شیطان در حالت احتضار
استاد آیت الله محمدی اشتهاردی در کتاب داستان دوستان، ج 5، حكایت 6 می نویسد:
یكی از علمای ربانی نقل میكرد در ایام طلبگی دوستی داشتم كه ساعتی داشت و بسیار به آن علاقهمند بود و همواره در یاد آن بود كه گم نشود و آسیبی به آن نرسد. او بیمار شد و بر اثر بیماری آنچنان حالش بد شد كه حالت احتضار و جان دادن پیدا كرد، در این میان یكی از علما در آنجا حاضر بود و او را تلقین میداد و میگفت: بگو «لا اِلهَ اِلاَّاللَّهُ»، او در جواب میگفت: «نشكن، نمیگویم».
ما تعجب كردیم كه چرا او بجای ذكر خدا، میگوید: نشكن نمیگویم، همچنان این معما برای ما بدون حل ماند، تا این كه حال آن دوست بیمارم اندكی خوب شد و من از او پرسیدم: این چه حالی بود كه پیدا كردی؟ ما میگفتیم بگو: لا اله الا الله، تو در جواب میگفتی: نشكن نمیگویم.
او گفت: اول آن ساعت را بیاورید تا بشكنم، آن را آوردند و شكست، سپس گفت: من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم؛ هنگام احتضار، شما میگفتید بگو: لا اله الاالله؛ و من شیطان را میدیدم كه همان ساعت را در یك دست خود گرفته، و با دست دیگر چكشی بالای آن ساعت نگه داشته و میگوید: اگر بگوئی لااله اله الله، این ساعت را میشكنم، من هم به خاطر علاقه وافری كه به ساعت داشتم میگفتم: ساعت را نشكن، من لا اله الا الله نمیگویم!
شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان