تبیان، دستیار زندگی
خدای تعالی پنج صفت در پنج جای بنهاد: عزت در طاعت و ذلت اندر معصیت و هیبت اندر قیام شب و حکمت اندر شکم خالی و توانگری اندر قناعت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آرایشگاه اینترنتی رایگان (7)

ساده زیستی

اشاره:

پیشتر در نوشتارهای دنباله دار "کلینیک اینترنتی رایگان"  با انواع بیماری های روحی آشنا شدیم، در آنجا نسخه های شفابخشی از داروخانه قرآن و اهل بیت علیهم السلام پیچیدیم تا رفتارمان را از صفات ذمیمه پیرایش کنیم امید که بیماران را شفای کامل حاصل شده باشد.

اینجا اما در پی آرایشیم، آراستگی روح و جان به خلعت فضایل اخلاقی و دیبای سلوک قرآنی.

این پنجره به مثابه یک آرایشگاه اخلاقی مجازی است که به روی مشتریان همیشگی مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام گشوده شده است.

مبنا و طراز ما در این نگاره های سلسله وار، کتاب گرانسنگ "تحلّی" تالیف استاد اخلاق، کریم محمود حقیقی از شاگردان عارف ربانی آیت الله نجابت است، که می کوشد سلوک قرآنی را با زبانی هنرمندانه و بیانی ادیبانه به تصویر کشد.

شکوری_گروه دین و اندیشه

پنجم: قناعت

پنجمین صفت که بر آرامش و فراغت تو یاری دهد، قناعت است و قناعت آن که، به نیاز بسنده کنی نه در پندار به سر بری.

یک بار دیگر هم با تو گفتم که آدمی در جسم از همه سوی محدودیت دارد. چند متر پارچه بدنش بپوشد. بستری او را در خود گیرد. بالشی سرش آرامش دهد. نیم نانی شکمش سیر کند. جرعه ای شادابش دارد. گلیمی زیراندازش بود. از همه سوی بسندگی بینی که بیش را ولو باشد، بهره نباشد.

از صد لباس، در یک روز یکی بیش در برت نرود. از ده بستر، یکی زیراندازت بیش نسزد. اگر بربالش، دیگری افزایی، سرت بیازارد. لقمه ای بیش، معده ات را رنجور نماید. جرعه ای بیش، شکمت بیاماسد. ای همه سویت رو به بن بست! تا چند چون چنارت به هر سو صد دست؟

خدای تعالی پنج صفت در پنج جای بنهاد: عزت در طاعت و ذلت اندر معصیت و هیبت اندر قیام شب و حکمت اندر شکم خالی و توانگری اندر قناعت.

ای دریغ که آدمی را در دل گنجی است که خدایش فرمود: «نمی گُنجم در زمین و نمی گنجم در آسمان؛ ولی می گنجم در دل مومن.» ای مومن! دل از چه وانهاده و همه در فکر جسمی و هزاران بیش از آنچه نیاز داری خواهی؟ همه اندیشیدنت در بیش است و حال آنکه ندانی تو را چه در پیش است. فرمود معصوم علیه السلام: «اگر مرگ ها ظاهر می شد، آرزوها چه رسوا می گشتند!» نه خود بیازار، نه آبروی بر باد ده؛ که گر افزون خواهی، زحمت افزون بری و دریغ که بهره ات بس اندک است.

اگر پاک طبعی و پاکیزه رای    توقع به درگاه دونان مبر

لب نان خشک از سرخوان خویش   خوری، به که از دیگران گلشکر

به یک استخوان صلح کن چون همای   مگس وار بر خوان دونان مپر

(عصمت بخاری)

گوش دار تا چه می شنوی! امام باقر علیه السلام فرمود:

«مبادا دیده بر بالاتر از خویش اندازی که بس است پند گرفتن بر آنچه خدای عزو جل بر پیامبرش فرمود که:

«فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ »

«پس به شگفت نیاورد تو را مال ها و فرزندانشان. خدا نخواهد جز آن که عذاب کند ایشان را به آنها در این زندگی دنیا و نفس هایشان هلاک شود و باشند کافران.»(توبه/56)

و نیز فرمود:

«وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَیْرٌ وَأَبْقَى »

«و مگشای دو چشمت را به سوی آنچه کامیابی دادیم جمعی از ایشان را خوشی زندگی این جهانی تا در آن مفتونشان سازیم، و روزی پروردگارت بس بهتر و پاینده تر بود.»(طه/132)

به فرموده امام باقر علیه السلام:

«اگر در این راه خاری بر دلت خلید، به یاد آر زندگی رسول خدا را که خوراکش نان جوینی بود و شیرینیش خرما و سوختش شاخه نخل، هر وقت به دست می آورد.»

چون تمنیّات مادی تو مرزی ندارد، پس سعادتی در این راه نیست؛ که هر چه ات دهند، گویی کم است. خواهی به زندگی خرّم و خوش در آیی؟ آن زندگانی که فرمود:

«من عمل صالحا من ذکر اوانثی و هو مومن فلنحبینه حیوة طیبة»

«هر آن کس کردارش شایسته باشد، از مرد یا زن، و مومن باشد، پس زیستی دهیم او را زیستنی پاکیزه.»(نحل/100)

این زیستن، حیاتی در سایه لوای قناعت بود که اگر در این ملک درآیی، بینی بهشتی است در این جهان.

در این بازار اگر سودی است، با درویش خرسند است

الهی منعمم گردان به درویشی و خرسندی

(حافظ)

امام صادق علیه السلام در این باره فرمود:«هر که از خدا به معاش اندک راضی باشد، خدایش به کردار اندک راضی است.»

قناعت

بشر حافی که مادام با پای برهنه می رفت و داستان توبه اش به دست امام صادق علیه السلام را در کتاب تخلّی دانستی، چنین گوید که: قناعت پادشاهی است که آرام نگیرد مگر در دل مومن؛ و همی دان که فقر ممدوح، نه فقری است که مادام چشمت به دنبال مال این و آن باشد و دل مالامال حسرت؛ بل آن فقری است که تو با اندک راضی باشی و بیش نخواهی که توانگر کریم، از گدای لئیم بسی بهتر.

بشنو از واپسین فرستاده خدا، محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم.

«هر گاه برای فرزند آدم دو بیابان طلا باشد، باز هم می خواهد بیابانی دیگر داشته باشد. جز خاکش، دیگر چیزی دل پر نمی کند.»

قصّابی، عارفی را گفت: امروز از این گوشت بخر که خوب ذبیحه ای است .

گفت: کنونم وجهی نیست. گفت: تو را زمان دهم. گفت: وعده با شکم دادن، به که با قصاب.

ترک احسان خواجه اولی تر   ک احتمال جفای بوابان

به تمنای گوشت مردن به     که تقاضای زشت قصابان

(سعدی)

و گفته اند: خدای تعالی پنج صفت در پنج جای بنهاد: عزت در طاعت و ذلت اندر معصیت و هیبت اندر قیام شب و حکمت اندر شکم خالی و توانگری اندر قناعت.

دگر بار، از همان محمد صلی الله علیه واله وسلم بشنو:

«خوشبخت آن کس که به راه اسلام راهنمایی شده و در کسب هزینه. به اندازه کفاف بسنده کند و قناعت نماید.»

گیرم که مال بر مال افزودی و ملک بر ملک بر نهادی؛ بر گوی که تمتّع تو از آن همه چیست؟ معصوم علیه السلام فرماید: به غیر از آنچه از گلویت پایین رود و آنچه در بر کنی و زوجه ای که با او ازدواج نمایی برگوی که کام تو از دنیا چیست؟

با این حساب بسا مال که خورندگان آن هنوز به دنیا نیامده و حمالان آن امروزیانند.

چه، محمد صلی الله علیه و اله وسلم فرمود:

«هیچ ثروتمندی نیست که در قیامت آرزو کند که ای کاش در دنیا به اندازه قوت روزانه اکتفا کرده بودم.»

داستانی شنو که ارسطو اسکندر را گفت: به کجا می روی؟ گفت: عزم تسخیر روم است. گفت؛ بعد از آن؟ گفت: عراق و شام. گفت: سپس؟ گفت: به ایران روم و تخت جمشید را به انتقام سارد به آتش کشم. گفت: و سپس؟ گفت: هند نیز جزو نقشه ماست. گفت: و سپس؟ گفت: چین نیز باید جزو مملکت ما باشد گفت: وز آن پس؟ گفت: دیگر هیچ! بعد از آن می توانیم بنشینیم و خوش باشیم. ارسطو گفت: ای عزیز! هم اکنون هم هیچ هست؛ می توانی بنشینی و خوش باشی و این همه جنایت و خونریزی هم نکنی.

رو به ره سلطنت فقر پیچ    تا نخری ملک سلیمان به هیچ

و تا اینجا هر چه گفته آمد، مربوط به قناعت در امور دنیوی است و گرنه عاشق را از قرب محبوب وعابد را از عبادت و عارف را از معرفت، هیچ زمانی قناعت نبود و اگر باشد، کوتاه نظر بود.

گر چه گرد آلود فقرم شرم باد از همتم   گر به آب چشمه خورشید دامن ترکنم

(حافظ)

ای عزیز! آن جا که دلبری جمال بینی به دنبال همسری؛ وبال بین گل های گلشن، در خزان خاکستر گلخن شود. چون به پایان نظر افکنی، بر قناعت سامان یابی و رنج قناعت بر خود آسان بینی.

همچنین دنیا اگر چه خوش شکفت                  عیب خود را بانگ زد با جمله گفت

کون می گوید بیا من خوش پیم                       و آن فسادش گفت رو من لا شِیم

ای ز خوبی بهاران لب گزان                             بنگر آن سردی و زردی در خزان

روز دیدی طلعت خورشید، خوب                     مرگ آن را یاد کن اندر غروب

بدر را دیدی بر این خوش چاره طاق                حسرتش را هم ببین وقت محاق

گر تن سیمین بران کردت شکار                     بعد پیری بین تنی چون پنبه زار

ای بدیده لوت های چرب خیز                        فضله آن را ببین در آبریز

هر که آخر بین تر، او مسعودتر                     هر که اول بین تر او مطرود تر

(مولوی)

تا جمال حال به وبالت نکشد و دیو رجیم از ملک رحیم پایت بیرون نبرد، بر این احادیث با توجه نظری شایان نما که امام نخست، علی علیه السلام پند همی دهد: «قناعت ثروتی است که کم نیاید.»

«ای فرزند آدم! چندان داری که کفایتت کند و تو طلب آن کنی که با خدایت عاصی کند.»

امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: «هر که از خدا به معاش اندک راضی باشد، خدایش به کردار اندک راضی است.»

«قانع باش تا شاکرترین مردم باشی!»

«بر آن چه خدایت روزی داده، خشنود باش تا زاهدترین مردم باشی.»

«درویش نشود آن که میانه زید.»

«ای فرزند آدم! اگر از دنیا به اندازه کفاف جویی، اندکی از آن تو را کفایت کند و اگر بیش از حد کفاف می طلبی، آن چه در دنیاست، تو را کفایت نخواهد کرد.»

و فرزندش، حسن علیه السلام فرمود: «بهترین نوع توانگری، قناعت و پست ترین شکل فقر، چاپلوسی و سر سپردن است.»

فرآوری: شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.