انسان در آن شرائط متوجه راه رفتن مورچه نشود قطعا از این شركی كه پنهان‏تر از آنست آگاه نخواهد شد.

پس معنای آیه این است: اکثر مردمی که به خدا ایمان می آورند ایمانشان آمیخته به شرک است و از ایمان خالص بی بهره اند.

شرک چیست؟

لسان العرب در معنى «شرك» مى‏گوید: «الشِّرْكُ أَنْ یَجْعَلَ لِلَّهِ شَرِیكاً فِی ربوبیّته»(3) و به این ترتیب شرك را به معنى شریك قرار دادن براى خدا در حاكمیّت و ربوبیّت تفسیر كرده است.

به عبارت دیگر شرک آن است که انسان در اداره امور عالم به منشا اثری غیر از خداوند متعال عقیده پیدا کند و او را شریک خدا قرار دهد.

اقسام شرک(4)

شرک در عبادت:

یعنی انسان در عالم به منشاء اثری مستقل از خدا معتقد باشد و  او را عبادت کند. بت پرستی و شیطان پرستی از این قبیل اند.

نفوذ شرك در ضمیر مردم، پنهان‏تر از آنست كه مورچه سیاهى در شب تیره و تار بر روى گلیم سیاهى راه برود. وقتى انسان در آن شرائط متوجه راه رفتن مورچه نشود قطعا از این شركی كه پنهان‏تر از آنست آگاه نخواهد شد.

شرک در طاعت:

یعنی اطاعت از دستوراتی که خدایی نیستند. تمام فرامینی که از خدا یا در راستای اوامر او نباشد همگی از این نوع هستند. مرکز صدور این دستورها که در مخالفت با اوامر الهی صادر می شوند یا نفس خود انسان است و یا شیاطین جن و انس. مثلا خدا امر به نماز کرده است؛ این نهی می کند و یا بر عکس، خدا از نگاه حرام نهی کرده است؛ این امر می کند. به این تبعیت دوگانه (از خدا و از غیر خدا) شرک در طاعت گفته می شود.

پس از این مقدمه دوباره به آیه شریفه رجوع کرده به مدد روایات در معنای آن را بررسی می کنیم.

امام صادق(علیه السلام) در توضیح این آیه فرمود: شِرْكُ طَاعَةٍ وَ لَیْسَ شِرْكَ عِبَادَةٍ؛ شرک در این آیه شرک در طاعت است؛ نه شرک در عبادت(5) و امیرالمومنین علی(علیه السلام) با تعبیر شِرْكُ الْأَعْمَالِ آن را یکی از اقسام پنجگانه شرک به شمار آورد.(6)

اما چه کارهایی سبب می شود تا مومنی به این شرک آلوده شده و خلوص ایمان او از بین برود؟

1. اطاعت از شیطان

امام باقر(علیه السلام) فرمود: الْمَعَاصِی الَّتِی یَرْتَكِبُونَ فَهِیَ شِرْكُ طَاعَةٍ أَطَاعُوا فِیهَا الشَّیْطَانَ فَأَشْرَكُوا بِاللَّهِ فِی الطَّاعَةِ لِغَیْرِهِ(7)؛ گناهانی که مومنین مرتکب می شوند همان شرک طاعت است زیرا با آن کارها، در حقیقت شیطان را اطاعت کرده اند پس در زمینه اطاعت، برای خدا شریک قائل شده اند.

و این حکم به شرک در صورتیست که فرد متوجه نباشد که کار او تبعیت از شیطان است(8)؛ زیرا اگر این اطاعت را با آگاهی و از روی عمد انجام دهد کار او از مرحله شرک گذشته و به کفر می رسد.(9)

نتیجه آنکه هر گناهی ریشه در شرک به خدا دارد.

2. اطاعت از کسی که امر به گناه می کند

امام صادق(علیه السلام) فرمود: مَنْ أَطَاعَ رَجُلًا فِی مَعْصِیَةٍ فَقَدْ عَبَدَه(10)‏؛ هر کس که امر به گناهی را امتثال کند در حقیقت صاحب آن فرمان را عبادت کرده است و در حقیقت او را همردیف و شریک خدا در فرمانبرداری قرار داده است.

3. گوش دادن به سخنان کسی که سخنگوی شیطان است

امام باقر(علیه السلام) فرمودند: مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَاللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ؛ گوش سپردن به سخنان کسی، در حقیقت عبادت کردن اوست (زیرا دل دادن به سخنان او ناخودآگاه پیروی از او را نیز به دنبال خواهد داشت) پس اگر او سخنگوی خدا باشد(معارف دین را بیان کند) شنونده خدا را عبادت خواهد کرد و اگر سخنگوی شیطان باشد(دعوت به گناه و معصیت کند) شنونده هم شیطان را عبادت خواهد کرد.(11)

یعنی اطاعت از دستوراتی که خدایی نیستند. تمام فرامینی که از خدا یا در راستای اوامر او نباشد همگی از این نوع هستند. مرکز صدور این دستورها که در مخالفت با اوامر الهی صادر می شوند یا نفس خود انسان است و یا شیاطین جن و انس. مثلا خدا امر به نماز کرده است؛ این نهی می کند و یا بر عکس، خدا از نگاه حرام نهی کرده است؛ این امر می کند. به این تبعیت دوگانه (از خدا و از غیر خدا) شرک در طاعت گفته می شود.

4. اعتقاد به اینکه اگر فلانی نبود فلان می شد

مالک بن عطیه می گوید از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم منظور از شرک اکثریت مومنین که در آیه آمده است چیست؟ امام فرمودند: مقصود مثل این حرفهایی است که گاهی انسان می گوید «اگر فلانى نبود من نابود می شدم»، «اگر فلان كس نبود من به فلان ناراحتى مبتلا مى‏شدم»، «اگر فلانى نبود خاندان من، اهل و عیالم از بین می رفتند.» او با این اندیشه اشخاص را موثر در زندگى خود مى‏بیند و براى خدا در رازقیت و در تاثیر، شریك قرار می دهد. عرض كردم: این چنین بگوید چطور؟ «اگر خداوند به وسیله فلانى بر من لطف و منت نمی گذاشت من نابود مى‏شدم» آیا باز هم اشكالى دارد؟

حضرت فرمود: اگر این گونه بگوید مانعى ندارد.(12) چون در این بینش خداوند متعال را مؤثر، مسبب، وسیله‏ ساز و دیگرى را وسیله می داند.

پس اگر آیه شریفه خبر از شرک اکثر مومنین می دهد دلیلش آن دسته کارهایست که از ایشان سر می زند؛ ایمان آنها را آلوده کرده و خلوص آن را از بین می برد.

برای داشتن ایمانی خالص و منزه از شرک هم باید عقیده را خدایی کرد و هم باید رفتار و زبانمان خدایی شود. او را تنها موثر در عالم بدانیم. فقط مطیع او باشیم و باور داشته باشیم که همه کاره اوست و دیگران وسیله ای بیش نیستند.

پر واضح است که چنین افرادی در بین مومنین در اقلیت به سر می برند و اکثریت گرفتار شرکی پنهانند. امید است که ما در پرتو معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام جزو موحدین واقعی باشیم.

امید پیشگر – گروه دین و اندیشه تبیان


پی نوشت ها:

1- المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏11، ص 276

2- تحف العقول عن آل الرسول ص، ص 487

3- لسان العرب، ج10، ص450

4- در مقاله «ما هم بت پرستیم» اقسام شرک را بیان کردیم. در این نوشتار به بخشی از آن اشارتی می کنیم.

5- الكافی، ج 2، ص 397

6- بحارالأنوار، ج 69، ص 100

7- بحارالأنوار، ج‏9، ص 214

8- قَالَ [ابوعبدالله علیه السلام] یُطِیعُ الشَّیْطَانَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ فَیُشْرِك‏. الكافی، ج‏2، ص 397

9- الوافی، ج‏4، ص 193

10- الكافی، ج‏2، ص 398

11- وسائل‏الشیعة، ج 27، ص 12

12- بحارالأنوار، ج ‏68، ص 150