تبیان، دستیار زندگی
یک داستان جدی
یک داستان جدی
یک داستان جدی
داستان زیگریست به چاپ رسید و با استقبال بی نظیری روبرو شد. روی میز هر خانه، زیر بالش هر کسی این اثر خواب آور جای خودش را پیدا کرد.
سرجوخه ؛ داستانی از ریچارد براتیگان
سرجوخه ؛ داستانی از ریچارد براتیگان
سرجوخه ؛ داستانی از ریچارد براتیگان
خیلی جالب بود و کارها را اینطور تقسیم کرده بودند: اگر بیست و پنج کیلو کاغذ تحویل می دادی سرباز می شدی، با حدود سی و پنج کیلو کاغذ سرجوخه. پنجاه کیلو کاغذ به نوار سرگروهبانی ختم می شد. هر چه وزن کاغذ بالا می رفت درجه اعطایی ارتقا می یافت
رویتِ روح
رویتِ روح
رویتِ روح
در اوایل پاییزِ ۱۸۰۹ در حوالیِ شْلان (شهر کوچکی در شش کیلومتری پراگ در جاده ی منتهی به زاکسِن) شایعه ی رؤیت یک روح توسط پسرک دهقان زاده ای از اهالیِ شْتْرِدوکْلوک[۱] (روستایی در نیمه راهِ شْلان به پراگ) پخش شد.