تبیان، دستیار زندگی
براساس تجربه‌ی شخصی‌ام می‌آورم، پرداختن به خوانش یک اثر ادبی، هنگامی اتفاق می‌افتد که مطالعه‌ی آن، تأثیری متفاوت را به همراه داشته باشد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقد ادبی دینامیک

نقد ادبی دینامیک

براساس تجربه‌ی شخصی‌ام می‌آورم، پرداختن به خوانش یک اثر ادبی، هنگامی اتفاق می‌افتد که مطالعه‌ی آن، تأثیری متفاوت را به همراه داشته باشد. این رابطه ی کنش- واکنشی بین متن و منتقد است که به آفرینشی نو از متن و تأویل‌های آن می رسد.به نظر من ادبیات بعد چهارم ماده است. در واقع ادبیات با به وجود آوردن بعد چهارم برای ماده، قدم در سرزمین تأویل‌ها می‌گذارد و به این ترتیب زمان را نیز دربرمی‌گیرد. توضیح می‌دهم که ادبیات، ثبت‌کننده و مفسر ساختار کارکردهای ماده در روند شکل‌گیری زمان است و این یعنی بعد چهارمی برای ماده که تعریفی نو از سه بعد متصور آن را به وجود می آورد.

زبان به عنوان ابزار ادبیات، نقش اصلی را در بازی ادبیات، به عهده می‌گیرد. در بیان خصوصیات زبان، گفته‌ی رولان بارت، مصداق مناسبی است که می‌گوید: « زبان نه مرتجع است و نه مترقی بلکه در یک کلمه فاشیست است. » به نظر می‌رسد که از نظر بارت، اهمیت زبان در زمان کاربرد آن نیست بلکه در نوع عملکرد آن است که برای پیش‌برد اهداف خود، کاربر را مجبور به سخن گفتن می‌کند نه این که مانع سخن گفتن او شود. کلیت این اجبار وقتی روی ذهن منتقد متمرکز می‌شود، ساختار نقد او را شکل می‌دهد. در واقع فلسفه ی وجودی زبان منتقد در اتصال با آگاهی او را وادار به آفرینش نقد می کند اما زمان چه تأثیری روی شیوه‌های نقد می‌گذارد؟

توجه شود که ما در طی قرن‌های گذشته تا به امروز، به تعریف و تبیین مواضع جدیدی از علم پرداخته‌ایم و مثلا پیشرفت‌های بشر در شناخت روانشناسانه‌‌ی خود بسیار بیش‌تر از تغییرات انجام گرفته در نقد ادبی است. فکر می کنم که جوهره‌ی نقد از گذشته تا امروز تغییر چندانی نیافته و در واقع عامل زمان، جز توسعه‌‌ی قلمرو نقد، کارکرد دیگری نداشته است و البته این تغییر که ناشی از کارکردهایی بیرون از خود ادبیات است، به عنوان امکاناتی نو در حوزه‌ی نقد به شمار می‌رود. طبیعی است که جهان معانی پست‌مدرنیسمی با مؤلفه‌های نسبی خود، گستردگی بیش‌تری نسبت به جهان معانی مدرن و سنتی داشته باشد. همان طور که می دانیم, رسوخ آگاهی های تاریخی, جامعه شناختی و یا سیاست گونه در جان متن, دوران پسامدرنیته را در روند زیست بشر, رقم زده است و تغییرات پسامدرنیسمی در حوزه ی هنر و به تبع آن ادبیات, ناشی از آگاهی های یادشده می باشد.

براساس آن چه پایه‌هایش در نظریه‌های هایدگر یافت می‌شود، زمان چیز قابل بیانی نیست و مثلا نمی توان گفت الان ساعت 5 بعدازظهر است. می خواهم به این برسم که توجه به جوهره‌ی نقد و درون‌یافت خوانش‌های ممکن از متن، اساس یک نقد ادبی را تشکیل می‌دهد که از ابتدا نیز در خصوص نقد ادبی وجود داشته است. در نتیجه برای رسیدن به نقدی کارساز، شکافتن مؤلفه‌های معنایی در کنار بررسی شاخص‌های اجرای متن، مؤثر به نظر می‌ رسد. آن جا است که میشل فوکو در یادداشتی در مورد مؤلف می نویسد: « کار نقد، آشکار ساختن مناسبات اثر با مؤلف نیست و نیز قصد ندارد تا از راه متون، اندیشه یا تجربه‌ای را بازسازی کند بلکه می‌خواهد اثر را در ساختار، معماری، شکل ذاتی و بازی مناسبات درونی‌اش، تحلیل کند. » توجه شود که اگر مناسبات اثر با مؤلف و یا اندیشه و تجربه ای بیرون از متن, مورد توجه منتقد قرار گیرد, امکان مضاعفی است برای مخاطب و مثل لوازم جانبی یک تلفن همراه پیشرفته می باشد. در واقع ابتدا امر برقراری ارتباط به وسیله ی تلفن همراه، مورد توجه کاربر آن است و بعد لوازم جانبی گوشی مورد استفاده اش. حال می‌شود به گزینه‌ی خلاقیت در نقد اشاره کرد که به هر صورت هنر منتقد را دربر می‌گیرد. در واقع نه تنها بررسی‌های زیباشناسانه و حس‌آمیز، نقد نیست بلکه الگومداری و فرمول‌بندی اصول نقد نیز به تنهایی نمی‌تواند ما را در خوانش یک اثر، یاری کند. شاید آن چه در آموزه‌های نقد نو هم که از آن به عنوان دقیق‌تر خواندن متن یاد شده است، منجر به دیگرگون خواندن آن شود. دقت در متن از طرف فرمالیست‌ها یا تأکید در دقت از طرف ژاک دریدا، روح نقد را به سمت جوهره‌ی متن سوق می‌دهد و مغایر با استدلالی که برای پرداختن به جوهره ی متن به عنوان ریشه ی نقد آوردم, نیست. دارم به نوعی غور کردن جهت اجرای مکاشفه در پروسه ی تشکیل نقد, اشاره می کنم.

اثر ادبی پس از ورود به ذهن منتقد ادبی، چیزی در ذهن او می‌ریزد به نام لذت متن. نطفه‌ی نقد ادبی در همین جا بسته می‌شود و آن چه به عنوان نقد ادبی داریم، زاده‌ی این پروسه است. در واقع ریشه‌های یک نقد ادبی را باید در لذت منتشر شده از متن مورد نظر جست که آن را منطبق بر هدف نهایی یک متن ( رساندن مخاطب به لذت ) می دانم اما آن چه به عنوان یک نقد ادبی ارایه می‌گردد، باید چیزی بیش از یک لذت باشد و آن کاوش در ابزار و روش‌های اجرای متن است آن هم با هرچه عینی‌تر کردن آن‌ها. مثلا وقتی به تکنیک‌های زبان یا اتفاقات نحوی در متن اشاره می کنیم، لازم است که نمونه‌ی مربوط را نیز به همراه بیاوریم تا وجود ذهنی نوشته ی ما به خصوصیت ذهنی متن مورد نقد, افزوده نشود. خود کلمه به صورت ذاتی، چیز قابل لمسی نیست و پرداختن به کلیات, به ذهنی تر شدن آن کمک می کند. ضمن آن که شابلون گذاری برای یافتن تطابق و تفاوت های متن با الگوهای نقد, مثل توانایی یک نیروی مکانیکی, روشی صلب و غیرقابل انعطاف می باشد و با این روش ها, دست یابی به نقدی که حرکت های نوین و خلاق ادبی را کشف کند، ناممکن می نماید.

برای رسیدن به نقدی که توانایی نمایاندن درون یک متن را داشته باشد, نیاز به یک نیروی دینامیکی داریم که از تلفیق خصوصیات ذاتی اثر با آگاهی های استاتیکی شده ی ما, به دست می آید. نقد دینامیک متن, امکانی است برای خلاقیت در آفرینش نقد تا توانایی کشف و ارایه ی خلاقیت متن مورد نظر, به وجود آید. در نقد ادبی دینامیک, این متن است که به منتقد القاء می کند, چه چیز آن را مورد نقد قرار دهد و هیچ پیش فرضی به عنوان شاخص یا جنبه ی نقد, در نظر گرفته نمی شود. اضافه می کنم, وقتی ادبیات را به عنوان بعد چهارم ماده بدانیم, اهمیت دست یافتن به جوهره ی ماده و به کارگیری آن در آفرینش مجدد, نمایان می شود.

چاپ اول: فصلنامه‌ی دال – پاییز 87

آرش نصرت اللهی

تهیه و تنظیم: مهسا رضایی – بخش ادبیات تبیان